جلوه اقتصاد مقاومتی در زندگی اردوگاهی آزادگان
روزهای نخستین ورودمان به اردوگاه هیچ امکانات معنوی در اختیارمان نبود سربازان بعثی حتّی با داشتن مُهر نماز مخالفت می کردند...

خاطرا ت آزدگان استان اصفهان از سبک زندگی با رویکرد اقتصاد مقاومتی

 

مقدمه :با ظهور انقلاب اسلامی، شکل جدیدی از حکومت در دنیا پدیدار شد که با تمام قوا مکلف به نوآوری ، نظریه پردازی و الگوسازی درعرصه های جدید اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی گردید. اقتصاد مقاومتی یکی از آن نوآوریهاست ، اقتصاد مقاومتی با نگاهی اسلامی به شیوه و سبک زندگی نوعی از اقتصاد است که در شرایط جنگ، تهدید و تحریم یا حوادث طبیعی، بدون هیچگونه وابستگی می تواند به اهداف خود در دراز مدت و کوتاه مدت نائل گردد. از زمره  محورهای مهم اقتصاد مقاومتی کاهش وابستگی ها و تکیه بر تولید خودی و تلاش برای خود کفایی ومقاوم سازی، بحران زدایی، و ترمیم ساختارها و جلوگیری از فرسودگی است از آنجا  که هیچ طرحی بدون در نظر گرفتن یک پیوست فرهنگی مبتنی بر الگوهای بومی، ملی و دینی نمی‌تواند در مسیر موفقیت قرار بگیرد بخشی از خاطرات  مستند آزادگان عزیز استان اصفهان بعنوان یادمان تجلیل از این پیشقراولان فرهنگ واقتصاد مقاومتی تقدیمتان میگردد. ( از آزادگان عزیز) نـادعلی عباسی ، اصغـر مهـدی زاده ، احمد خراسانـی ،قربانعلی صافی ، عبد الامیر میرابیان ، علی رضا لطفی ،سید علی حسینی منجزی، محسن غلامعلیان) که بابیان خاطرات خود ما را در تدوین  این مجموعه یاری نمودنند صیمیمانه سپاس گذاری میکنم)

1) صد و هفتاد حافظ قرآن با یک قرآن

روزهای نخستین ورودمان به اردوگاه هیچ امکانات معنوی در اختیارمان نبود سربازان بعثی حتّی با داشتن مُهر نماز مخالفت می کردند . قرآن و نهج البلاغه نیز در آن روزها به شدّت ممنوع بود . یکی از بچه ها هنگام اسارت قرآنی را مخفیانه نگه داشته بود و به هر مشقّتی بود در محلی از اردوگاه از آن حفاظت می کرد . با گذشت ایّام و کمتر شدن حساسیّت عراقی ها تصمیم گرفت آن قرآن را هر شب مهمان یک آسایشگاه گرداند . در هر آسایشگاه بین 130 تا 170 نفر اسکان یافته بودند  ومعلوم است اکثریت بچه ها طالب بهره مندی از آن قرآن کوچک سی جزء  برای حفظ بودند و از آنجا که عراقی ها به تجمع افراد حساسیّت ویـژه ای نشان می دادند امکان بهره مندی دسته جمعی هم از آن نبود . یکی از برادران ، مسؤول برنامه ریزی و زمان بندی استفاده از آن قرآن شد آنها با مراقبت شدید از آن قرآن بهر ه می بردند آیه وجعلنا می خواندند و آن را بین افراد  ردّ و بدل می کردند . با آمد ن صلیب سرخ و ثبت نام اسرا از اولین درخواست های بچه های اردوگاه قرآن مجید بود که افسر عراقی با اهدای یک قرآن به هر آسایشگاه موافقت کرد و در نوبت های بعد تعداد آن به ده قرآن به ازای هر آسایشگاه رسید

2)ابتکارآزادگان در استتار و مخفی کردن اشیاء مورد نیاز

کمتر اسیر ایرانی است که از ماجراهای تفتیش های سربازان بعثی عراق خاطراتی به یاد نداشته باشد . ممنوع بودن اشیاء ی مانند : قلم و کاغذ ، دفاتر ادعیه و ابزاری مانند سیم بر ق و آهن آلات تیز و بُرّنده و گاه مواد خوراکی مانند مربّا و ترشی و سرکه و غیره به بهانه غیر بهداشتی بودن ممنوع می گردید و علاوه بر موارد یاد شده مسئله تفتیش بهانه ای برای آزار و اذیّت اسرای یک آسایشگاه به شمار می آمد . هر از چند گاهی حتی برخی از ملزوماتی که خودشان در فروشگاه  (حانوت) اردوگاه می فروختند را هم ممنوع اعلام می کردند  چنانکه مدّتی داشتن شکر را ممنوع کرده بودند .

افرادی که فعالیت های فرهنـگی و سیـاسی مخفـی داشتنـد ( دفتـرچه دعا و مطالب سیاسی ) داشتند با شنیدن سوت آمار بی وقت بسیار نگران می شدند زیرا ناگهان ساعت 9 یا 10 صبح در حالی که یک ساعتی از زمان آزاد باش در محوطه اردوگاه نگذشته بود ، سوت به صدا در می آمد و این یک زنگ خطر برای این افراد بود . هر فرد باید در محل استراحت خود مقابل تشک خود می ایستاد و با باز نمودن تشک ،  کیسه انفرادی خود را روی تشک خالی می کرد این نوع تفتیش زمانی انجام می گرفت که واقعاً قصد تفتیش داشتند و به دنبال شیی خاصی می گشتند . امّا گاه تفتیش فقط برای ایجاد زحمت و آزار اسرا انجام می گرفت در این صورت تمام وسایل افراد با هم مخلوط می شد و  هر کسی ساعت ها  به دنبال وسایل شخصی خود می گشت . پودر لباسشویی و شکر و نمک با هم مخلوط می شد شیشه های مربّا و سرکه و ترشی به غارت می رفت یا شکسته و مخلوط می گردید . با پیدا کـردن هـر شـی ممـنوعی ، دارنـده آن بـه زنـدان و ضرب و شتم محـکوم می گردید .ابتکار بچه ها در استتار و مخفی کردن اشیاء ممنوعه در این ارتباط نیز بسیار جذاب وخواندنی است قاب های مهتابی و حاشیه تشک و پتو و دوختن آن در میان لباسها و دفن برخی اشیاء در باغچه اردوگاه و آشپزخانه و حمام و غیره و در قوطی های شیر باز نشده و میان در آهنی ورودی آسایشگاه و جاسازی در درون حوض آب  آسایشگاه از مواردی است که مدّتها طول کشید تا عراقی ها از آن باخـبر شدند ، این در حالی بـود که هـر چیـزی  وارد اردوگـاه می شد به دقّت کنترل می گردید .

3) حکایت دشداشه های عربی

در بین سهمیه های پوشاک اسرا در هر سال یک عدد دشداشه هم  بود دشداشه های بلند و گشاد عربی با هیکل لاغر و بعضاً قد کوتاه افراد و عادت  نداشتن ما به پوشیدن  چنین لباسی ، بیشتر حالت طنز و مضحکه به خود گرفته بود . در ابتدا همه تصوّر می کردند انگار قرار است در فیلمی عربی نقش ایفا کنند . عدم تحرّک لازم با پوشیدن دشداشه و بر زمین خوردن افراد و پوشیدن شلوار  و یا زیر شلوار در زیر  دشداشه و اعتراض عراقی ها حکایت عجیبی شده بود . این لباس باید در هنگام داخل باش و روزهای جمعه پوشیده می شد تا فرصتی بـرای شست و شـوی لباسهای معـمولی و رسـمی اسارت نیز فراهم شود . 

مشاهده زمین خوردن  افراد و بالا گرفتن دامن دشداشه تفریح سربازان عراقی شده بود . تا اینکه یکی از بچه ها پایین دشداشه را از قسمت کمر بُرید و به عنوان یک پیراهن از آن استفاده  نمود .هر چند در ابتدا با برخورد خشونت آمیز عراقی ها مواجه شد امّا کم کم عراقی ها نیز ممانعتی به عمل نیاوردند و اکثر افراد پایین دشداشه ها را بریدند  و از پارچه پایین آن برای دوختن شورت ، رویه پشتی ، سجّاده ، کیسه ی شکر ،کیسه های انفرادی وسایل ،گلدوزی و نقاشی استفاده  نمودند .  

4)شیرین تر از سیب

محمود نوروزی از بچه های خمینی شهر در درمانگاه اردوگاه الانبار بستری بود . سربازی عراقی با سیب سرخ زیبایی که در دست داشت وارد درمانگاه شد سیب در دستان او بسیار جلب نظر می کرد .محمود نگاهی پر معنی به سیب انداخت سرباز عراقی نزدیک محمود آمد و گفت اهانتی به خمینی کن تا این سیب را به تو بدهم .محمود از جا بلند شد و نشست تا سرباز عراقی به او نزدیک شود وقتی کنار تخت آمد محمود سیلی محکمی به گوش سرباز عراقی زد . سرباز عراقی دقایقی را هاج و واج ماند و قصد داشت محمود را تنبیه کند امّا سربازان دیگر او را از درمانگاه بیرون بردند . محمود تلخی اهانت به امام را با شیرینی سیب عوض نکرد .

 

  5) خنثی کردن تحریم لباس زمستانی

اعتراض اسرای اردوگاه نسبت به عدم پوشش مناسب زمستانی به جایی نرسید . احمد رضا شکرانی از بچه های کوشک اصفهان تصمیم گرفت اعتراض خود را به گونه ای دیگر مطرح کند . بنابراین پتویش را بر روی شانه هایش انداخت و شروع به قدم زدن در وسط اردوگاه نمود . گروهبان علی به سراغش آمد و از او خواست پتو را از روی شانه هایش بـردارد. احمـد گفت: "هوا سرد است لباس مناسب هم ندارم لبـاس گـرم بدهیـد تـا پتـو را از شـانه هایم بردارم" این جملات احمدرضا برای گروهبان علی خیلی گزنده بود، نتوانست خشم خود را مخفی نگه دارد با کابل به جان او افتاد ولی بچه ها با اتحاد وهمدلی کار احمد رضا را تکرار کردند تا دشمن را از رو ببرند وتحریم او را خنثی سازنند

6) سهمیه معاینه  و دارو در تحریم دشمن

در اردوگاه عنبر در هر آسایشگاه 60  نفر زندگی می کردیم و هر آسایشگاه روزانه  برای مراجعه به پزشک سه نفر سهمیه داشت . پزشکان عراقی مسؤول تجویز و پزشکان ایرانی مسؤول درمان و مراقبـت های بیماران بودند . با طولانی شدن زمان اسارت  کمبود ویتامین های لازم ، بیماری افراد فزونی می یافت و سهمیه سه نفری هر آسایشگاه پاسخگوی مشکلات افراد نبود . گاه تعداد بیماران آسایشگاه به 10 نفر هم می رسید  .  ناگزیر بودیم افراد بیمار  را اولویت بندی کنیم و برخی  روزها که بیمار  نداشتیم ناگزیر سه نفر داوطلب می شدند تا از سهمیه دارو برخوردار شویم و در معالجه افراد دیگر از آن بهره مند  شویم . برای دریافت داروها  برنامه ریزی می شد تا بیماری های مختلفی نزد پزشک عراقی مطرح شود . در هر آسایشگاه نیز فردی بطور مخفیانه امور بهداری و پرستاری را به  عهده داشت . بیشترین درخواست های دارویی را قرص و شربت های ویتامینی تشکیل می داد  زیرا  تغذیه مناسبی نداشتیم.

7) یادگیری زبانهای خارجی با حداقل امکانات

 کتابهای انگلیسی و فرانسه به حد وفور به اردوگاه آورده  میشد و زمینه فراگیری زبان انگلیسی در اغلب اردوگاههای عراق فراهم گردید . بچه ها از طریق همین کتابها  به یادگیری کلمات میپرداختند وسایر آزادگان که زبان بلد بودن  به سایرین یاد می دادند وتمرین میکردند ابوالقاسم افخمی در فن بیان زبان های دنیا سرآمد شده بود . در یکی از دیدارهای نمایندگان صلیب سرخ از ابتدای روز تا هنگام غروب و رفتن آنان و دیدار از افراد اردوگاه همراه آنان بود و با زبان های زنده دنیا -  انگلیسی - آلمانی - ایتالیایی -  فرانسوی با آنان گفتگو می کرد یکی از صلیبی ها پرسید : آیا زبان دیگری هم می دانی ؟  ابوالقاسم گفت :بله بلدم امّا شما بلد نیستید مثل عربی فصیح و محلی – ترکی و ... تسلّط مترجم دیگر اردوگاه" جعفر یا علی" از نـجف آبـاد اصفـهان نیـز صلیبی ها را شگفت زده کرده بود آنقدر سریع سخن می گفت که خود صلیبی ها از او عقب می ماندند واز او می خواستند کمی آهسته تر صحبت کند با اینکه زبان انگلیسی زبان مادری آنان بود .ابوالقاسم افخمی شعری را با وزن و قافیه فرانسوی در مورد آسمان و آزادی سروده بود نماینده  صلیب سرخ با دیدن آن تعجب نمود و قول داد آن را در یکی از مجله های معروف به چاپ برساند . مترجم اردوگاه ابوالقاسم افخمی با نشان دادن کتابهای موژه اوم فرانسوی به نماینده صلیب سرخ از او پرسید این کتابها در چه مقطعی تدریس می شود ؟ او پاسخ داد این دو کتاب در مقطع کارشناسی به مدت چهار سال تدریس می شود .وقتی ابوالقاسم به او گفت : مـا ایـن کتابـها را در اردوگـاه طی شـش ماه می آموزیم و پس از شش ماه قادر به مکالمه فرانسوی هستیم او بسیار شگفت زده شد امّا در دیدارهای بعد ی که هر نوبت به تعداد مترجمان اردوگاه افزوده می شد به سخن ابوالقاسم ایمان آوردند

8)  فراهم آوری وسایل کمک آموزشی  در اسارت

تعداد قابل توجّهی از عزیزان  رزمنده از اقشار مستضعفی بودند که به دلیل فقر و عدم توجّه دوران طاغوت از نعمت خواندن و نوشتن محروم بودند .

حساسیّت عراقی ها نسبت به قلم و کاغذ و ممنوع بودن داشتن آن از مشکلات دیگر اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق بود . رویکرد بیسوادان به سواد آمـوزی و نیـز ارتـقاء تحصیـلی کـم سـوادان آنـان را مجبـور به بهره مندی  از ابزار مختلفی می نمودکه نوشتن بر آن بوسیله انگشت یا تکه چوب یا ساقه گیاهان سطح اردوگاه آسان باشدو افـراد فراوانی از اسـرا بدین وسیله خواندن و نوشتن را فرا بگیرند.

تا اینکه طرحی ابتکاری کار آموزش را برای همه آسان نمود و آن لوح آموزشی بود که با تکه ای مقوا و پارچه و روغن و نایلون تهیه می شد . بدین ترتیب که بر روی یک کارتن 20×20 یا ابعاد دیگر پارچه ی سیاهرنگ یا تیره رنگی از لباسهای مستعمل دوخته می شد و سپس بر بالای آن لوحـه یـک پلاستیـک ( نایلون ) کـه از گوشت های آشپزخانـه جدا می شد می دوختیم و پارچه را به ر وغن و صابون آغشته می نمودیم پلاستیک را به آرامی بر روی آن می کشیدیم و با انگشت یا قلم پلاستیکی ( تهیه شده از دستـه مسواک ) بـر روی پـلاستیک می نـوشتیـم هنـگامی که می خواستیم نوشتـه ها پـاک و محـو شود پلاستیـک را از روی صـفحه بلنـد می کردیم و بـار دیـگر آن را بـه آرامـی بـر روی صفـحه لوحه قرار می دادیم  بدین ترتیب نوشته ها پاک می شد و برای مطالب دیگر آماده نوشتن بود .  با برطرف شدن حساسیّت عراقی ها دفتر و قلم آزاد شد و برکات فراوانی را برای ما به همراه آورد مدّتی نیز از کارتن ها و جعبه های پودر لباسشویی و لایه لایه کردن آنها برای دفتر و نوشتن مطالب بهره می بردیم .

9)فرصت سازی خلاقانه برنامه های فرهنگی وهنری در اسارت

فرصت های ارزشمند اسارت نباید به آسانی و ارزانی از دست می رفت و از سوی دیگر تنوع و تفریح و سرگرمی نیز از نیازهای روحی و معنوی آن محیط بسته به شمار می آمد .

مناسبتهای مذهبی و ملی ضـرورت امـور فرهنـگی و هنـری را دو چنـدان می ساخت . عدم  دسترسی به خبر و برنامه های متنوع رادیو و تلویزیون و احساس پژمردگی و افسردگی در برخی افراد ، بچه های خوش ذوق و هنرمند اردوگاه را بر آن داشت تا چاره ای بیندیشند .

مسابقات فرهنگی و ورزشی بخشی از این نیازها را برآورده می کرد  با این حال هنگام داخل باش و محصور بودن در محیط بسته آسایشگاه و زمان بـلنـد آن ضـرورت برنـامه های هنـری تئاتر و سـرود را دو چندان می ساخت .

برادر جلیل حسین زاده مسؤولیت طراحی سؤالات مسابقات فرهنگی و اجراء و داوری آن را بر عهـده داشت با پیشرفت بچه ها برای مسابقات فرهنگی زنگ برقی هم فراهم شده بود که با فشار شاسی زنگ به صدا در می آمد و گروه برتر زودتر زنگ را به صدا در می آوردند و بر هیجان و سرگرمی مسابقه می افزود . تئاترها و سرودهای مناسبت  ها با تدابیر و ابتکار افراد بیشتری جذابیّت خوبی پیدا کرده بود با رنگ آمیزی کارتن های گوشت و استفاده از هر چیز زائد وسایل تئاتر ساخته می شد . در نمایش تئاتری که با هماهنگی عراقی ها به مناسبت به تصویر کشیدن جنایات اسرائیل علیه فلسطینیان ترتیب داده بودیم اسلحه های ژ 3 و کلاش ساخته شده با کارتـن های رنـگ آمیـزی شده چنـان واقعی به نظر می رسید که عراقی ها را میترسا ند و حیرت عراقی ها را بر می انگیخت  امّا مسؤول قاطع به آنان  می گفت نگران نباشید این اسلحه ها از کارتن و پلاستیک ساخته شده است و واقعی نیست .

 

10) گروه سنگ سابها (تولیدات خلاق وبدیع) در اسارت

از جمله کارهای ابتکاری و هنری بچه ها در اردوگاه هنر سنگ تراشی و حکّاکی بر روی سنگ بود که بسیاری از افراد اردوگاه را به خود مشغول کرده بود . بر روی ریگ های مناسب نقش پروانه – انگشتر – ماهی – قاب عکس و ... حک می شد . مرحله ی اوّل یافتن  ریگ مناسب حکّاکی بود که از رگهای قابل شکستن برخوردار نباشد و در حین حکّاکی نشکند .این ریگ ها از محوطه وسط اردوگاه و گاه از شنهایی که برای ساخت و سازهای عمرانی اردوگاه آورده می شد به دست می آمد .  رنگ ریگ ها نیز به ارزش و زیبایی کار می افزود و گاه ساعت ها در حال جست و جوی ریگ مناسب ما بین شن ها بودند . طـرّاحی بـر روی ریگ ها بر اساس شکل  واندازه و رنگ ریگ متفاوت می شد .

مرحله ی بعد ساییدن و صیقلی نمودن ریگ ها بود که گروهی از بچه ها را می دیدی که ریگی را در زیر پای خود انداخته و با خیس نمودن مسیر حرکت خود با کف پا و کفش خود ریگ را بر روی سیمان های خشن اردوگاه می کشیدند تا حدودی صیقلی و صاف شود و در مرحله بعد با دسـت شـروع بـه کشیـدن سنـگ بـر زمـین سیـمانی جـلـوی آسایشــگاه می نـمودند .

در مرحله آخر با سوزن خیاطی یا میخ های ریز که بر ته دسته مسواک یا میله خودکار نصب می شد و با ذوب کردن لاستیک آن میخ و سوزن را بر آن محکم می کردند  قلم یا درفش حکّاکی فراهم می شد و با خیساندن سنگ و ضربه زدن با آن قلم یا درفش نقش و طـرح لازم را بـر آن حک می کردند. زیبایی و ظرافت این صنایع دستی به قدری چشمگیر بود که عراقی ها و صلیبی ها را شیفته خود می کرد و حاضر بودند برای به دست آوردن یکی از این گردنبندهای حکّاکی شده هر کاری انجام دهند. وقتی گوش رضا کدخدایی معروف به رضا زاغیِ جاسوس توسط حسین صالحی بریده شد و چندین ماه در زندان گرفتار بود بچه ها برای کمک رسانی به او با دادن همین سنگهای حکّاکی شده بهره می بردند . مُثنی سرباز عراقی نگهبان زندان با گرفتن یک سنگی شبیه به ماهی اجازه می داد در آن هوای سرد به یاری برادر صالحی بشتابیم .

با این که چندان علاقه ای به سنگ سابی نداشتم امّا برای کمک به برادر صالحی چند نفری بودیم  که به گروه سنگ سابها پیوستیم تا با ساختن یک سنگ ماهی امکان کمک رسانی به زندانیان اردوگاه را داشته باشیم . همراه   برادر پرویز عابدی از بچه های همدان به ساختن یک سنگ ماهی مشغول بودیم امّا سنگ ماهی ما بیشتر به قورباغه شبیه بود تا ماهی زیباترین حکّاکی که بر روی سنگ انجام دادم تصویری از حضرت امام بود که به رسم امانت به حاج آقا ابوترابی  سپردم و از سرنوشت آن بیخبرم . ساخت تسبیح های سنگی هم از جمله سرگرمی هایی بود که گاه یکسال یک اسیر را به خود مشغول می ساخت .

( جمع آوری :حجه الاسلام دکتر سید محمد رضا علاءالدین)

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده