به مناسبت روز دانش آموز؛
دانش آموز رزمنده در جواب صدام که پرسید: چرا به خاک عراق حمله کردی گفت: برای آنکه بتوانم بغداد را نجات دهم؛ مترجم تعریف می‌کند که همین جمله سبب شد تا صدام ساعت‌ها به فکر فرو رود.
به گزارش نوید شاهد از کرمان، سردار محمدرضا حسنی‌سعدی مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان، خاطراتی از دانش آموزان رزمنده دوران دفاع مقدس را اینگونه نقل می کند: 

- صدام به یک مترجم غیررسمی گفته بود، یکی از رزمنده‌های جثه‌ریز ایران را بیاور تا بدانم در مغز آن‌ها چه می‌گذرد، صدام به مترجم گفت از وی بپرس چرا به خاک عراق حمله کردی و دانش‌‌آموز پاسخ داده بود برای آنکه بتوانم بغداد را نجات دهم؛ مترجم تعریف می‌کند که همین جمله سبب شد تا صدام ساعت‌ها به فکر فرو رود.

- یکی از افتخارات و سرگرمی‌های دانش‌‌آموزان در دوران دفاع مقدس غنیمت‌هایی بود که از اسرای عراقی می‌گرفتند، در کرخه نیز یک دانش‌آموز به همین نیت درب آمبولانس را باز کرد و با چند نظامی اسلحه به دست عراقی مواجه شده بود که آن‌ها به محض دیدن این نوجوان تسلیم شده بودند و وی توانست آن‌ها را به اسارت بگیرد.

- جانباز عبدالله‌پور در خاطره‌ای از شهید دانش آموز کزمانی، علی ایرانمنش عنوان کرده بود که در راهپیمایی‌های سال 57 من را دید و با هزینه‌ بسیاری که به من داد، خواست به تهران بروم و در قالب انتظامات و تیم حفاظتی از ورود امام به کشور محافظت کنم.

- دانش‌آموز اسحاق یحیی‌زاده در دهم اردیبهشت‌ ماه سال 61 به محاصره و اسارت رژیم بعث درآمد با وجود مجروحیتی که داشتیم، یک نارنجک به‌ سمت عراقی‌ها پرتاب کرده بود و همین کار او موجب تیراندازی شدید به نیروهای ما شد، وی با این اقدام کوچک نیت بزرگی در سر داشت.
یک نگرانی بزرگ اسحاق این بود که گفته بود به فکر این بودم وقتی برگشتم برای هم‌کلاسی‌های خود از شرکت در عملیات‌ها تعریف کنم حال نگران بود که خداوند عمل و نیت او را قبول نکند.

- امیرهوشنگ شاه‌پسندی بسیجی 16 ساله‌ای بود که در زمان اسارت متحمل شکنجه‌های بسیاری شده بود با پوتین به سر او می‌کوبیدند، نزدیک به چهار ساعت او را فلک کردند و هزار ضربه شلاق به کف پاهای او زدند تا بگوید که فرمانده خود کیست.
حتی پس از آن با اتوی داغ کف پاهای او را سوزاندند، اما امیر کلامی نگفت، جراحت پاهای او به حدی بود که تا 6 ماه نمی‌توانست پای خود را بر زمین بگذارد، بعدها افسر بعثی در مورد او گفته بود که امیر فوق بشر است؛ اگر می‌توانستم می‌خواستم که داماد من شود.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده