در مراسم تشییع پیکر دو همرزمش؛ امین کریمی و عبدالله باقری، مادرعلی از خدا می خواهد که؛ خدایا کاش می شد ما هم خانواده شهید بشویم...

اینجا حجله شهادت شهید علی آقا عبدالهی قریب به یک سال برپاست. مردم و اهالی محله از این یادمان ساده و زیبا دل نمی‌کنند و تصاویر دل‌انگیز شهید جاوید نشان مدافع حرم که هر رهگذری را مجذوب و خیره به خود می‌کند.

سیمای نورانی این جوان رعنا و پاسدار شهادت‌طلب سپاه انصار المهدی (عج) از سِرّ درون خانواده‌ای حکایت می‌کند که دوست داشتند «خانواده شهید» باشند.

از «پاستور تا خان طومان»؛ خاطرات شهید جاوید نشان علی آقا عبدالهی



لحظاتی میهمان بیت معظم شهید علی آقا عبدالهی شدیم و در محضر پدر و مادری مؤمن و ساده‌زیست، از فراق یک‌ساله و خاطرات در دل مانده دردانه پسرشان شنیدیم.

جانباز سرافراز محمد آقاعبدالهی، با همان شور و شعور انقلابی دوران مبارزه با گروهک‌های ضدانقلاب و خدمت در سنگرهای مختلف انقلاب و نظام اسلامی، یگانه فرزند پسرش را خود بدرقه دفاع از حرم آل الله کرده، صریح و واضح در مطلع سخن می‌گوید:

«دوست داشتم یا خانواده سادات بودم یا خانواده شهید»



از «پاستور تا خان طومان»؛ خاطرات شهید جاوید نشان علی آقا عبدالهی



سال گذشته که دو نفر از هم‌قطاران علی در سوریه به شهادت رسیدند برای ما مشخص شد که احتمال شهادتش هم هست. اواخر مهر سال 94، همین ایام، امین کریمی و عبدالله باقری از همکارانش، شهید شده بودند و من مادرش تصمیم گرفتیم در تشییع پیکر این دو شهید عزیز شرکت کنیم. در حین مراسم، علی آقا را دیدیم. در همین روز مادر علی از خدا می‌خواهد که؛ خدایا کاش می‌شد ما هم‌خانواده شهید بشویم...

مادر مکرمه شهید، اینجای صحبت پدر شهید وارد شد و گفت: این دعا را کردم، اما ذهنم به‌هیچ‌وجه طرف علی و شهادت او نرفت؛ و این دو شهید را تا میدان پاستور بدرقه کردیم. علی آقا در تشییع دو همکار شهید به دوستانش گفته بود: «من حاجتم را گرفتم«.

پدر در فراق فرزند می‌گوید که؛ این‌یک سال خیلی سخت گذشت. علی با شهادت مرگ را برای ما خیلی آسان کرد و دل‌بستگی ما به دنیا را کم و کمتر کرد. پدر شهید بودن خیلی افتخار است. او در وصیت‌نامه‌اش خطاب به ما می‌نویسد: «شهادت افتخار بزرگی برای من و شماست»؛ اما حالا فکر می‌کنم، پدر شهید بودن از یک روحانی وظیفه‌اش سخت‌تر است. شهید دادن و پدر شهید شدن بودن و در امتداد آن حفظ این افتخار بسیار سخت و خودش آزمونی دیگر است.

از مادر علی همین سؤال را می‌پرسم و اینکه مادر شهید بودن چه حسی دارد؟ این‌یک سال را چطور سپری کرده و بخصوص ایام محرم امسال چه حال و هوایی داشته....



از «پاستور تا خان طومان»؛ خاطرات شهید جاوید نشان علی آقا عبدالهی

می‌گوید: احساس مسئولیتم خیلی سخت‌تر شده و نسبت به قبل، زمین تا آسمان فرق کرده. همه زندگی‌مان رنگ و بوی دیگری گرفته. مسائل ریزودرشت و مهمی هست که باید رعایت کنیم. در خانواده، همسایه‌ها و فامیل و همه‌جا باید همه رفتارمان درشان و منزلت شهدا باشد. عاشورا و تاسوعای امسال بی‌نهایت سخت گذشت.

روضه علی‌اکبر (ع) بیشتر به دلم می‌نشست و جای خالی علی در سالروز تولد فرزندش (امیرحسین) و محرم و شب‌های عزای سید الشهداء که لحظه‌به‌لحظه‌ پر بود از زنده شدن خاطره‌های سالهای دوران کودکی‌اش تا نوجوانی و همسر و تنها یادگارش که حالا بجای بابا سربند یا حسین (ع) بر پیشانی بسته ...

و این مادر گرامی شهید از سفر اخیرش به سوریه و زیارت حرم حضرت زینب (ص) می‌گوید: از ایشان چه می‌توانستم بخواهم در مقابل مصائب بزرگ عقیله بنی‌هاشم و هیچ نخواستم و خجالت کشیدم و فقط دعا کردم تکلیف شهادت و یا اسارت فرزندم روشن شود تا این بی‌خبری تمام شود...



از «پاستور تا خان طومان»؛ خاطرات شهید جاوید نشان علی آقا عبدالهی


حاج محمد آقاعبدالهی در ادامه کلام مادر شهید را کامل می‌کند که؛ علی و بیست نفر از افسران سوری در خان طومان سوریه در محاصره تروریست ها قرار می‌گیرن و شجاعانه، تا آخرین گلوله مقاومت کرده است...

علی آقا، عاشق سیره و شخصیت شهید امیر سپهبد علی صیاد شیرازی بود. مادرش برای رفتن به سوریه خیلی ساده و سریع رضایت داد و با توصیفی که از شهادت دوستانش در سوریه کرد و به طبع مادرش من هم بالاخره راضی شدم.
موقع رفتن خودم علی را رساندم، می‌خواست دستم را ببوسد که اجازه ندادم. همان لحظه و شوق نگاهش فهمیدم که این سفرش بازگشتی ندارد...

در سوريه به ابوامير معروف بود. هميشه براي رزم آماده بود، به همين خاطر خود را از فاوا - مخابرات - رسانده بود به خط و عضو اطلاعات شده بود. روز ٢٢دی‌ماه نودوچهار ساعت١٧، درست فرداي روزي كه بچه‌های گردان فاتحين نوبت به‌نوبت با ايثار و رشادت مثال‌زدنی خود را فداي عمه سادات می‌کردند، طاقت نياورد و با چند نيروي سوري به خط زد.فرداي آن روز يكي از دوستانش به مقر می‌آید و سراغش را می‌گیرد؛ دوستانش می‌گویند: ابوامير گل کاشت و جاموند. حالا ابوامير به «شير خان طومان» معروف است

.

در فرازهایی از وصیت شهید می خوانیم: «خواسته من از شما این است که لحظه ای از ولایت و خط رهبری جدا نشوید» و دوست دارم عشق به ولایت و روحیه جهادی را در دل فرزندم زنده نگه دارید و برای امیر حسین عزیزتر از جانم دعا می کنم شهید راه اسلام و ولایت شوی...


کتاب خاطرات شهید به نام از «پاستور تا خان طومان» به زودی توسط روابط عمومی سپاه ناحیه سلمان منتشر می شود و سایت اختصاصی شهید آقاعبدالهی و کانال تلگرامی به نشانی @shahidali_aghaabdollahi توسط دوستان و علاقمندان به این شهید راه اندازی شده است.

انتهای گزارش/ ح

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۱
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۴۸ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
0
0
سلام ودرود خدا بر علی اقا
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده