ویژه نامه شهیدان رجایی و باهنر " مردان آسمانی"
يکشنبه, ۰۷ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۱۹
آخرين مسئوليت او پس از برعهده گيرى وزارت آموزش و پرورش در زمان دولت رجايى و در زمان رياست جمهورى بنى صدر، حضورش به عنوان نخست وزير در دولت شهيد رجايى بود، جايگاهى كه بيش از يك ماه دوام نياورد و به ملكوت همراهى اش كرد.
نوید شاهد: در سال ۱۳۱۲ در شهر كرمان متولد شد. محمدجواد دومين فرزند از خانواده اى بود كه به جز او داراى ۸ فرزند ديگر نيز بودند. محله پدرى وى معروف به «محله شهر» از محله هاى بسيار قديمى و مخروبه شهر كرمان به شمار مى رفت. پدرش پيشه ور بود و با داشتن مغازه اى كوچك از اين راه زندگى محقرانه ايشان را مى گذراند.
محمدجواد دروس ابتدايى را در خانه آموخت و سپس با راهنمايى حجت الاسلام حقيقى به مدرسه معصوميه براى فراگرفتن دروس حوزوى رفت. اين مدرسه تازه بعد از شهريور ۲۰ باز شده و آموزش را بعد از دوره رضاخانى از سر گرفته بود، جواد نيز همراه چند نفر از دوستان خود وارد اين مدرسه شد و تحصيلات جديدى را به صورت متفرقه و داوطلبانه آغاز كرد. او همزمان تحصيل كلاسيك خود را در مدارس عادى ادامه داد و توانست همزمان تا سال۳۲ كه تا سطح خوانده بود، مدرك سال پنجم علمى را نيز بگيرد. وى كه جوانى ۲۰ ساله بود در اين سال براى ادامه تحصيلات حوزوى به قم رفت و با توجه به عدم توان مالى خانواده خود از شهريه محدود آيت الله بروجردى استفاده كرد. اين شهريه در آن سال ها حدود۳۲ تومان در ماه بود كه پس از مدتى از طرف حوزه علميه كرمان نيز ماهى ۵۰ تومان به آن اضافه شد. در سال اول حضورش در قم به تحصيل «كفايت و مكاسب» در خدمت چند تن از استادان آن روز، مرحوم آقاى مجاهدى و آقاى سلطانى و ديگران پرداخت و از سال ۳۳ به درس خارج مشغول شد، اساتيد او را در اين دوره عمدتاً آيت الله خمينى، آيت الله بروجردى و علامه طباطبايى تشكيل مى دادند.
او درس فقه و اصول را از محضر امام به مدت ۷ سال تا حدود سال ۴۱ فراگرفت، همچنين دروس فقهى را از عالم جليل القدر آيت الله بروجردى و اسفار را نيز در مدت شش سال از علامه فراگرفت. البته او در اين مدت از درس تفسير علامه طباطبايى نيز استفاده مى كرد، كلاس تفسيرى كه بعدها با رفع اشكال و بحث به صورت تفسير الميزان درآمد.
البته محمدجواد از ابتداى ورودش دروس كلاسيك را هم فرو نگذاشت. در همان سال ابتدايى ورود به قم، در امتحانات متفرقه كلاس دوازدهم شركت كرد و بعد از گرفتن ديپلم كامل به دانشگاه وارد شد و در رشته الهيات ادامه تحصيل داد. او در اين دوران به خاطر آشنايى با دروس دانشگاهى بيشتر وقت خود را در قم مى گذراند و هفته اى يك يا دو بار تنها براى شركت در كلاس هاى ضرورى به تهران مى رفت. در حدود سال ۳۷ بود كه توانست ليسانس خود را از دانشكده الهيات بگيرد و همزمان با ادامه تحصيل در حوزه به مداومت آموزش تا مقطع دكترى در دانشگاه نيز بپردازد، و البته در اين ميان يك دوره فوق ليسانس را هم در رشته امور تربيتى در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران گذراند.
بنا به نقلى از وى، او و دوستانش معتقد بودند حوزه بايد «از نظر نوع مطالعات و مسائل طرح شده و همچنين، از نظر تحقيقات علمى، فكرى و فلسفى تحرك جديد داشته باشد. خوشبختانه اين نهضت از چند سال قبل شروع شده بود. اولين جهش اين حركت، از طرفى توسط امام و از طرف ديگر، توسط علامه طباطبايى شروع شد».
شاگردان اوليه اين رويكرد جديد علمى در حوزه را آقايان منتظرى، بهشتى، مشكينى و ... تشكيل مى دادند.
باهنر نيز توانست در دوره هاى دوم درس اين اساتيد شركت كند و به اين جريان تأليف و تحقيق و ترجمه در حوزه بپيوندد. مطبوعات به عنوان عامل ارتباطى و محرك نيز از چشم ايشان دور نماند. وى توانست بعد از مدت زمانى به كمك تنى چند از دوستان خود از جمله آقايان هاشمى رفسنجانى و مهدوى كرمانى و تنى چند از ديگر دوستان، مكتب تشيع را راه اندازى نمايد. اين حركت موجب شد ايشان بتوانند از سال ۳۶ به انتشار سالنامه و بعد فصلنامه بپردازند. البته بعد از انتشار هفتمين سالنامه آن را توقيف كردند. در آن زمان نيز كه تيراژ كتاب ها به مانند امروز پايين بود به قول باهنر نكته اى جالب در اين حركت فرهنگى يافت مى شد: «و نكته جالب اينجا بود كه آن روزها تيراژ كتاب ها بين ۱۰۰۰ الى ۳۰۰۰ بود، ولى وقتى ما اولين سالنامه را اعلام كرديم و قبوض مربوطه را فروختيم، (چون بودجه نداشتيم، از طريق فروش قبوض درصدد تهيه مخارج چاپ سالنامه شديم) و مردم در هر صورت مقالات و نويسندگان را مشاهده كردند، به قدرى استقبال شد كه مجبور شديم ۱۰۰۰۰ نسخه چاپ كنيم، و باز تقاضا به قدرى زياد شد كه مجدداً ۵۰۰۰ نسخه ديگر منتشر كرديم. در آن روز تيراژ ۱۵۰۰۰ بسيار جالب و شايد واقعاً، بى نظير و به هر حال، جريان تازه اى بود.»
 باهنر طى اين سال ها رسالت سنتى روحانيت را نيز فراموش ننمود و طبق روال عادى فعاليت روحانيون به منبر مى رفت، البته اين سخنرانى ها براى او ارمغانى داشت كه توانست براى نخستين بار طعم اولين توقيف را نيز بچشد. او كه در سال ۳۷ در آبادان مشغول به سخنرانى در باب اعتراض به وضعيت جديد شناسايى اسرائيل توسط دولت ايران و در حال اعتراضى شديد به دولت بود، توسط شهربانى آن زمان دستگير شد. اين اولين رويارويى وى با رژيم سلطنتى بود. اين اتفاق در شرايطى روى داد كه دستگيرى روحانيون هنوز اتفاق نادرى به شمار مى آمد.
وى در سال ۴۱ به عنوان مبلغ اسلامى از حوزه علميه قم به كشور ژاپن برگزيده شد. در ابتدا وى با قبول اين حركت به تهران رفت تا با فراگيرى يك دوره زبان انگليسى به كشور مورد نظر برود. اما با توجه به مشكلات به وجود آمده اين سفر به تأخير افتاد تا اواخر سال ۴۱ كه همراه بود با شروع مبارزات روحانيون بر ضد رژيم، او كه حدود ۷ ماه بود در تهران سكونت داشت بهتر ديد پس از اين واقعه در تهران بماند و از سفر چشم فرو بست.
در سال ۴۲ و پس از اتفاقات روى داده در آن سال او از جمله روحانيونى بود كه براى تبديل حركت محرم آن سال به محرم حركت و قيام، به شهرستان ها سفر كردند، باهنر نيز به اين سبب به همدان رفت. به ايشان هشدار داده بودند كه در صورتى كه حضور مردم زياد شود ايشان دستگير خواهد شد اما او به اين تهديد ها وقعى ننهاد تا روز ششم كه سخنرانى ها و حضور مردم اوج گرفت. همين علت كافى بود تا در روز هفتم خرداد او دستگير شود. اما حضور و پافشارى مردم و موجى كه وجود داشت به خصوص آنكه هنوز واقعه ۱۵ خرداد به وقوع نپيوسته بود او را آزاد مى كنند و او به سخنرانى هاى خود در همدان ادامه مى دهد. البته از فرداى آن روز دستگيرى او حضور خود را مخفيانه در همدان ادامه مى دهد و بعد از برنامه هايى كه در آن شهر داشت مخفيانه به تهران همراهى شده و خوشبختانه دومرتبه از دستگيرى رهايى مى يابد.
دستگيرى بعدى وى تا زمان سالگرد واقعه مدرسه فيضيه طول كشيد؛ در سال ۴۲ و در سالگرد حمله به فيضيه در بازار تهران، مسجد جامع، مراسمى برگزار شد كه او مسئول اجراى سخنرانى آنجا بود. در شب سخنرانى سوم كه جمعيت قابل توجهى گردآمده بود، پليس با تعداد نفرات زيادى به مسجد آمدند و پس از دستگيرى وى او را به قزل قلعه انتقال دادند.
باهنر از ابتدا به آموزش و پرورش علاقه مند بود، در آن سال ها شهيد بهشتى و آقاى على گلزاده غفورى در آموزش و پرورش مشغول به كار بودند، حضور در اين وزارتخانه را با وى مطرح كردند، وى نيز بنا به علاقه اى كه داشت، اين حضور را پذيرفت. او از ابتدا براى برنامه ريزى و تأليف كتاب هاى دينى وارد اين مجموعه شد و توانست بعد از مدت كوتاهى، به قسمت برنامه ريزى كتاب هاى دينى وارد شود. محدوده كارى در قسمت تأليف دروس علوم دينى از اول ابتدايى تا سال هاى پايانى دبيرستان و بعد از آن كتب درسى رشته هاى تربيت معلم را شامل مى شد. در سال هاى اوليه او توانست بدون دخالت از طرف وزارت فرهنگ به تاليف كتب دينى بپردازد. به گفته خود وى: «ولى به يارى خدا موفق شديم. مطالب كتاب ها و خود كتاب ها را بدون كوچكترين دخالت دستگاه بنويسيم. مطالب آن كتاب ها حتى در بعضى از حوزه هاى مبارزاتى مخفى آن روز، به عنوان مطالب آموزشى، تعليم داده مى شد. مطالبى را كه در دوره دبيرستان و راهنمايى گنجانده بوديم.»
اين رويه ادامه داشت تا سال ۵۵ كه گويى پى به ماهيت بعضى كتاب ها برده بودند و آنها را براى بازبينى و تجديد نظر به مراكز مربوطه مى فرستادند.
وزارت فرهنگ در معذورات جديدى قرار گرفته بود از طرفى به دنبال مؤلفين جديد مى گشت و از طرفى حتى مؤلفين اوقافى نيز از اين كار سر باز مى زدند. رويه درسى كتاب هاى تأليف شده باعث شده بود معلمان مدارس به راحتى با توجه به جو موجود بر عليه رژيم صحبت كنند كارى كه به راحتى امكان انجام آن در غير از اين شرايط كتب دينى به راحتى وجود نداشت.
تأكيد به سانسور مطالب در سال ۵۶ شدت بيشترى به خود گرفت تا آنجا كه بعضى مطالب از كتب دينى حذف شدند.
آيا نوشتن اين كتاب ها نوعى همكارى با دستگاه به حساب مى آمد؟ اين سؤالى بود كه براى تعداد زيادى از مبارزان و شايد نسل هاى بعدى باقى بماند!
همكارى در امر تعليم و تربيت كارى بود كه بسيارى از مبارزان به آن همت مى گماشتند و چه جايى بهتر از مدارس كه سر و كار بيشترى با دانش آموزان داشت.
باهنر خود در اين باره مى گويد: «در آن كتاب ها صدها مورد پيدا خواهيد كرد كه به صورت فشرده و مستقيم، اصطلاح طاغوت و توحيد كه نفى استكبار و استبداد و استعمار را دربردارد به كار برده شده. در اين كتاب ها آيات فراوانى از جهاد و لزوم مقابله با ظلم و بى عدالتى آورده شده است. بقيه را در همين كتاب هاى درسى به عنوان ضرورت مبارزه مخفى و حفظ نيروها از دستبرد دشمن و ضربه كارى زدن به دشمن، مطرح كرديم. تاريخ ائمه را از آن قسمت هاى مبارزاتى و انقلابى و درگيرى هايى كه با خلفا داشته اند، بيان كرديم.
مسائل اقتصادى كه در اين كتب آورديم، درباره ملى كردن صنايع و بسيارى از منابع طبيعى. و همچنين براى از بين بردن بسيارى از زمينه هاى سرمايه دارى و استثمارى، پيشنهادهايى كرديم. مسائل انفال به خوبى در آن كتب تبيين شده كه ثروت هاى عمومى، مبارزه با تبعيض، ظلم ها و طاغوت ها و استبدادها چيست. به همين دليل، بعضى مدعى هستند مقدارى از روشن بينى نسل جوان و نوجوان ما به خاطر خواندن اين نوع مسائل بود كه در كتاب هاى دينى مطرح شده است.»
همين روش ها كمكى بود براى وى تا بتواند در حالى كه از سال ۵۰ ممنوع از سخنرانى بود به عنوان مدرس و مؤلف در جمع هاى معلمان حضور پيدا كند و براى آنان صحبت نمايد، پيش از سال ۵۰ اكثر سخنرانى هاى او را حضور در انجمن اسلامى پزشكان و انجمن اسلامى مهندسان تشكيل مى داد، البته پاتوق اصلى وى را مسجد هدايت تشكيل مى داد، مسجد هدايت كه با حضور آيت الله طالقانى رنگ و بوى ديگرى داشت، مأمنى بود براى حضور كليه افرادى كه به نوعى عرق مشترك مذهب و مليت آنها را به يكديگر نزديك مى كرد، باهنر نيز حدود سه سال ماه هاى رمضان را در آنجا به سخنرانى مى پرداخت و شب هاى جمعه بسيارى نيز در آنجا به منبر مى رفت، مسجد الجواد نيز با همكارى وى تأسيس شد و به پايگاه ديگرى تبديل شد و بالاخره حسينيه ارشاد جايگاه ديگرى بود كه با توجه به رويكرد جوانان به سخنرانان آن به مكانى عظيم در آن سال ها براى مبارزات فرهنگى تبديل گشته بود و باهنر نيز در آنجا به سخنرانى و درس مى پرداخت. از ديگر كارهاى وى تأسيس مدرسه رفاه با همكارى آقايان بهشتى، رفسنجانى و تعدادى ديگر از دوستانش بود، در تأسيس كانون توحيد هم او نقش بسزايى داشت، دفتر نشر فرهنگ اسلامى از ديگر مراكزى بود كه باهنر با آن همكارى داشت، اين دفتر سال ها به عنوان مركزى محسوب مى شد و سالانه ميليون ها جلد كتاب منتشر مى كرد و براى علاقه مندان به كتب اسلامى يكى از جايگاه هاى مهم به حساب مى آمد.
در سال ۵۲ او تحت مراقبت شديدى قرار گرفت، در آن سال ها اغلب كسانى كه به مبارزه مى پرداختند به نحوى در معرض بازداشت قرار گرفته بودند. او جريان اين بازداشت خود را اينگونه تعريف مى نمايد: «يك جريان خانوادگى براى من پيش آمد، خواهرى داشتم كه نزد ما زندگى مى كرد، او را دستگير كردند. عمدتاً منظورشان از دستگيرى ايشان اين بود كه روابط ما را بپرسند كه ما با چه گروه هايى ارتباط داريم و چه جلساتى در منزل ما تشكيل مى شود و چه مسائلى را تعقيب مى كنيم. بعد در همان رابطه، به منزل ما ريختند و آنجا را بازبينى كردند و چند روزى هم در كميته بوديم. اين دومين دستگيرى من بود. البته آن مسئله حدود يك سال ادامه داشت و بعد ظاهراً تمام شد. ولى كلاً تحت مراقبت بودم. مكرر به مراكز ساواك احضار مى شدم».
در سال ۵۶ و ۵۷ او مجدداً سه مرتبه دستگير شد.
زمانى او به شيراز براى ايراد سخنرانى دعوت شد، حكومت نظامى در شهر برقرار و سخنرانى ممنوع شده بود، روز اول سخنرانى در دانشگاه برقرار شد، براى روز دوم راه ها به سمت دانشگاه بسته شده بود و سربازان مراقب رفت و آمدها بودند. وى با لباس مبدل به دانشگاه رفت و به سخنرانى پرداخت در آن روز اجتماع زيادى از دانشجويان در دانشگاه گرد آمده بودند، در هنگام بازگشت او در هواپيما بازداشت شد و پس از چند روز به تهران منتقل شد.
بار ديگر در اجتماعى كه در رمضان آن سال آخر مبارزه در درياى نو برپا شده بود شركت كرد، در آن اجتماع عده اى از علما و روحانيون براى هماهنگى تظاهرات و راهپيمايى هاى روزهاى بعد دور هم جمع شده بودند. با توجه به اطلاع پيدا كردن دستگاه كليه افراد آن جمع در خيابان و يا در منازل خويش دستگير شدند. او نيز به همراه آيت الله موسوى اردبيلى در خيابان دستگير شد.
در پيش از انقلاب در كميته اعتصابات شركت داشت و پس از انقلاب در كميته هماهنگى براى بازگشايى مدارس به همراه شهيد رجايى حضورى پررنگ داشت. از ديگر فعاليت هاى او پس از پيروزى انقلاب عضويت در شوراى انقلاب و ديگرى مقدمات تأسيس حزب جمهورى اسلامى بود؛ حزبى كه در ماه هاى پايانى حضورش به علت عدم توان دبيركل وقت حزب - آيت الله خامنه اى- به علت اتفاق ناگوارى كه در جريان ترور مسجد ابوذر براى ايشان اتفاق افتاده بود به دبير كلى حزب منصوب شد. شهيد محمدجواد باهنر در ماه هاى ابتدايى تشكيل دولت موقت نيز به همراهى شهيد رجايى به عنوان مشاورين وزير وقت آموزش و پرورش به ساماندهى جديد اين وزارتخانه پرداخت.
آخرين مسئوليت او پس از برعهده گيرى وزارت آموزش و پرورش در زمان دولت رجايى و در زمان رياست جمهورى بنى صدر، حضورش به عنوان نخست وزير در دولت شهيد رجايى بود، جايگاهى كه بيش از يك ماه دوام نياورد و به ملكوت همراهى اش كرد.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده