دوشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۲۳
مرحوم حاج اسماعيل در دفاترش پرداخت حقوق شرعيه را مي نوشت و براي رژيم مسلم بود كه او با روحانيت رابطه دارد. در روز 15 خرداد هم اصلا در تهران نبود. ديگراني كه دستگير شده بودند، اكثراً تسليم و آزاد شدند، اما طيب حاج رضائي و حاج اسماعيل رضائي محكوم به اعدام شدند و رژيم در اين باره در نشريات و جرايدش تبليغات وسيعي كرد.

«نيم نگاهي به چند و چون نقش‌آفريني طيب حاج رضائي در رويداد 15 خرداد» در گفت و شنود  با مرحوم ابوالفضل حاج حيدري


شهادت حرگونه طيب حاج‌رضائي، درس بزرگي است براي كساني كه رسم جوانمردي را از ياد برده‌اند و گمان مي‌‌برند با تظاهر مي‌توان همواره چهره خود را پنهان كرد. نيت خالص طيب براي دستگيري از فرودستان و ايمان قلبي به عظمت اباعبدالله(ع)، سرانجام او را به ساحل نجات رساند و در كنار مؤمني مخلص چون شهيد حاج اسماعيل رضائي، به بالاترين مرتبتي كه شايسته انسان است، نائل آمد. در اين گفتگوي خواندني، چگونگي دستيابي به چنين منزلتي واكاوي شده است.

چگونه شهيد طيب را شناختيد و چه ويژگي‌هائي در او برايتان جالب بود؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. مرحوم طيب حاج رضايي را به اين علت كه مدت زيادي در بي‌سيم نجف‌آباد كه در ميدان خراسان هست، زندگي مي‌كردم، مي‌شناختم، چون منزل ايشان در ميدان خراسان بود. منزل ديگري هم در خيابان پارك نزديك ميدان داشت. خيابان فرعي به اسم امير اتابك بود كه به طرف مسجد لرزاده مي‌رفت. محل كار و فعاليت‌ ما همراه با حاج‌آقا عسگراولادي در بازار بود و بعد به نزديكي‌هاي چهارراه سيروس آمديم و من و آقاي عسگراولادي در پاساژي كه آن موقع مي‌گفتند «سراي دماوند» دفتري زديم. نوع كار ما طوري بود كه با خواروبارفروش‌هاي تهران سر و كار داشتيم و جنس به اقساط از ما مي‌خريدند. در وصول مطالبات و رفت و آمدها شاهد بعضي از حركات و گفتار افراد بوديم.

در قديم محله‌هاي تهران شهرت‌هائي داشتند، مثل دروازه‌ دولت، ميدان خراسان، ميدان شاه (قيام فعلي)، باغ فردوس، ميدان اعدام و ... اينها قدمت و شهرت خاصي داشتند و در هر يك از اين محل‌ها هم افرادي بودند كه به تعبير قديم، گردن‌كلفت‌هاي آن محل بودند و خصوصيت‌هاي اخلاقي خاصي داشتند. بعضي از آنها بسيار مقيد بودند و محدوده محله‌شان را حفاظت و حراست مي‌كردند و نسبت به خانواده‌هاي محل، حرمت آنها و جوانان محل تعصب داشتند. البته در بعضي از محله‌ها هم عده‌اي چنين شهرت‌هائي داشتند، اما قيد و قيودي در روابط محلي و زندگي‌شان نبود.

بيشترين فعاليت آن روزهاي تهران در منطقه بازار و مركزيت شهر و ميدان تره‌بار، ميدان امين‌السلطان و ميدان ميوه و تره‌بار بود و مغازه‌داران سراسر تهران به ميادين مي‌آمدند و نيازهايشان را تهيه مي‌كردند و مي‌رفتند و به اين ترتيب، خود به خود اياب و ذهاب زيادي به آن ميدان‌ها وجود داشت و موجب درگيري‌ها و روابط خاص خودش مي‌شد.

مرحوم طيب حاج رضائي در ميدان كسب و كار مي‌كرد و شهرت و جايگاه خاصي داشت. در همين محل، يعني خيابان اسماعيل بزاز (مولوي فعلي) و در باغ فردوس خيلي‌ها به داش‌مشدي بودن شهره بودند. مثلاً در باغ فردوس هفت برادر بودند كه به هفت كچلان معروف بودند. يا در ميدان خراسان كسي بود به نام فروتن، يا در ميدان شوش كسي بود به نام عبدالله نقاش، در ميدان شاه (قيام فعلي) علي رستمي و ناصر جگركي بودند. در ميان كساني كه اسم بردم، بعضي از آنها اين قيد را داشتند كه در محله‌هايشان از مردم محافظت و مراقبت كنند و مانع از بعضي از كارهاي ناشايست بشوند، ولي عده‌اي هم اين طور نبودند و شايد خودشان هم موجب آلودگي و ايجاد بعضي از مسائل مي‌شدند.

مرحوم طيب حاج رضائي جزو كساني بود كه اين قيود را داشت و من خودم شاهد بودم. خيابان خراسان كه الان يك طرفه است، آن روزها دو طرفه و تردد در آن بسيار كم بود. منزل ايشان نزديك ميدان خراسان بود. گاهي اوقات مي‌آمد و آنجا مي‌نشست و بعضي از مشكلات مردم گرفتار را رفع و رجوع مي‌كرد.

در ميدان ميوه و تره‌بار يك باسكول بار قرار داشت كه متعلق به مرحوم طيب بود. دفتر مرحوم طيب هم متصل به محل باسكول بود. مرحوم طيب به خاطر خدماتي كه در 28 مرداد در مقابل توده‌اي‌ها و حركت‌هاي ضد ديني به شاه كرده بود، امكاناتي را گرفته بود. او فكر كرده بود به اين ترتيب به دين خدمت مي‌كند. طيب بعد از 30 تير و در جريان 28 مرداد خيلي نقش داشت. بعد به تفصيل خواهم گفت كه وقتي دستگير شد، بر همين اساس چه مسائلي را مطرح كرد. به هر حال او به خاطر وابستگي به دستگاه، يك سري امتيازات خاص را گرفته بود، از جمله اينكه ورود بعضي از ميوه‌هاي وارداتي منحصراً در اختيار او بود.

يادم هست يك روز براي تهيه بعضي از ضرورت‌هاي زندگي به ميدان رفته بودم. در اينجا مي‌خواهم دقت طيب را عرض كنم. دفتر طيب دفتر طويلي بود. او ميز كارش را ته دفتر و رو به ميدان كه رفت و آمد مردم در آنجا بود، گذاشته بود. اين اتفاق را خود من شاهد بودم. ديدم پيرمردي دارد از جلوي دفتر كار طيب رد مي‌شود. طيب داشت با يكي دو نفر صحبت مي‌كرد. از همان پشت ميز، از آن فاصله دور، آن پيرمرد را ديد. من هم داشتم رد مي‌شدم. ديدم صحبتش را با مهمانانش قطع كرد، بلند شد و بيرون آمد تا به اين آدم از كارافتاده رسيدگي كند. در ميدان قهوه‌خانه‌هائي بود كه به دفاتر حجره‌ها چاي مي‌دادند. براي اينكه كسي متوجه نشود كه او مي‌خواهد به آن پيرمرد كمك كند، صاحب قهوه‌خانه را صدا زد و با اين عنوان كه دو تا چايي بده، به اين پيرمرد رسيد. او قبلا وجهي را آماده كرده بود. همين كه به پيرمرد رسيد، يواشكي آن را توي جيب او گذاشت و برگشت و رفت. اين ويژگي‌ مرحوم طيب بود كه مخفيانه كمك مي‌كرد.

يا در ايام دهه اول محرم، طيب مقيد بود در همان محل باسكول مراسم عزاداري برپا كند. سياه مي‌زد و سخنران دعوت و اطعام مي‌كرد. لابد شنيده‌ايد كه تا چند سال گذشته در روز سوم محرم دسته بني‌اسد با تجهيزات مفصل از مسيري مي‌آمد و مردم استقبال عجيبي مي‌كردند. در تهران شهرت داشت كه دسته عزاداري طيب در شب سوم مي‌آيد. اين دسته از ميدان شوش حركت مي‌كرد و به طرف چهارراه سيروس و سرچشمه مي‌رفت و برمي‌گشت و در تمام طول مسير، مردم به استقبال و تماشاي اين عزاداري مي‌آمدند. اينكه اين مراسم چه خصوصيات و ويژگي‌هائي داشت، مطلب جداگانه‌اي است، اما مي‌خواهم عرض كنم كه طيب مقيّد بود كه در عزاداري اباعبدالله‌(ع) اين چراغ را روشن نگه دارد و عزاداري كند.

در جريان 15 خرداد، صبح زود بود كه ما خبر شديم حضرت امام را شبانه دستگير كرده‌اند. تمام تلاش دستگاه اين بود كه ارتباط قم با تهران و تمام استان‌ها قطع باشد و قم را محاصره كرده بودند. به هرحال ما از طريق شهيد عراقي و گمانم آقاي توكلي خبردار شديم و قرار شد دستگيري امام انعكاس پيدا كند. اين عزيزان به ميدان رفتند. در آنجا افراد مختلفي بودند و مرحوم طيب يكي از كساني بود كه اين خبر را به او دادند و قضيه را برايش روشن كردند. در 15 خرداد در خيابان اسماعيل بزاز كه الان بين ميدان قيام و چهارراه مولوي است، يك كلانتري وجود داشت. طيب همراه مردم از ميدان راه افتاد و آمد و اين كلانتري را خلع سلاح كرد. اين هم يكي از اقداماتي بود كه براي دستگاه سنگين بود. طيبي كه تا آن زمان كاملا در اختيار آنها بود، دست به چنين اقدامي زده بود.

طيب در جريان 28 مرداد يكي از اركان كمك به رژيم شاه بود. در فاصله سال 32 تا 15 خرداد 42 چه مسائلي پيش آمد كه طيب تغيير موضع داد و از حمايت رژيم شاه به تقابل با آن كشيده شد؟

آن روزها زايشگاهي بود كه اسمش را بيمارستان فرح گذاشته بودند. شاه مي‌خواست عوام‌فريبي كند و بگويد كه با مردم جنوب شهر همراه است و لذا اين بيمارستان را كه در چهارراه مولوي بود تجهيز كردند و تبليغات عجيبي را هم درباره‌اش به راه انداختند و فرح را در آنجا بستري كردند و وليعهد در آنجا به دنيا آمد. شاه و فرح با برنامه‌ريزي مفصلي اين كار را كردند. در اين نوع قضايا رسم است كه اسپند دود مي‌كنند. طيب حاج رضائي منقلي را آورده بود و موقعي كه اينها از در بيمارستان بيرون آمدند، براي چشم‌زخم و اين حرف‌ها، اسپند دود كرد. شاه خواست با طيب دست بدهد. نصيري كنار شاه ايستاده بود. طيب منقل را داد دست نصيري و با شاه دست داد. اين مطلب براي نصيري خيلي سنگين بود و اين قضيه دهان به دهان گشت. نصيري از آنجا خصومت بدي با طيب پيدا كرد. او كه از نورچشمي‌هاي دربار بود، از اين به بعد عليه طيب اقدامات زيادي انجام داد. طيب هم در بعضي از مسائل ديني كه اينها به او پيشنهاد مي‌دادند كه برود و اخلال كند، از قبول دستورشان امتناع مي‌كرد. يادم هست مراسمي بود و عوامل دستگاه به آنجا رفته و از طيب خواسته بودند با دار و دسته‌اش برود و مراسم نهضت را به هم بزند.

كدام نهضت؟

نهضت روحانيت. اين مراسم در مسجد حاج ابوالفتح برقرار بود. طيب پرسيده بود: «اينها كي هستند؟» گفته بودند: «پيروان روحانيت و مرجعيت مراسمي گذاشته‌اند و اين مراسم به مصلحت شاه نيست.» طيب پاسخ داده بود: «من اگر در جريان 28 مرداد آمدم، به خاطر اين بود كه توده‌اي‌ها و ضد دين‌ها به ميدان آمده بودند، ولي اينها مراسم عزاداري برپا كرده‌اند. من خودم براي اباعبدالله(ع) مراسم عزاداري دارم، حالا بروم مجلس اباعبدالله(ع) را به هم بزنم؟» هركار كرده بودند، قبول نكرده بود. اينها از جمله مواردي بود كه مخالفت با دستگاه تلقي مي‌شد.

شهيد عراقي در خاطراتش مي‌نويسد كه طيب گفت در جريان فيضيه از ما خواستند برويم، ولي نرفتيم.

همين‌طور است. يكي از سياست‌هاي دستگاه طاغوت اين بود كه با حركت‌هاي ظاهراً مردمي با نهضت روحانيت مقابله كند. رژيم در جريان مدرسه فيضيه به خيلي از اينها پيشنهاد كرده بود كه بيايند، ولي نهايتا ناچار شد نيروهاي گارد خودش را به ميدان بياورد. حتي در راه‌پيمائي‌اي كه قبل از 15 خرداد از مسجد حاج ابوالفتح به دفاع از روحانيت شروع شد، به طيب گفته بودند كه بيايد. سرهنگ طاهري و عواملش آمده و در مسجد حاج ابوالفتح را قفل كرده بودند. بعد برادرها آمدند و در ميدان شاه (قيام) شعار دادند و نيروهائي كه در كوچه مسجد حاج ابوالفتح مستقر شده بودند، به طرف ميدان شاه حركت كردند، چون تصور كردند راه‌پيمائي از آنجا شروع مي‌شود. در اين گيرودار، برادرها از كنار كوچه مسجد حاج ابوالفتح آمدند و با هجوم، در‌ آهني مسجد را از جا كندند و تا ماموران برگردند، مسجد پر شده بود و ديگر آنها نمي‌توانستند كاري كنند.

آنها براي به هم ريختن مجلس، اولين كاري كه كردند رفتند و طيب را ديدند و گفتند: «طيب! مجلس اين طوري است، با دار و دسته‌ات بيا و آن را به هم بزن» و طيب آن پاسخي را كه عرض كردم، داده بود. البته اينها رفتند و كسان ديگري مثل امير رستمي و ناصر جگركي را ديدند و اينها آمدند كه مجلس را به هم بزنند. پشت سرشان هم نيروهاي امنيتي و شخصي بودند. مي‌خواستند دستگيري حسابي راه بيندازند. خدا رحمت كند شهيد عراقي و حسين رحماني و عزت خليلي تدبيري انديشيدند و چون اينها به عنوان دسته عزاداري آمده بودند، يك كاري كردند كه جمعيت راه باز كند و اينها را آوردند وسط جمعيت خودي! جمعيت دم گرفته بود: «عزاداران حسيني! خوش آمديد! خوش آمديد!» جمعيتي كه به عنوان حامي اينها پشت سر اينها آمده بود، به خاطر تراكم جمعيت ناچار شد برگردد و هيچ كاري نتوانست بكند. در همان روز بعد از سخنراني در مسجد حاج ابوالفتح، جمعيت حركت كرد و به طرف دانشگاه رفت.

در اين مراسم بارها از مرحوم طيب خواستند كه بيايد و اوضاع را به هم بريزد، ولي او نپذيرفت. اين عدم پذيرش، به‌خصوص در روز دوازدهم محرم و بعد هم در 15 خرداد و حركتي كه ايشان در جريان 15 خرداد كرد، همه موضوعاتي بودند كه تحملش براي دستگاه بسيار سخت بود. نصيري هم كه سابقه عداوت با طيب را داشت، لذا او را دستگير كردند.

برخي معتقدند كه مرحوم طيب در جريان 15 خرداد دخالت جدي نداشت، منتهي رژيم دنبال كسي مي‌گشت كه تقصيرها را گردن او بيندازد. از طرفي نصيري هم سابقه‌ عداوت با او داشت و لذا دستور دستگيري او را داد. واقعيت هم اين است كه جريان 15 خرداد را مريدان و مقلدان امام مديريت كردند.

اين يك واقعيت انكارناپذير است كه جريان 15 خرداد را مقلدان امام به راه انداختند. مرحوم طيب بعد از اينكه توسط برادران مؤتلفه توجيه شد، نهايت كاري كه كرد، شركت در راه‌پيمائي در مسيري بود كه عرض كردم و گرفتن كلانتري و پس دادن آن، يعني در خود حركت 15 خرداد نه انگيزه قوي داشت، نه شعور سياسي تا آن حد داشت. برادران هيئت مؤتلفه بسيار در راه‌اندازي و مديريت واقعه 15 خرداد نقش داشتند. اين مرحوم عراقي بود كه رفت و با طيب صحبت كرد، وگرنه خود او انگيزه‌اي نداشت. يا در غائله باقرآباد ورامين، يكي از برادران مؤتلفه به آنجا رفت و مردم را كه در حال عزاداري بودند، در جريان امر قرار داد. آن مردم خودشان با انگيزه بودند و آن اتفاق در سر پل باقرآباد افتاد. يا برادران ما در سبزه‌ ميدان، خيابان سيروس، بوذرجمهوري و اين جور جاها، همه با اعتقاد به نهضت روحانيت و به پيروي از حضرت امام آمده بودند و اين حركت موجب شد كه خبري را كه صبح دستگاه در مورد دستگيري امام منتشر كرده بود، بعدازظهر با لحن محترمانه‌اي پخش كند. من در مورد طيب اين را مي‌خواهم عرض كنم كه رژيم چون خاطره و دل خوشي از او نداشت، آمد و در محله‌ها گشت تا كسي را پيدا كند كه بتواند اين غائله را به گردنش بيندازد و در محله‌ها افراد سرشناسي را كه به قول خود آنها جايگاه قدرتمندي داشتند، گرفت تا به بهانه 15 خرداد همه آنها را قلع و قمع كند. از جمله اين افراد، مرحوم طيب، حاج علي نوري، عبدالله نقاش، فروتن، هفت كچلان و ...بودند و با آن تبليغاتي كه راه انداختند و فريبكاري‌هائي كه كردند، با اينكه از روحانيون هم عده زيادي را دستگير كردند، نتوانستند قضيه را به گردن آنها بيندازند.

مضافاً بر اينكه كسي جايگاه اجتماعي طيب را هم نداشت.

البته در القاي فريب مدنظرشان به جامعه موفق نشدند و به همين دليل مسائل را به لوتي‌ها ربط دادند. حضرت امام در يك سخنراني به همين نكته اشاره كردند؛ چون اينها شايع كرده بودند كه الوات تهران مبلغ ناچيزي گرفته و اين غائله را برپا كرده‌اند و اينها مردم نيستند، بلكه آدم‌هاي خودفروخته‌اي هستند. بماند كه وقتي رژيم ادعا كرد كه اينها به خاطر 25 تومان اين كار را كرده‌اند، سطح اقتصادي جامعه برملا و معلوم شد كه بعضي‌ها حاضرند به خاطر 25 تومان جانشان را به خطر بيندازند! مرحوم طيب و حاج اسماعيل رضايي را بيشتر از بقيه نگه داشتند، چون مي‌خواستند تقصير را به گردن آنها بيندازند. من در بهمن سال 43 دستگير شدم و مرا به محلي كه بعدها به عنوان كميته مشترك ضد خرابكاري مشهور شد، بردند. موقعي كه ما را از اطلاعات شهرباني به آنجا بردند، قبل از اينكه وارد دايره‌اي بشويم كه سلول‌ها در آنجا قرار داشتند، دو تا سلول را ديدم كه بسيار ناهنجار و بد بودند. شايد حدود 1×1 متر بيشتر نبودند. اين سلول‌ها يك در دوم داشتند كه در خروجي آنها و زيرشان باز بود. پاسباني به نام شيخي گاهي در آن راهرو نگهباني مي‌داد و در راهروي سلول‌هاي ما هم نگهباني مي‌داد و شيفتش عوض مي‌شد. من اين مطلب را از او نقل مي‌كنم. مي‌گفت موقعي كه مرحوم طيب و مرحوم حاج رضايي را بعد از شكنجه‌هاي بسيار سنگيني كه به آنها داده بودند، به آنجا آوردند، به خاطر اينكه آنها را تسليم كنند، هر دو را در سلول‌هائي انداختند كه نور نداشت و مرطوب بود. گاهي هم مي‌آمدند و از زير در يك سطل آب داخل سلول‌ها مي‌ريختند. بدن مجروح آنها و رطوبت و آلودگي‌هاي محل، امكان هرنوع استراحت و آسايشي را از آنها گرفته بود. اينها فشارهائي بود كه به طيب مي‌آوردند تا بيرون بيايد و حرف‌هائي را كه آنها مي‌خواهند بزند. پاسبان شيخي مي‌گفت مكرر از طرف دربار سرهنگي مي‌آمد و با طيب گفتگو مي‌كرد و مي‌گفت: «كاري را كه به تو گفتند كه نكردي، حالا بيا و از شاه عذرخواهي كن. بيا يك چيزي بنويس و بگو كه نسبت به شاه و سلطنت وفادارم. من اين نامه را مي‌برم و برايت عفو مي‌گيرم.» طيب جواب داده بود: «اگر از اين در رفتم بيرون كه مي‌دانم چه كنم. همان ‌طور كه او را آوردم، مي‌برم!» كار به اينجا كه رسيد، فهميدند طيب حاج رضائي آدم سابق نيست و مثل گذشته تسليم خواست دستگاه نمي‌شود، بنابراين تصميم گرفتند قضيه 15 خرداد را به او و حاج اسماعيل حاج رضايي نسبت بدهند.

مرحوم حاج اسماعيل در دفاترش پرداخت حقوق شرعيه را مي‌نوشت و براي اينها مسلم بود كه او با روحانيت رابطه دارد. حاج اسماعيل آدم بسيار متديني بود و در مسائل خيريه فعاليت داشت. در 15 خرداد هم اصلا در تهران نبود، بلكه در گرگان بود، اما در دفاترش مشخص بود كه وجوه شرعيه خود را پرداخت مي‌كند و به اين ترتيب اين قضيه را به گردن او هم انداختند. ديگراني كه دستگير شده بودند، اكثراً تسليم و آزاد شدند، اما طيب حاج رضائي و حاج اسماعيل رضائي محكوم به اعدام شدند و رژيم در نشريات و جرايدش تبليغات وسيعي كرد.


از او به «حرّ زمان» ياد ‌كردند

ظاهراً كساني مثل شعبان جعفري هم حقد و كينه‌هائي با مرحوم طيب داشتند و به اين آتش دامن زدند.

شعبان جعفري از جهات اخلاقي، وابستگي به رژيم و جنبه‌هاي مختلف بسيار آدم كثيفي بود. طيب حاج رضائي آدم بسيار باشهامتي بود و در ميان لات‌ها و گردن‌ كلفت‌ها، شهامت طيب حاج رضائي زبانزد همه‌ بود. يادم هست يك روز سر چهارراه سيروس كه نزديكي محل كار ما بود، داشتم رد مي‌شدم. طيب حاج رضائي با يكي از گردن‌ كلفت‌هاي چهارراه سيروس اختلافي پيدا كرده بود و خودش بلند شده و از ميدان آمده بود، درحالي كه اينها نوچه و هواخواه داشتند و براي اين جور كارها آنها مي‌آمدند و خودشان معمولا چاقو يا قمه نمي‌كشيدند و نوچه‌ها اين كار را مي‌كردند تا از جايگاه رئيسشان دفاع كنند. طيب حاج رضائي يك ماشين دوج قرمز و سفيد داشت و با آن به چهارراه سيروس آمده بود تا با كساني كه اختلاف داشت، تسويه حساب كند. درگيري شد و يكي از اينها از پشت سر با چاقو به كتف طيب زد و همه‌شان فرار كردند. پاسبان‌ها جرئت نمي‌كردند جلو بيايند. خود طيب دستش را روي محل بريدگي گذاشت و سوار ماشينش شد و به راننده‌اش گفت به بيمارستان باغ فردوس برود تا كتفش را معالجه كند.

از ويژگي‌هاي مرحوم طيب شهامتش بود. اينكه در شرايط 28 مرداد آمد و آن غائله را راه انداخت، از ويژگي خاص او بود. اگر بقيه هم آمدند، به پيروي از طيب آمدند. شعبان جعفري آدم ترسو و تن‌پرور و وابسته صددرصد به دستگاه و آدم كثيفي بود و در ميان لات‌ها هم جائي نداشت. در سنگلج در زورخانه‌اي ورزش مي‌كرد و اساساً در اين وادي‌ها نبود. طيب خيلي با شهامت بود و همين باعث شد كه وقتي در آن سلول هولناك گرفتار شد و آن سرهنگ آمد تا نجاتش بدهد، به نقل از پاسبان شيخي، آن گونه پاسخ داده بود. چنين شهامتي كمتر در ديگران بود.

به نظر من خداوند دست طيب را به خاطر ويژگي‌هائي چون مردمداري، علاقه به نهضت امام حسين(ع) و علاقه به اسلام گرفت و همان‌طور كه اشاره كردم وقتي به او گفتند بيا عزاداري امام حسين(ع) را به هم بزن، جواب داد: «من خودم خيمه عزاداري اباعبدالله‌(ع) را برپا كرده‌ام، حالا بيايم مجلس عزاي ايشان را به هم بزنم؟»‌ و زير بار نرفت. اين رفتارها موجب حساسيت دستگاه نسبت به او شد.

اعدام طيب در جامعه چه بازتابي داشت؟

مردم ما الحمدلله در مقاطع مختلف، شعور سياسي‌شان را به منصه ظهور رسانده‌اند. روحانيت متعهد و مبارز ما هم در جريان اين مسائل بودند و موضع‌گيري طيب را در برابر دستگاه طاغوت مي‌دانستند. بعضي‌ها بعد از اعدام طيب از او «به حّر زمان انقلاب» تعبير ‌كردند. اين همه از خودگذشتگي و مقاومت باعث شد كه مردم خاطراتي را كه از گذشته طيب داشتند، با حركتي كه طيب در پيروي از نهضت و مكتب انجام داد، يكسره به فراموشي بسپارند. شهادت او آثار بسيار مثبتي در جامعه داشت. مردم در مورد حاج اسماعيل رضائي مي‌گفتند اين آدم مؤمن متدين حيف شد، ولي طيب چون مشهور بود، اعدامش در جامعه بازتاب گسترده‌اي داشت.

هيئت مؤتلفه به عنوان گروهي مبارز در آن زمان، براي شهادت طيب اعلاميه‌اي داد كه در سطح گسترده‌اي هم پخش شد و طيب كه تا آن زمان وابسته به دستگاه تلقي مي‌شد، با اين اعلاميه منسوب به جريان طرفدار روحانيت شد. اين امر نامتعارفي بود. آيا از نوشتن و پخش آن اعلاميه خاطره‌اي داريد؟

الان در باره مفاد آن اعلاميه حضور ذهن ندارم. موقعي كه حاج مهدي عراقي مي‌رود و با طيب صحبت مي‌كند، او منافع شخصي خود را ناديده مي‌گيرد. ورود موز امتيازي بود كه منحصراً به طيب داده بودند و درآمد عجيبي داشت. طيب به خاطر اسلام از منافع شخصي خود مي‌گذرد و بعد هم هيچ تزلزلي در او ايجاد نمي‌شود. طبيعي است كه جامعه پذيراي چنين فردي است. نتيجه كار طيب واقعا مثبت بود و روحانيت و ساير كساني كه در خط نهضت امام حركت مي‌كردند، از اين جريان استفاده مطلوبي كردند. دستگاه مي‌خواست اين چهره را بكوبد و ما مي‌خواستيم اين چهره به صورت واقعي‌اش به مردم معرفي شود. اين اقدام مؤتلفه در اقشاري كه مثل طيب مي‌انديشيدند، انگيزه‌ ايجاد ‌كرد و تاثير بسيار داشت. به نظر من دستگاه از آن به بعد كمتر توانست از لات‌ها در جهت اهداف خودش استفاده كند. اين حركت طيب باعث شد كه بسياري از رفقا و هم‌مسلك‌هاي او در مورد مسائل فكر و در بسياري از موارد در عملكرد خود تجديدنظر كنند، كما اينكه كردند. يكي از آثار اعدام طيب تغيير مسير اين طيف از جامعه و اصلاح آنان بود.


منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 68

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده