سه‌شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۴۷
خورشید راه مغرب را در پیش گرفته بود. تیمسار گفت: «چه‌کار کنیم که بتوانیم نمازمان را موقع اذان تو هواپیما بخوانیم؟»

راوی : امیر سرتیپ خلبان سید رضا پردیس
فرمانده سابق نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران

مبدأ: شیراز. مقصد: تهران. مسافران پرواز: چهار نفر.
بعد از هماهنگی با خلبان و وارسی کامل وضعیت هواپیما خود را درصندلی کنار «امیر» * جا دادم. مثل همیشه قرآن کوچکش را از جیب بیرون آورده بود و مشغول تلاوت بود. نور بیرون از پنجره افتاده بود روی صورتش و من از این صحنه‌ی روحانی لذت می‌بردم. با چشمان نیمه‌باز به او خیره شده بودم، نمی‌خواستم چشم بردارم. دلم راضی نمی‌شد. تیمسار از گوشه‌ی چشم به ساعت نگاه کرد و سربرگرداند سمت من.
خورشید راه مغرب را در پیش گرفته بود. تیمسار گفت: «چه‌کار کنیم که بتوانیم نمازمان را موقع اذان تو هواپیما بخوانیم؟»
هیچ نگفتم. می‌دانستم که تیمسار باید نمازش را اوّل وقت به جای آورد. از جایم بلند شدم و لختی بعد با یک لیوان آب کنار تیمسار حاضر شدم. امیر با دیدن آب لبخندی روی لب‌ها نشاند.
همه تجدید وضو کردند. پتویی در انتهای هواپیما پهن شد. قبله نسبت  
به حرکت هواپیما مشخص شد و نماز جماعت چهار نفره به امامت امیر در هواپیما برگزار گردید. نماز تمام شد. امیر برگشت: «قبول باشد.»
سکوت در فضا حاکم شد. به چشمان امیر نگریستم. هنوز لبخند رضایت بر چهره‌اش موج می‌زد.

* امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده