رضاعلی می خواست مفقودالاثر بماند/
مادر شهید اعرابیان گفت: رضاعلی در آخرین اعزام خود به جبهه در وصیت نامه اش نوشته بود از خدا می خواهم که گمنام و مفقودالاثر شوم.

از آغاز جنگ هشت سال دفاع مقدس تا کنون، سال‌ها گذشته است، اما هنوز کوچه پس‌ کوچه‌های شهر سمنان گواهی می‌دهند که از این خیابان‌ها و کوچه‌های قریب، مردانی به پاخاسته‌اند که برای دفاع از انقلاب و میهن از جان خود گذشتند و برخی بازگشتند و بعضی از آنها بدون نشانی وگمنام ماندند.

چند روز پیش خبری در فضای مجازی پیچید که حال و هوای شهر را عوض کرد آن هم شناسایی یک شهید بعد از 31 سال.

رضا علی اعرابیان فرزند قاسم، متولد سال 45 در روستای دلازیان شهرستان سمنان است. او اولین فرزند خانواده بود که  از سپاه پاسدان انقلاب اسلامی از طریق تیپ 21 امام رضا مشهد به جبهه‌های جنگ اعزام شد.

رضا علی در سال 64 در منطقه ام الرصاص در عملیات والفجر 8  و در سن 19 سالگی به شهادت رسید که در همان روزها خبر شهادت را به خانواده دادند اما پیکر این شهید والامقام پیدا نشد و 31 سال مفقوالاثر بود که در روزهای اخیر پیکرش شناسایی شد.

امروز در حالی خبر بازگشت رضاعلی را می آورند که پدرش چشم از دنیا فرو بسته است، پدری که در زمان حیاتش همچو یعقوب به دنبال گمشده اش بود اما اثری از فرزند شهیدش نیافت و چشم انتظار شهیدش، چشم از دنیا فرو بست.

سال‌ها گذشت و امروز مادر و برادر با قدرتی عجیب از صبوری‌اش می‌گویند. پسری که بعد از 31 سال گمنامی شناسایی شده است.

بردار شهید اعرابیان درخصوص شهادت رضاعلی گفت: 22 بهمن سال 64 به ما اطلاع دادند که رضاعلی در عملیات والفجر 8 در جزیره ام الرصاص به شهادت رسیده است

وی با بیان اینکه رضا علی 19 ساله بود که به شهادت رسید، افزود:  برادرم پاسدار بود و سمنان در آن زمان تیپ نداشت از طرف تیپ 21 امام رضا مشهد به جبهه اعزام شد.

این بردار شهید ادامه داد: در همان روزها به ما خبر شهادت را از طریق نامه دادند و در آن نامه چیزی از پیکر او ننوشته بودند و نگفتند که پیکر ندارد.

وی با اشاره به اینکه پیگیری های مکرری از همرزمانش داشتیم که چرا جنازه اش نیامده، بیان کرد: برخی از همرزمانش خیلی تعجب می کردند که جنازه اش نیامده است و می گفتند امکان ندارد باید جنازه اش را می آوردند.

بردار شهید اعرابیان با اشاره به وصییت نامه شهید گفت: وقتی وصیت نامه اش به دستمان رسید و آن را خواندیم در آن نوشته بود که از خدا می خواهم که مفقودالجسد باشم که این مفقوالجسدی 31 سال طول کشید.

وی درخصوص خبر شناسایی شدن شهید  گفت: 3 روز پیش با بنده تماس گرفتند که کمیته تفحص شهیدی را پیدا می کنند که پشت پیراهنش، اعزامی از سمنان نوشته بود و پلاکی هم پیدا می کنند که با پرونده ها آن را تطبیق می دهند و می فهمند که به نام شهید رضا علی اعرابیان بوده است این ها می مانند که اگر مفقوالاجسد است چرا به نام شهید رضا علی اعرابیان است و همه جا به نام شهید ثبت شده است؟! حتی قبر نمادین هم به نام شهید است بعد با من تماس گرفتند که مطمئن  شوند که من هم گفتم که شهید جنازه نداشته است.

این بردار شهید ادامه داد: در این 31 سال اصلا خبری از پیدا شدن پیکر شهید به ما ندادند تا روزهای اخیر که خبر قطعی را به ما اعلام کردند.

وی با اشاره به اینکه رضا علی بیشتر اوقات در جبهه بود، بیان کرد: 3 ماه در جبهه فعالیت می کرد و 2 ماه به سمنان می آمد که آن موقع هم در خانه نمی ماند و به پادگاه شهید کلاهدوز می رفت.

برادر شهید اعرابیان با بیان اینکه بزرگترین درسی که شهید به من داد احترام به پدر و مادر بود، افزود: رضا علی وقتی در خانه بود و پدرمان از درب وارد می شد او می ایستاد تا پدرم بنشیند و بعد خودش می نشست.

روایت انتظاری 31 ساله برای مادر شهید گمنام

مادر شهید اعرابیان از خصوصیات اخلاقی رضاعلی گفت: اخلاق خیلی خوبی داشت الان که 7 فرزند دارم هیچ کدام جبران او را نمی توانند کنند.

وی ادامه داد: وقتی از مدرسه به خانه می آمد اصلا نمی پرسید ناهار چی داریم؟! و نان می خورد و می رفت.

این مادر شهید با بیان اینکه رضاعلی وقتی که در سپاه کار می کرد، حقوق 250 تومانی می گرفت، اظهار کرد: من به او می گفتم این حقوق ها را جمع کن تا برای تشکیل زندگیت وسایل فراهم کنی، می گفت: نه مادر من چیزی نمی خواهم اما این پول ها باشد.

وی ادامه داد: شهید همیشه می گفت من چگونه باید زحمات پدرم را جبران کنم و من شرمنده او هستم خیلی زحمت می کشد.

این مادر شهید  افزود: با فرقان می رفت برای همسایه ها نفت می خرید و می آورد بدون اینکه از آنها هزینه ای بگیرد.

وی با اشاره به اینکه رضا علی فرزندی قرآن خوان و نمازخوانی بود، گفت: من همیشه برای نماز او را بیدار می کردم و گاهی اوقات که بیدار نمی شد او را می زدم. او می گفت: چرا من را می زنی؟ می گفتم: باید نماز بخوانی.

اولین باری که رضا علی به جبهه رفت 13 ساله بود

 مادر شهید اعرابیان  افزود: اولین باری که به جبهه رفت 13 ساله بود وقتی برگشت گفت: مامان توروخدا مرا ببخش و خواهش می  کنم مرا برای نماز شب بیدارم کن.

این مادر شهید اظهار کرد: مادر عید که می شود عید دیدنی پیش خانواده شهدا برو جای دیگر نروی!! حتما به این خانواده ها سر بزن.

شهید برای اعزام به جبهه با انگشت پایش مهر بر روی برگه رضایت نامه زده بود

وی با اشاره به اولین اعزام رضا علی به جبهه گفت: از اول من مخالف بودم که به جبهه برود و گریه می کردم و من و پدرش رضایت ندادیم و  امضا نکردم و خودش با انگشت پایش مهر بر روی برگه رضایت نامه زده بود و رفته بود که آنجا ازش پرسیده بودند او هم حقیقت را گفته بود.

مادر شهید اعرابیان ادامه داد: فرزندم 6 سال به جبهه رفت دیگر برایمان عادی شده بود و دفعه آخر هم اصلا نوبت او نبود که برود وقتی برای خداحافظی پیش عمه اش رفته بود عمه اش به او گفته بود رضا جان تو که تازه آمدی دیگر نرو، او هم در جواب گفته بود اگر این سری بیام دیگه نمیرم.

مادر فکر نکن که داماد می شوم، من شهید می شوم

این مادر شهید با اشاره به اینکه پارچه کت و شلواری دامادی برایش خریده بودم، گفت: 4 سال این پارچه در خیاطی ماند اما او راضی به دوختنش نشد و می گفت مادر فکر نکن که من داماد می شوم من شهید می شوم.

وی درخصوص اینکه از اینکه رضاعلی  را داماد نکردم خیلی ناراحت هستم، اظها کرد: در شب دامادی برادرش به فکر او بودم و آخر شب بیهوش شدم گفتم ای داد رضا علی را می خواستم داماد کنم که نکردم.

شهید رضا علی از خدا خواست که گمنام شود

مادر شهید اعرابیان با بیان اینکه رضا علی هر سری که به جبهه می رفت وصیت نامه می نوشت و به خواهر بزرگش می داد، افزود:  آخرین باری که وصیت نامه نوشته بود در آن قید کرده که از خدا می خواهم که گمنام شوم و اگر هم جنازه ام پیدا شد مرا در روستای دلازیان به خاک بسپارید.

مادر شهید تازه تفحص شده با اشاره به اینکه رضاعلی در وصیت نامه اش نوشته دوست دارم گمنام بمانم و مادرم برایم گریه نکند، بیان کرد: در سال های اول شاید ناراحت بودم اما دیگر به خودش واگذار کردم که هروقت دلش خواست بیاید.

وی با بیان اینکه اوایل از مفقوالجسد بودن فرزندم خیلی ناراحت بودم، گفت: همیشه دنبال یک نفر بودم که برایم تعریف کند که برای فرزندم در آن روز چه گذشت.

مادر شهید اعرابیان ادامه داد: در این مدت که شهدا را می آوردند اصلا ناراحت نبودم که چرا او را نیاوردند چون خودش می خواست که گمنام بماند.

همیشه رضاعلی را در کنارم احساس می کنم

وی با بیان اینکه رضا علی در این چند سال همش در کنارم بوده است، تصریح کرد: هیچ وقت نبودش را احساس نکردم و همیشه این احساس را دارم که در کارها کمکم می کند.

31 سال انتظار خیلی سخت است

مادر شهید اعرابیان با بیان اینکه 31 سال انتظار خیلی سخت است، افزود: یک بار که در بیمارستان بستری بودم خواب دیدم که آمده است و به من می گوید مامان اگر به خاطر خواهرانم نباشد نمی گذارم تو این جا باشی و زجر بکشی.  

وی با اشاره به فوت همسرش در سال 74 بیان کرد: یک بار خواب دیدم که 20 نفر با لباس بسیجی آمدند و به آنها گفتم رضا کجاست به او بگویید بیاید او آمد و در کنارم نشست به او می گویم مادر چرا به بابا زنگ نمی زنی دلتنگت شده است رضا علی چیزی نگفت و به او گفتم اگر پول نیاز داری به تو بدم که گغت پول نمی خواهم که بلند شد رفت.


رویای صادقانه مادری که به حقیقت پیوست

این مادر شهید با اشاره به اینکه به من الهام شده بود که رضا علی برمی گردد، گفت: دو ماه پیش خواب دیدم که رضا علی برگشته و به روستایمان رفته است که در آنجا جمعیتی زیادی به استقبالش آمدند و اول به خانه عمویش رفته بود بعد به خانه ما آمد که به او گفتم چرا به خانه عمو اول رفتی گفت رفته بودم به عمو بگویم برایم قربانی کند.

رضاعلی بعد از 31 سال به وطن خوش آمدی

وی درپاسخ به این سوال که در اولین دیدار با جنازه شهید به او چه می گویید، گفت: به او خوش آمد می گویم که بعد از 31 سال به وطن برگشته ولی من گفته بودم که هرچه می خواد در آنجا بماند.


منبع : مرات نیوز 









برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده