معاون فرمانده گردان در پنجوین
در جبهه پنجوين به دست مزدوران بعثي به شهادت مي رسد و همانند مولايش امام حسين(ع) سرش از بدنش جدا مي شود.

نام: حجت فتوره چي

تولد: 1337

محل شهادت: مرحله دوم عملیات والفجر 4 در پنجوین عراق

تاریخ شهادت: 2/8/1362

 

سابقه مبارزاتی شهید

رهروان كاروان خونرنگ، بي تاب و كستاخ در انتظار وصلتي ديگر قامت بلند خويش را از جلال خدا با قامتي از رنج گرفته از فراپشت تاريخ تا فراسوي آن (پيام خون) را از فرياد آشناي هابيليان قرنها به ارث برده اند. در عاشوراي پر غم و كربلاي خونرنگ حسين، پيام خدا بر لب و تيغ برّان عدل بر دست به ميدان مسابقه اي آمده است كه داورش خداست تا با تمامي ياران و عزيزانش كاروان را در هاله اي از نور و درحلقه اي از درياي بي ساحل خون به ساحل حق رساند.

 «و من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا ا... عليه و منهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا»

در غروب خورشيد از تشنگي سوخته، در خانه اي از خادمان حسين(ع) فرزندي ديده مي گشايد كه حجتش مي نامند كه كودكي است سيمگون كه دست تقدير سرنوشت بازيها با وي دارد. از كودكي عشق حسين(ع) را بر جان دلش مي ريزند تا بند از پاي جان خويش بگسلد و چون مولايش پرچمدار راه سرخ او باشد. در دوران كودكي همزمان با تحصيلات دبستاني اشك ديده بر آتش دل افشان در عزاداري امامش اشك بيداري مي ريزد و ريسمان وصلت خويش در كربلاي نديده را به كربلاي حسين(ع) مي پيوندد. در دوران دبيرستان روح تشنه خويش را از فرهنگ غني اسلام و تشيع سيراب مي كند به گروهي همراه مي پيوندد و تا از قطره ها دريا و از دريا طوفاني بسازد. در جلسات قرائت قرآن و آموزش اصول عقايد اسلامي شركت مي كند تا كلام خدا بر جانش فرو ريزد و بارور گردد. در سال1356 از دبيرستان شريعتي ديپلم گرفت. با اوجگيري انقلاب شكوهمند اسلامي به رهبري امام بزرگوارمان همگام با ساير جوانان همراه خويش از بذر اسلام و قرآن ميوه جهاد و مبارزه مي چيند و عليه طاغوت مي شورد. در كوچه ها و خيابانها، شب ها و روزها بي امان مي ستيزد. گاه سه راهي و كوكتل مي سازد و گاهي اعلاميه پخش مي كند و عليرغم تهديدات و فشارهاي پي در پي از سوي رژيم و سرسپردگان آن در اوج خفقان جهنمي حاكم لحظه اي از مبارزه دست نمي شويد. در درگيريهاي مسلحانه شهري عليه چماقداران چكمه پوش شاه بارها بي پروا تا حد شهادت پيش مي رود، ولي تقدير الهي بر حكم ديگري تعلق داشت، لذا هر بار جان سالم به در مي برد. در آخرين خيمه شب بازي طاغوت در19 بهمن57 در خيابان امام كه شهر از هر طرف در محاصره چماقداران و تانكها و ارتش و ژاندارمري و شهرباني و ساواك بود با مقاومتي در خور ستايش بنا به گفته شاهدان عيني دو تن از سرسپردگان رژيم را به درك واصل مي كند و با فرمان امام مبني بر شركت در جهاد سازندگي بي هيچ چشم داشتي و نام و ناني همراه با چندين از همرزمان ديرآشنايش عازم روستاهاي اطراف شهر مي شود و در جهت سازندگي روستاها و ايجاد پايگاههاي مردمي براي انقلاب بي وقفه مي كوشد. با آغاز درگيريهاي تحميلي ضدانقلاب در مناطق كردنشين شهر به مناطق پل هوايي و قطور مي رود تا بر آموخته هايش از درگيريهاي شهري بيافزايد. شهيد جهت رفته رفته جنگ هاي كوهستاني را مي آموزد. گويي دست تقديري از غيب او را به سوي سرنوشت مي راند كه با كوله باري از صبر و جهاد به شهادت ختم خواهد شد. با تأسيس نهاد مقدس سپاه پاسداران صادقانه و مخلصانه وارد سپاه مي شود و مدتي در واحد اطلاعات و تحقيقات جهت كشف گروهكهاي محارب و عناصر فاسد و قاچاقچيان موادمخدر شب و روز به فعاليت مي پردازد. در منطقه دزفول در منطقه هاي كرخه و دهلران عليرغم نبودن امكانات نظامي و تداركاتي و فشارهاي بني صدر در شناسايي ها و عملياتها و شبيخونهاي شبانه شركت مي جويد و باز تا حد شهادت پيش مي رود. ولي خواست خدا چيز ديگري بود. بعد از سه ماه پيكار بي وقفه با كوله باري از تجربيات به خوي بازمي گردد. ابتدا در بسيج اقتصادي و سپس در بسيج سپاه پاسداران مشغول مي شود و به دليل ورزيدگي جسمي و توان رزمي بالايي كه داشت به آموزش و سازماندهي نيروهاي مردمي جهت كادرسازي سپاه و اعزام براي مقابله با كفار بعثي مي پردازد. صدها جوان رزمنده و تلاشگر، حاصل تلاشهاي طاقت فرسا و شبانه روزي وي مي باشد. با تشديد جنگ و به دليل احساس مسؤوليت بيشتر مجدداً عازم جبهه هاي نبرد مي شود. اين عزيمت نقطه عطفي است در زندگي مردمي و اجتماعي وي كه تعالي روح و تكامل اعتقاديش را در بر مي گيرد. در عمليات هاي افتخارآفرين فتح المبين و بيت المقدس شركت مي جويد و درس ايثار و شهادت را بر افراد تحت فرمان خويش بيشتر و بيشتر مي آموزد. در عمليات رمضان به فرماندهي گردان مي رسد و در طول عمليات گردان هاي مالك اشتر و المهدي را در جهت نابودي دشمن بعثي هدايت و فرماندهي مي كند. با آغاز عمليات زنجيره اي والفجر در مراحل مقدماتي آن در محور عملياتي لشكر عاشورا فعاليت مي كند تا اينكه عمليات والفجر4 آغاز مي شود. در مرحله اول اين عمليات با تمام توانش در هدايت نيروها براي نابودي دشمن و رساندن آنها به پشت خطوط دفاعي خصم زبون جهت محاصره و انهدام نقش مؤثري ايفا مي كند و در مرحله دوم آن با يقين به شهادتش، روز قبل از عمليات غسل شهادت كرده از خدا مي خواهد كه شهادتش را با ديدن پيروزي قرين فرمايد و چنان نيز مي شود. با شروع مرحله دوم عمليات والفجر4 در حالي كه مسؤوليت عبور دادن مخفيانه يك ستون از نيروهاي خودي به پشت خطوط دفاعي دشمن را بر عهده داشت، مأموريت خود را با موفقيت انجام داده و در صبح خونرنگ پيروزي در مورخه62/8/2 در جبهه پنجوين به دست مزدوران بعثي به شهادت مي رسد و همانند مولايش امام حسين(ع) سرش از بدنش جدا مي شود. شهيد حجت فتورچي در دي ماه سال1361 ازدواج نموده و حاصل و ثمره آن فرزند پسري است كه (بنا به پيشنهاد و وصيت شهيد) نام او را حسين ناميديم و دقيقاً در اربعين شهيد به دنيا آمد.

 

منبع : مرکز اسناد

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده