او همیشه مهربان ، خوشرو وخوش بیان ...

 

شهید قادر عزیزی
محل تولد: کاورش
تاریخ تولد: 1346/6/15
محل شهادت: مله تولات ثلاث
تاریخ شهادت: 17/5/1363
شهید قادر عزیزی در سال 1346 در یکی از روستاهای ثلاث باباجانی در خانواده ای متدین دیده به جهان گشود شهید دوران کودکیش را در همان روستا سپری کرد اما نتوانست به مدرسه برود زیرا فقر فرهنگی حاکم بر منطقه مانع از آن شد که مردم روستا بتوانند تحصیلات داشته باشند شهید در پناه خانواده اش و برای یاری آنها در تامین معاش به کار کشاورزی پرداخت و پا به پای دیگر اعضای خانواده به آنها کمک می کرد اخلاق و رفتار انسانی و شرافتمندانه ی وی مثال زدنی بود شهید با همه مهربان بود و او به کوچک و بزرگ احترام می گذاشت تا جائیکه مونس و همدم کوچکتر و یار و یاور بزرگتر ها بود با پیروزی انقلاب به عضویت سپاه پاسداران در آمد و با شروع جنگ تحمیلی داوطلبانه و تنها برای دفاع از مرز و بوم و آب و خاک به جبهه های نبرد شتافت وی در اکثر مناطق عملیاتی از جمله باندار، شیخ صالح ، ازگله و تازه آباد شرکت مستمر داشت شهید بیشتر اوقات خود را در جبهه ها می گذراند و کمتر به مرحضی می آمد به اعتقاد او وقتی که شرف و ناموس وطن در خطر است به مرخصی رفتن و استراحت کردن خیانت است. شهید با وجودی که در سالهای پر شور جوانی  به سر می برد تنها آرزویش شهادت بود و اینکه با نام شهید به محضر پروردگارش برود آخرین دیدار شهید با خانواده اش ده روز قبل از شهادتش بود و توصیه اش به پیروی از فرمایشات امام بود و بالاخره از تاریخ 1363/5/17 در حوالی تازه آباد توسط نیروهای ضد انقلاب به فیض  شهادت نایل گردید.
خاطره از زبان فرزندش
فرزنذ شهید سید قادر عزیزی پاسدار در جبهه های منطقه غرب که چون از زمان کودکی تا زمان شهادت در محضر ایشان بودم و مدتی نیز معیت وی در جبهه های حق علیه باطل خدمت کردم شمه ای از خاطرات وی  که من در ذهن دارم به قلم عزیز آورده ام امیدوارم مورد رضای حق تعالی و مورد پسند حافظان یاد و خاطره شهید پروران
1 ـ یکی در زمان شهادت ایشان بود که  در تاریخ 83/4/5 در منطقه عملیاتی بیمارک شمیران در ایام ماه مبارک رمضان در حالی که هر دو در یک سنگر اسلام بر علیه کفر جهانی روزه بودیم و همواره از زبان ایشان جاری می شد که خداوندا از رحمت دنیا و آخرت نصیب ما بگردان و خدایا خادمان در فدای دین مبین اسلام بگردان که هر دو در ایام افطار مشغول نماز مغرب بودیم و پدرم با یکی از هم رزمانش به اسم شهید محمد مرادی ساکن جوانرود هر دو در حال عبادت نماز خواندن بودند بر اثر توپ مزدوران بعثی در 27 ماه مبارک رمضان اصابت به سنگر و جای نماز ایشان نمود و شهید محمدمرادی در اول دقیقه به شهادت رسید اما پدرم بعد از نیم ساعت به شهادت رسید اولین نفر خودم به بالای سرش وارد شدم بعد از نیم ساعت و جاری شدن جملات زیر از زبانش جان را به جهان آفرین تسلیم  شهید در حال احتضار فرزندم خدا حافظ 3 مرتبه تکرار کرد فرزندم من فدای آب و خاک وطن و اسلام و شرف و دینم شدم اگر خداوند قبول کند:
فرزندم: مواظب باشید و از خون پدران ـ برادران و فدائیان اسلام دفاع کنید و وطن را بدست دشمن ندهید سعی کنید خود را بدست آنان ذلیل نکنید و در آخر اشاره دست تسلیم امر حق شد
یکی دیگر از خاطرات شهید:
 این بود که خود سه ماه قبل از شهادت وی در یک عملیات تاک تیکی در منطقه سورمر از محورهای بخش ازگله بود که بعد از حدود دو ساعت درگیری با مزدوران بعثی یکی از همرزمان وی بدرجه شهادت نائل آمد و بعد از شهادت همرزمش پدرم مدتی ناراحت بود و همواره اظهار میداشت که ای کاش با هم فدا می شدیم و برای سپاه افتخار کسب می کردیم
از خاطره های سوم پدر شهیدم: ایشان در خانواده فردی بود همیشه مهربان خوشرو و خوش بیان و همیشه بچه های خانواده به انجام فرایض دین و عبادت و بندگی تشویق می نمود و می گفت اولاد صالح و سالم از قیامت صالحات و ثمری است دایم برای پیران و مادران همیشه فرزندان به یادگیری علم خیر خواهی و خیراندیشی دعوت می کرد و موقعی که بچه بودم در یاد هست پدرم می گفت هر کسی صبح زود برخیزد نماز بخواند مبلغ می گفت در پیش من طلب کار هست و روزایی حرف را تکرار می کرد به خاطر که ما به نماز و عبادت و رفتار اسلامی فراموش نشود و همیشه این حرف را تکرار می کرد و می گفت ما ایران آب و خاک وطن ما مسلمانان هست نیابد آن را رها کنیم
 
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده