ویژه روز دانش آموز
سه‌شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۳۳
اما مادرم! غمخوار زندگی‌ام! ای که درس شهامت، شجاعت و شهادتم دادی! دوست دارم بعد از شهادتم ناراحت نباشی و چون زینب(علیها السلام) بعد از مرگم مبلّغ راهم باشی و دوست دارم که به مردم بگویی فرزندم راه امام حسین(علیه السلام) را پیمود. خونش که رنگین‌تر از علی‌اکبر و علی‌اصغر حسین(علیه السلام) و قاسم بن حسن(علیه السلام) که نبود.
برای همکلاسی ام – دفتر سوم؛ کربلا و شهادت

کتاب در یک نگاه

«این وصیت‌نامه‌هایی که امام می‌فرمودند بخوانید، من به این توصیه‌ی ایشان خیلی عمل کرده‌ام. هرچه از وصیت‌نامه‌های همین بچه‌ها به دستم رسیده  ـ یک فتوکپی، یک جزوه ـ غالباً من این‌ها را خوانده‌ام. چیزهای عجیبی است. ماها واقعاً از این وصیت‌نامه‌ها درس می‌گیریم. این جا معلوم می‌شود که درس و علم و علم الهی، بیش از آنچه که به ظواهر و قالب‌های رسمی وابسته باشد، به حکمت معنوی ـ که ناشی ازنورانیت الهی است ـ وابسته است. آن جوان خطش هم به زور خوانده می‌شود؛ اما هرکلمه‌اش برای من و امثال من، یک درس و یک راهگشاست و من خودم خیلی استفاده کرده‌ام. در بسیاری از موارد، به پدر و مادرشان می‌نوشتند که ما از این جا دل نمی‌کَنیم. این جا بهشت است و زندگی این جاست. مثلاً در جواب این که مادرش نوشته بود: پسرم! زودتر بیا، یا به ما خبر بده، می‌گوید اصلاً آن جا زندگی نیست. زندگی این جاست. این همان معنویت بود. وقتی معنویت هست، دل‌ها مجذوب آن می‌شود. وقتی دل‌ها مجذوب شد، نیروها به دنبال دل‌ها و اراده‌ها حرکت می‌کند. وقتی این طور شد، بزرگ‌ترین قدرت‌ها نمی‌توانند یک ملت را شکست بدهند. برادران! این واقعیت در ایران اتفاق افتاد. بزرگ‌ترین قدرت‌های دنیا نتوانستند ایران را شکست بدهند.»مقام معظم رهبری ۱۳۷۰/۶/۲۷
 
برای همکلاسی ام – دفتر سوم؛ کربلا و شهادت

شناسنامه کتاب

برای همکلاسی‌ام – وصایای شهدای دانش‌آموز استان قم – دفتر سوم: کربلا-شهادت
علیرضا صداقت
ناشر: نشر هدی
جلد سوم/ چاپ اول ـ قم
شمارگان: ۲۰۰۰ نسخه
طراح جلد و صفحه‌آرا: سیدمصطفی شفیعی
قیمت: ۴۰۰۰ تومان
شابک: ۷ ـ ۴۱ ـ ۶۵۷۴ ـ ۶۰۰ ـ ۹۷۸
نشانی مرکز پخش: قم ـ ۴۵متری ۱۵ خرداد ـ ۱۸ متری سوم خرداد ـ کوچه ۱ ـ پلاک ۴۵

تماس: آقای صداقت ۰۹۱۲۲۵۱۵۰۴۹


برای همکلاسی ام – دفتر سوم؛ کربلا و شهادت

مطالعه بخشی از کتاب

——– صفحات ۴۱ و ۴۲ ——–

شهیدعبدالله ‌مهرورز: دبیرستان صدوق ـ ۱۷ ساله
مادرجان! مگر من از علی‌اکبر حسین(علیه السلام) عزیزتر هستم که چگونه در میدان جنگ به شهادت رسید.

شهیدمصطفی‌طاهری‌مطلق: ۱۹ ساله
زینب‌وار صبر کنید و اگر دل‌تان سوخت برای علی‌اکبر امام حسین(علیه السلام) گریه کنید نه برای من.

شهیدمحمدحسین‌ حسین‌پورعلوی: آیت‌الله کاشانی ـ ۱۹ ساله
اما مادرم! غمخوار زندگی‌ام! ای که درس شهامت، شجاعت و شهادتم دادی! دوست دارم بعد از شهادتم ناراحت نباشی و چون زینب(علیها السلام) بعد از مرگم مبلّغ راهم باشی و دوست دارم که به مردم بگویی فرزندم راه امام حسین(علیه السلام) را پیمود. خونش که رنگین‌تر از علی‌اکبر و علی‌اصغر حسین(علیه السلام) و قاسم بن حسن(علیه السلام) که نبود.

شهیدعلیرضا صالحی: ۱۷ ساله
مادرم! هرگز نکند که برای من گریه کنی چون می‌دانی که حضرت زینب(علیها السلام) در روز عاشورا وقتی به قتلگاه رسید به برادر و برادرزاده-ها نگاه کرد، سر را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! این قربانیان را از ما قبول بفرما. از شما پدر و مادر بزرگوارم می‌خواهم که وقتی بر بالینم آمدید چنین دعایی که حضرت زینب(علیها السلام) با آن حالت پر شور و هیجان گفت، شما هم بگویید.

شهیدمحمد صفایی‌حائری: ۱۸ ساله
هیچ مصیبتی سخت‌تر برای زینب(علیها السلام) از شهادت فرزندانش و فرزندان برادر و برادرانش چون امام حسین(علیه السلام) و حضرت ابوالفضل(علیه السلام) نبود؛ ولی زینب‌(علیه السلام) در آن روزهای سخت چه کرد؟ شما هم چنین کنید. نمی‌گویم بر سر قبر، برایم گریه نکنید. هرگز چنین نیست؛ چرا که اولین کسی که گفت برای شهید گریه کنید، خود خدا بود و اولین نفری که با روضه جبرئیل به گریه درآمد حضرت آدم صفوه‌الله بود؛ ولی نکته این جاست که این مهم نباید آن قدر باشد که باعث تضعیف روحیه برای اسلام باشد. و سوژه دست منافقین بدهد چرا که اینان منتظرند از این گونه مسائل سوءاستفاده کنند.

شهیدعبدالله ‌مهرورز: دبیرستان صدوق ـ ۱۷ ساله
ای خواهر! اگر می‌خواهی من در آن دنیا از تو طلب مغفرت نمایم، دوست ندارم که حتی قطره‌ای اشک برایم بریزی، دوست دارم مثل زینب کبری(علیها السلام) باشی که وقتی خبر شهادت برادرش حسین(علیه السلام) را به او دادند خود پرچم اسلام را بر دست گرفت.

شهیدسیدحسن طباطبایی: دبیرستان امام صادق(علیه السلام) ـ ۱۹ ساله
نمی‌گویم اشک نریزید و اگر خواستید که اشک بریزید برای علی‌اکبر امام حسین(علیه السلام) اشک بریزید. امام حسین(علیه السلام) هم برای علی‌اکبرش اشک ریخت.


برای همکلاسی ام – دفتر سوم؛ کربلا و شهادت


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده