«كردستان و شهيد ناصر كاظمي » در گفت و شنود با سردار فتح الله جعفري
يکشنبه, ۰۷ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۳۳
نوید شاهد: آقا ناصر در برنامه ريزي ها و پاكسازي ها مديري توانمند بود. ايشان سه روز به منطقه اورامانات و روانسر براي پاكسازي رفته بودند و اصلاً هيچ كس نمي دانست در اين مدت كجا هستند. يا وقتي اين بزرگوار فرماندار پاوه شد خودشان به مسجد رفتند و صحبت كردند كه من از طرف جمهوري اسلامي براي فرمانداري شهر آمده ام. اين خيلي شجاعت مي خواهد كه كسي چنين كاري بكند. اين خصلت شهيد ناصر كاظمي هم براي ما جالب بود.

سردار؛ اولين بار شهيد ناصر كاظمي را در چه زمان و به چه مناسبتي ملاقات كرديد؟

نحوه آشنايي ما با ايشان به اين شكل بود كه پيش از جنگ كردستان به سنندج رفته بوديم. گروهي بوديم كه در پاكسازي آن مناطق فعاليت مي كرديم. در عين حال به جلسات هماهنگي و سمينارهايي كه سپاه پاسداران براي فرماندهان برپا م يكرد دعوت مي شديم و در آن جا شاخ صترين افراد كردستان از جمله شهيد محمد بروجردي، شهيد ناصر كاظمي و سردار هدايت الله لطفيان را مي ديديم.

در تاريخ 26 دي ماه سال 1360 ما با فرماندهان جنگ به ديدار حضرت امام(ره) رفتيم. آن زمان در سپاه پاسداران دزفول جلسه اي براي عمليات فتح المبين برگزار شد كه در آن جا فرماندهان اين بحث را مطرح كردند كه چون منطقه خيلي وسيع و دشمن بسيار قوي است، تعداد شهدا در عمليات زياد مي شود و ما در مقابل آ نها مسئوليت داريم. با طرح اين مسأله آقاي حسن باقري به آقاي محسن رضايي در تهران تلفن زد و آقاي رضايي از دفتر حضرت امام(ره) وقت ملاقات گرفتند تا مستقيم در اين باره گف توگو كنيم و جواب بگيريم. در آن ملاقات از عزيزان شوراي عالي سپاه پاسداران، آقايان رضايي، علي شمخاني، صفوي، سنجقي، رفيق دوست، حاج عبدالله محمودزاده كه بعداً در نيروي انتظامي هم بود به همراه

نيرو هاي جنوب و غرب آمده بودند. از كردستان فقط آقاي ناصر كاظمي آمده بودند كه البته اين آخرين ديدار ما با ايشان بود. گويا شهيد محمد بروجردي هم نبودند.

ما آقا ناصر را دوست داشتيم و از نوع بيانش - كه اهل تهران بود - و روحياتش خوشمان مي آمد. ايشان شجاع، درس خوانده، ورزشكار و كلاً انسان جالبي بود. آقاي كاظمي با همه قدرت و تواناي يها، تواضع هم داشت و براي همين بنده از ايشان خوشم مي آمد. من بعضي

اوقات با شهيد بروجردي كه در جبهه غرب بود تماس تلفني داشتم. يك بار در اين تماسها ايشان گفت خبر داري رفيقت شهيد شده؟ گفتم نه، چه كسي را مي گوييد؟ كه گفت آقا ناصر شهيد شده است. خبر شهادت اين بزرگوار در جنوب پيچيد، چون تقريباً نيرو هاي جنوب و غرب ايشان را مي شناختند. اين خبر براي ما ناراحت كننده بود. شهادت ايشان خيلي غم انگيز بود و البته خيلي هم زود شهيد شد. شهيد كاظمي فرماندار پاوه و فرمانده سپاه پاسداران پاوه و كردستان بود و در امنيت آن مناطق نقش مؤثري داشت. بنابراين شهادتش خيلي تأثيرگذار بود. ما اوايل كه در كردستان بوديم و بعد كه به جنوب رفتيم، در سمينارها و جلسات حضور پيدا مي كرديم و با ايشان احوالپرسي داشتيم. اين عزيز، جزو اميدهاي آينده سپاه پاسداران و از كساني بود كه م يتوانست در آينده آن نقش مؤثري داشته باشد.

شما آن موقع چه مسئوليتي را بر عهده داشتيد؟

بنده مسئول زرهي كل سپاه پاسداران و در جنوب مستقر بودم. در آن جلسات بحث عمليات در غرب، جنوب و كردستان مطرح مي شد. آن زمان مثل حالا نبود كه مثلاً بدانيم آقاي همت شهيد مي شود و فردا چهره درخشاني از ايشان به عنوان الگو در جامعه به وجود مي آيد.

بايد ده بيست سال مي گذشت تا چنين افرادي شناخته شوند.

البته غير از شهادت شان در حيات آن ها هم ما از اين عزيزان خبر مي گرفتيم. آقاي ناصر كاظمي به شهيد همت خيلي علاقه مند بود. مثلاً اگر جلسه اي برگزار مي شد و حاج همت حضور نداشت سراغ ايشان را مي گرفت. در آن دوران يك سادگي وجود داشت و ما ازهمديگر حال افراد و وضعيت كردستان را مي پرسيديم.

اما الان اين گونه شده كه هر يك از ما اگر بخواهيم دوستا نمان را ببينيم بايد با دفترشان هماهنگ كنيم.

بله، همين طور است. يادم است وقتي آقا ناصر به كردستان مي آمد احوال نير وهاي غرب؛ كساني كه فرمانده سپاه پاسداران بودند و مسئوليت داشتند مثلاً آقاي جواد استكي يا آقاي تميزي را مي پرسيديم. با بعض يها هم كار نكرده بوديم و در حد آشنايي آن ها را مي شناختيم. آن موقع روش هاي احوالپرسي اين طوري بود. الان به فرماندهان تلفن مي زنيم و با سردار رشيد، سردار اصغر كاظمي و آقاي علي عبداللهي تلفني احوالپرسي مي كنيم

ولي آن موقع ها همين طوري پيش مي آمد. آقاي كاظمي جزو كساني بود كه نوع عملكرد و كارش را در كردستان خيلي دوست داشتيم. ما خودمان در كردستان كار كرده بوديم و مي دانستيم چه پيچيدگي ها و مشكلاتي دارد.

آقا ناصر در برنامه ريزي ها و پاكسازي ها مديري توانمند بود. ايشان سه روز به منطقه اورامانات و روانسر براي پاكسازي رفته بودند و اصلاً هيچ كس نمي دانست در اين مدت كجا هستند. يا وقتي اين بزرگوار فرماندار پاوه شد خودشان به مسجد رفتند و صحبت كردند كه من از طرف جمهوري اسلامي براي فرمانداري شهر آمده ام. اين خيلي شجاعت مي خواهد كه كسي چنين كاري بكند. اين خصلت شهيد ناصر كاظمي هم براي ما جالب بود.



هميشه ايجاد علاقه مي كرد.

بله، اين گونه بود. آقاي كاظمي بيان خوبي براي صحبت كردن داشت. يك دفعه در سال 1360 شهيد صياد شيرازي در قرارگاه كربلا در جلسه اي صحبت مي كرد كه سخن از آقاي ناصر كاظمي پيش آمد. ايشان گفت بنده مسئول عمليات غرب بودم و آقاي كاظمي در منطقه فرمانده عمليات بود. من بي سيم زدم و گفتم برادر ناصر؛ من صياد شيرازي هستم و الان اين جاي كار هستيم، كه آقاي كاظمي گفت هر كسي مي خواهي باش! منظور اينكه تيپي اين چنيني داشت. شهيد صياد شيرازي از اين نوع برخورد و قاطعيت ايشان خوشش آمده بود و مي گفت آن لحظه چيزي نگفتم و بعداً خودم را به آقا ناصر معرفي كردم. ايشان در عمليات پاكسازي برنامه ريزي داشت و با شجاعت و تدبير پيش مي رفت.

زماني كه مي خواستيم به ديدار امام (ره) برويم، بنده از فرمانده ژاندارمري كردستان شنيدم آقا ناصر چون كردستان در خطر بود نمي توانست آنجا را رها كند و بيايد و بعد اً هم كه برگشتيم عذرخواهي كرد. آقاي كاظمي ورزشكار بود و روحيه عملياتي داشت، ضمن اي نكه باتدبير و شجاع بود، تواضع هم داشت. در كردستان وضعيت فرق مي كرد و افراد بايد اهل عمل بودند تا كار انجام شود. با اين خصلت ها آقا ناصر زود شهيد شد. ايشان در شهريورماه سال 1361 به شهادت رسيد. اين شهادت روي ما بسيار تأثير داشت و هميشه دغدغه ما اين بود كه مگر چند تا ناصر كاظمي يا محمد بروجردي پيدا مي شود؟ قطعاً اگر اين شهيد بزرگوار به جنوب مي آمد يك «فرمانده قرارگاه » به تمام معنا مي شد.

چه ضرورتي وجود داشت كه آ نجا را ترجيح داد؟

خب، در كردستان مأموريت داشتند. شهيد احمد متوسليان و حاج همت به جنوب آمدند و در سال 1360 فرماندهان مؤثري در جنگ بودند.

شهيد خرازي هم ابتدا در كردستان بود. اين ها براي دوره پيش از جنگ است و در تيپ آقاي رحيم صفوي بودند. سطح آقاي ناصر كاظمي بالاتر بود.


بي محابا به نوك پيكان درگيري مي رفت...


از چه نظر بالاتر بود؟

ايشان از نظر موقعيت، جايگاه، فرماندهي و همه چيز بالاتر بود. آقاي كاظمي به جنوب نيامد كه خودش را نشان دهد و شايد دليل گمنام بودنش هم همين باشد. احمد متوسليان و شهيد همت به جنوب آمدند و موقعيت براي شان فراهم شد، منتها براي شهيد محمد بروجردي كردستان و جنوب فرقي نمي كرد، ولي خب، احساس مي كرد كه كردستان از افراد توانمند و با تدبير خالي مي شود. حضور در كردستان تدبير هم مي خواست كه چگونه با مردم برخورد شود و آقا ناصر اين را خوب بلد بود. يك بخش هم مردم بودند. در جنگ بين دو كشور، دشمن فقط خارجي است. در كردستان دشمن مشخص نبود و اين مسأله را پيچيده تر مي كرد. اين دغدغه تا پس از جنگ در ذهن ما بود و خيلي هم زمان گذشت. در سال 1376 در كنگره سرداران شهيد تهران فكر كرديم به آقا ناصر زياد پرداخته شود و نويسندگان روي كتابي درباره ايشان كار كنند ولي كار خيلي قوي هم در آن جا انجام نشد.

مي بينيم كه شما هنوز علاقه داريد كه اين كار دنبال شود.

بله، مصاحبه ها و برنامه هايي انجام شده كه هر كسي بخواهد روي آن كار كند موجود است. باز هم آن چه بايد براي آقاي ناصر كاظمي انجام شود نشده است.

سردار ايزدي براي كردستان پروژ هاي تعريف كرد كه ان شاءالله ويژگي هاي آقا ناصر در آن كار دربيايد. حيف است خدمات ايشان مفقود بماند. يادم است ما با آقاي سردار علي ناظري در سازمان حفظ آثار صحبت كرديم تا مراسمي براي سالگرد ايشان بگذاريم و از خانواد ه و نيرو هاي كردستان دعوت كنيم. مي خواستيم اين مراسم در سال 1381 برابر با بيستمين سالگرد ايشان برگزار شود كه نشد و در بيست و يكمين سالگرد اين شهيد در سال 1382 برايش سخنراني كردند. همان سال براي شهيد بروجردي هم مراسم بيستمين سالگرد شهادتش را برگزار كرديم.

كلاً شاخصه هاي ايشان را چگونه دسته بندي مي كنيد؟

يكي از مصاديق آقاي كاظمي راستگويي بود؛ هزينه اش براي ايشان مهم نبود و با صداقت و راستي حرفش را مي زد. همين مصاديق را هم ما در شهيد باقري مي ديديم و اين خصلت ها را داشت. دوم اين كه آقا ناصر آدم قدرت طلبي نبود و مسئوليت پذير بود. با اين كه مي توانست قدرت داشته باشد، ولي دنبالش نبود و اين هم يكي از خصلت هايي است كه براي ما جالب بود. ايشان هيچ چيز را براي خودش نم يخواست و به هيچ مالكيتي قائل نبود. در زمان جنگ خيلي از افرادي كه امكانات در اختيارشان بود از آن دل نمي كندند. يكي ديگر از مصاديق مهم اين بزرگوار شجاعت بود كه شايد مه مترين ويژگي ايشان باشد. آقا ناصر ب يمحابا به نوك پيكان درگيري مي رفت.

البته حساب شده مي رفت كه از نيروها و فضاي مفيد انقلاب، اسلام و مملكت تلفات ندهيم و توجه خاصي به اين چيزها داشت. يكي ديگر از ويژگي هاي ايشان اين بود كه در كارها و برنامه هايش خستگي ناپذير بود. خستگي ناپذيري براي يك فرمانده خيلي مهم است كه در صحنه نبرد و كار استقامت داشته باشد.

در واقع آقاي كاظمي يك الگو و تكيه گاه براي نيروهايش بود.

بله، همين طور است. هر جا نياز بود آقاي كاظمي حضور پيدا مي كرد، حتي به عنوان يك فرمانده كه مسئوليت هايش زياد است؛ ايشان هم براي شهيد محمد بروجردي هميشه حضور داشت و هم براي نيروهاي تحت امرش حاضر بود. شهيد ناصر كاظمي، فرمانده سپاه پاسداران كردستان، هميشه جوابگو بود. اگر كاري را نمي شد انجام داد رك مي گفت كه كار انجام نمي شود. شايد بنده با ايشان خيلي برخورد نداشتم و خصلت ها و خصوصيات آقاي كاظمي را به درستي ندانم، اما در مراسمي كه براي ايشان برگزار شد دوستان گفتند كه آقاي كاظمي چنين فرماندهي بود و چنين خصلت هايي داشت، به هر حال شهرت ايشان در قرارگاه پيچيده بود. اين شهيد عزيز بسيار منظم و شيك پوش بود و لباس اسپرت مي پوشيد. حتي در مقر سپاه پاسداران سنندج با افرادي كه دستگير شده و طرف مخالف بودند مسابقه مي داد و واليبال بازي مي كرد.

خيلي ها مي گفتند اين كارها براي يك فرمانده خوب نيست، اما ايشان چنين روحياتي داشت. ما پيش از شروع جنگ، آقاي كاظمي را از كردستان مي شناختيم. كردستان انسان هايي خستگي ناپذير مي خواست؛ كساني كه بتوانند وقت شان را شبان هروز روي كار و حل مسائل مردم يا سپاه پاسداران بگذارند. آقا ناصر خيلي خوب پاي كار مي ايستاد. ايشان متولد سال 1335 و شهادت شان هم در سال 1361 بود؛ عمر خيلي كوتاه ولي با بركتي داشتند.

شما گفتيد مسئول زرهي كل سپاه پاسداران بوديد. مگر آن موقع چند سال تان بود و چه پشتوانه آموزشي و سوابق نظامي داشتيد؟

بنده متولد 1337 هستم و دو سال از آقا ناصر كوچك تر بودم.

از قضا بنده هم مي خواهم بحث را به اينجا برسانيم كه اين، براي نسل امروزمان الگوي جالبي است. دوست داريم بدانيم كه آقا ناصر و شما چگونه به اين سطح از مسئوليت پذيري رسيده بوديد؟

يك بار سردار رشيد راجع به همين فرماندهان صحبت مي كرد كه اكثراً زير 27 سال بودند. مثلاً آقاي شمخاني متولد 1334 است، آقاي محسن رضايي در سال 1360 فرمانده سپاه پاسداران مي شود كه 27 ساله است، فقط آقاي جعفر اسدي از همه ما مسن تر و متولد سال 1322 بودند، شهيد بابارستمي هم سن شان بالا بود.

شما چگونه از عهده مسئوليت زرهي سپاه پاسداران برمي آمديد؟

خب، نگاه حضرت امام بيشتر به جوا نها بود.

تكيه ايشان به همان كودكاني بود كه سال 1342 ميفرمود خاك بازي مي كنند.

بله، همين طور است. اتفاقاً روزي به خوزستان و منطقه عمليات فتح المبين رفته بوديم تا براي دانشجويان دانشگاه سپاه امام حسين (ع) كه براي توضيح منطقه علمياتي آمده بودند صحبت كنيم. آ نها دانشجويان مقطع دكترا و فوق ليسانس در رشته هاي مختلف بودند

كه يك ساعت تا چهل دقيقه با آ نها بحث كرديم. آ نها مي گفتند به ما كه جوانيم مثل آن روز در سپاه پاسداران مسئوليت نمي دهند و ما را باور ندارند. ببينيد! در زمان انقلاب نسل جوان بود كه انقلاب كرد، چه كسي را بايد مسئول مي گذاشتند؟ يكي از مسائل خيلي مهم در نسل انقلاب روحيه شهادت طلبي آن ها بود كه مي خواستند خودشان را فداي انقلاب كند و تا آخر خط بروند كه براي امام (ره) و انقلاب فوق العاده ارزشمند بود. چرا آقاي ناصر كاظمي 27 26 ساله بايد شهيد بشود. ايشان آغاز جواني اش بود و سني نداشت. آن زمان مثلاً شخصي 50 49 ساله را كه شهيد شده بود مي گفتند پيرمرد است، با اين كه 50 سالگي سن چندان بالايي نيست. نسل جنگ بين 21 تا 30 ساله بودند و تفاوت سني زيادي در سطح فرماندهان عالي نبود. جوانترين آن ها شهيد حسن باقري بود كه سن ايشان از آقاي رحيم صفوي، آقاي غلامعلي رشيد و آقاي محسن رضايي پايين تر بود. آقاي ناصر كاظمي جواني با سن كم چقدر مي تواند تدبير و فرهنگ داشته و خودساخته باشد. در اين مسائل هم ماندن در منطقه و حضور دائمي بسيار تأثيرگذار است. ايشان فردي بود كه ثبات و پايداري داشت، پايداري يعني متعهد به اي نكه وظيفه و تكليفش را تا پايان كار انجام دهد.

پايداري و استقامت، همين دو خصلت اين بزرگوار براي ما كافي است. داشتن شجاعت، تدبير، پايداري، اعتقاد به انقلاب و شهادت طلبي براي يك نفر خيلي مهم است، اين كه خودش را براي خدا خالص كرده، مؤمن و متدين باشد. امروز ما بعضاً ايمان به خدا را كم مي گيريم، كه پارامتري بسيار مهم و بازدارنده است.

در واقع ايمان است كه باعث مي شود افراد تا پايان خط بروند.

ايمان به گونه اي است كه مثلاً وقتي به افرادي از نسل امروز مي گوييد ماه رجب است دعا بخوانيد، امشب فلان شب است و اعمال خودش را دارد، تعجب مي كنند. در حالي كه اين ها وظيفه ماست و خداوند به ما تكليف كرده است.

جالب است كه آن زمان مستحبات هم جزو مكلفات محسوب مي شد.

بله، اين گونه بود. اولين بار فرماندهان نظامي يا بني صدر مطرح كردند كه بايد تجهيزات ما سه برابر دشمن باشد تا بجنگيم. در دانشگاه ها همين درس را مي دهند كه اگر بخواهيد با دشمن بجنگيد نيرو و توان تان بايد سه برابر باشد تا موفق شويد، اما عملاً بحث توكل را شهيد كاظمي اجرا و شهيد حسن باقري مطرح كردند. خداوند در آيه 249 سوره بقره به ما وعده داده كه شما اگر باايمان باشيد ده برابر دشمن هستيد و پيروزيد. شهيد كاظمي به اين آيه اعتقاد وافي داشت و مي دانست خدا نصرت و ياري اش مي كند. خب، اين باور در ابتداي جنگ نبود.

مصداق بارز اين باور هم شهيد ناصر كاظمي بود.

بله، مصداق آن شهيدان حسن باقري، حاج همت، حاج احمد متوسليان، مهدي زين الدين، مصطفي رداني پور، محمد بروجردي و ناصر كاظمي هستند. همه مصداق اين آيه اند، چون با ايمانند و به پيروزي اعتقاد دارند. صدام ارتش قدرتمندي در منطقه داشت و نظامي ها معتقدند از نظر زرهي قوي ترين ارتش زرهي خاورميانه بود. اعتقاد به آيه 249 سوره بقره در آقاي ناصر كاظمي وجود داشت، به آن عمل كرد و مي دانست خداوند يار ياش مي كند. براي همين هم موفق شد. پس مسأله ايمان، چيز كمي نبود؛ ايماني كه از يك جوان 25 20 ساله در بهار جواني يك فرمانده قدرتمند مي سازد.

مسأله بعدي در مورد اين شهيد اين كه با وجودي كه هم مقام لشكري و هم كشوري داشت نسبت به مردم متواضع و با لباس خاكي عملياتي بين نيروها بود و همه، ايشان را در صف غذا يا سر سفره مي ديدند. اين روحيات را انقلاب ايجاد كرده و بسيار مهم بود. آقا ناصر در صحنه عمل پا به پاي افراد مي جنگيد و در قرارگاه نمي نشست.

شهيد كاظمي فرمانده رده بالاي شهيد همت بود؟

بله، آقاي ناصر كاظمي فرماندار پاوه و فرمانده سپاه كردستان بعدها بود. در هنگام عمليات با اين كه ايشان فرمانده توانمندي بود، اما به ما بسيار احترام مي گذاشت و پيشنهاد مي داد اين كار را انجام دهيد تا موفق شويد. ما نيز آقا ناصر را مي شناختيم و مي دانستيم كه توانايي هايش كم نيست و آن كار را انجام مي داديم. بنده مستقيماً اين را نديدم، ولي شنيدم خيلي دلسوزي مي كرد و زخمي شدن افراد برايش خيلي مهم بود، اينكه به آ نها رسيدگي شود و حواسش خيلي جمع بود. آقاي كاظمي در جنوب كار مي كرد و با توجه به خصلت هايي كه داشت موقعيت هاي بهتري برايش پيدا مي شد. از نظر من ايمان بالاترين نقطه قوت ايشان بود كه در عين حال مدير، شجاع، توانمند، دلنشين، با تدبير و با فكر هم بود. عمدتا نيروهاي پشتيباني به جبهه جنوب مي رفتند و كردستان هميشه با كمبود مواجه بود، ولي ايشان با خونسردي كار مي كرد و برايش مهم بود كه در جنوب نيز جنگ پيش برود و سازماندهي شود.

در حقيقت تمركزگرا و خودمحور نبود.

آقاي ناصر كاظمي براي ما پرجاذبه بود. ايشان الگوي مناسبي براي كساني است كه مي خواهند در مقام مدير كارخانه و مؤسسه يا مدير مجموعه آموزشي، دبيرستان و هر جاي ديگري خدمت كنند. اين بزرگوار قابليت معرفي را دارد.

زماني كه از شهادت ايشان باخبر شديد چه احساسي داشتيد؟

شهادت اين عزيز برايم سنگين بود. بنده از طريق حاج همت و شهيد محمد بروجردي شنيدم كه ايشان شهيد شده است. معمولاً فرماندهان كه شهيد مي شدند به گونه اي خبر پيدا مي كرديم، يا خود ما شاهد شهادت شان بوديم.

شهادت آقا ناصر براي ما غم انگيز و سنگين بود. احساس كرديم فرمانده عالي رتبه توانمندي از كردستان گرفته شد و پشتوانه بزرگي را از دست داديم. آن ها سعادتمند شدند ولي ما وضعيت ديگري داشتيم...


منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 118

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده