در کلام یاران
چهارشنبه, ۰۶ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۴۲
ما سلاحي نداشتيم كه بتوانيم بيشتر از اين با دشمن درگير بشويم، شايد سلاحهايي كه ما به زور به دست مي آورديم، در حد كلاشينكف و ام يك و سلاحهاي اوليه جنگ بود و شعاع عملياتي ما 600 يا 700 متر بود كه با دشمني كه اين قدر مجهز بود...
در اوايل جنگ ما با دشمن كه درگير بوديم بخصوص در جبهۀ آبادان و خرمشهر كه شايد مناطقي از منطقه رزمي بود كه فاصله نبرد خيلي نزديك به هم بود. شايد جايي كه پرتاب نارنجك به نارنجك يا اگر بيشتر بود ما سلاحي نداشتيم كه بتوانيم بيشتر از اين با دشمن درگير بشويم، شايد سلاحهايي كه ما به زور به دست مي آورديم، در حد كلاشينكف و ام يك و سلاحهاي اوليه جنگ بود و شعاع عملياتي ما 600 يا 700 متر بود كه با دشمني كه اين قدر مجهز بود. نبرد ما در فاصله 400 يا 500 متر كه زير يك كيلومتر بود كه درگير مي شديم و از دوستاني كه خاطره داشته مي گفتند كه شهيد باكري و شهيد شفيع زاده از موقعي كه اين خلأ را فهميدند از ديده باني شروع كردند. جايي بود كه توانايي اين كه دشمن را در كمتر از يك كيلومتر در خاكريزها مورد اصابت قرار بدهد و تلفاتي به دشمن بزنيم را نداشتيم. اين غبطه را هميشه مي خوردند. آن خط با فكر و تدبير و دست توانمند مردان بزرگي مانند شهيد شفيع زاده گشوده شد كه اين باب را خداوند به ذهن اين برادران انداخت كه ما اين كمبود را در جنگ داريم. همانطور كه آتش و مانور مكمل همديگر هستند اين خلأ را بايد جبران كنيم. 

در آن زمان با آن محدوديتهايي كه بود و فرمانده كل قوا بني صدر بود، نمي گذاشت كه برادران ارتشي و سپاهي به همديگر كمك بكنند. با هر مشكلاتي كه بود دو قبضه يا سه قبضه خمپاره را به دست آوردند و سهميه روزي 3 دانه خمپاره بود. ولي اين جرقه اي بود كه بايد آن برادران عزيز از آنجا شروع مي كردند و فرماندهان صحنه هاي نبرد را به اين وامي داشتند كه خوب از يك جايي بايد شروع بكنيم و روزي دو، سه گلوله سهم داشتيم. برادران با تدبير و برنامه ريزي كه داشتند ادامه دادند و در كنار آن از صبر و تدبير ايشان بايد گفته شود. يعني كساني كه در آن صحنه بودند زماني كه به ما گفتند سپاه اصلاً توپخانه نياز ندارد، در زماني كه در فتح المبين تعدادي توپخانه به غنيمت گرفته شد و برادران سپاهي خواستند سازماندهي بكنند تصميم بر اين بود كه توپخانه را به برادران ارتش بدهند تا سازمان بدهند و استفاده شود. ولي آن صبر و تحمل و تدبير شهيد شفيع زاده باعث اين شد كه ما اگر در صنعتمان پيشرفت كرده ايم و در صحنۀ دفاع توپخانه و موشكي و حتي در انرژي هسته اي حرفي براي گفتن داريم، شايد جرقۀ اين را كه ما مي توانيم شايد در جنگ آنجا جرقه اش توسط اين دليرمردان و بخصوص شهيد شفيع زاده ها بود كه در آنجا جرقه زده شد و ثابت كرد به ما. و شايد عده اي از فرماندهان رده بالاي ما خيلي آن تواني كه ما مي توانيم توپخانه را راه بيندازيم را نداشتند. 

در زماني كه ما كلاشينكف نداشتيم و ژ 3 را به سختي به دست مي آورديم و حتي بكارگيري اينها براي ما سخت بود. آن موقع كسي حرف مي زد كه ما مي توانيم  توپخانه داشته باشيم خيلي حرف سنگيني بود و گه گاهي در عملياتها شهيد شفيع زاده ها مورد بي مهري و كم مهري قرار مي گرفتند در بعضي از عملياتها شايد راه نمي دادند كه نقش توپخانه كه طراحي مي خواهد بكند به انجام برسانند، ولي ايشان برنامه اي داشت و انتخاب شده بود و چه اعتقاد راسخي داشت كه مؤظف شد توپخانه را سازمان دهي بكند، آن هم به تنهايي و اول توپخانه را راه انداخت و بعد يك ستاد و بعد يك قرارگاه كه افسراني بودند كه به تعداد انگشتان دست مي رسيدند. 
باز هم از تدابير ايشان بود كه در انتخاب افرادي كه در آن پايه گذاري توپخانه بودند، كساني را انتخاب كرد كه تا آخر به همراه ايشان ايستادگي كردند در تمام كمبودها كه تخصصي بود و ما توپخانه نداشتيم و با آن دست خالي و آن توپهايي كه غنيمت گرفته شد و مشكلات و تحريم هاي اقتصادي، ولي باز دوستان ديگر كه كمك ايشان بودند، يگانهاي توپخانه را 5 يا 6 گروه توپخانه، نزديك 15 يگان توپخانه لشكري، 30 يا 40 توپخانه تيپ ها را هماهنگي كردند. همه اينها در تدبير ايشان است كه افرادي انتخاب كردند كه از كلمات ايشان بهره برداري كردند و همسنگر خوبي شدند براي ايشان و شايد الان كه يك عده اين تشكيلات توپخانه را هنوز ترك نكرده اند آن حس دوستي بود كه ايشان در ميان اين بچه ها به وجود آورده است كه در بين خانواده توپخانه برقرار كرد، نقش كليدي ايشان بود.

گلوله توپ را به جايي رساندند كه در كربلاي 5، 400 يا 500 قبضه توپخانه را يك فرماني كه مي گفت فلان جا را آتش بريزيد، به اين نقطه رساند و يا در عمليات فاو ايشان قبول كرد كه نزديك 30 يا 40 گردان توپخانه را در عمليات فاو كه از برادران ارتش مأمور شدند به سپاه كه ما خودمان باورمان نمي شد كه طرح ريزي آتش با اين همه توپخانه، ولي اعتقادي كه ايشان داشت و مديريتي كه داشت همۀ توپخانه را اداره كرد و همۀ فرماندهان را به اين باور رساند. با مديريت اينكه چگونه مستقر شوند و كجا مستقر شوند؟ چگونه آتش بريزند؟ چطور آتش بريزند كه با يكديگر تداخل پيدا نكند؟ و نگهداري توپخانه كه بسيار سخت است. با تدبير ايشان كه مهمات چطور نگهداري بشود، هيچ مشكلي به وجود نيامد. 

شايد گفتم اگر ما قدرت موشكي را كه الان داريم جرقه اش از آن زماني بود كه شهيد شفيع زاده گفت ما مي توانيم توپخانه را راه اندازي بكنيم. وقتي بالاي 100 گردان توپخانه را راه اندازي مي كنيم كه نيروهاي ايشان در اين زمان گفتند (زمان حال) كه ما مي توانيم موشكي را هم راه اندازي بكنيم و به جهانيان اثبات كنيم كه كساني كه در روز اول جنگ يك آر پي جي هم نداشتند حالا مي توانيم بالاي 100 گردان توپخانه و 1000 قبضه توپ آماده شليك و ميليونها توپ آماده استفاده داريم و در صنعت موشكي هم به همين شكل اگر ما مطالعه بكنيم مي بينيم كه ريشه اينها از همان زمان است كه امثال آدمهايي مثل شهيد باكري ها و شهيد شفيع زاده ها آن موقع كه منتخب شدند كه اين توانايي را كه ملت ما اين حركت را مي توانند داشته باشند. 

در توپخانه ما يك نفر مثل شهيد شفيع زاده جهت را عوض كرد و در تاريخ همچون افرادي را داريم كه درزمانهايي جهت و مسير تاريخ را عوض كرده اند كه ايشان يك خانواده بزرگ توپخانه را قوت داد كه موشكي از آن سرچشمه گرفت كه در منطقه بوشهر يك نفر بوده كه به نام رئيس علي دلواري كه هميشه اسمش در تاريخ است چون جانانه فداكاري كرد. شهيد شفيع زاده هميشه اسمش در تاريخ به ثبت خواهد رسيد كه اينها چه فداكاري كردند و انسانهاي مقاومي بودند.
 خصوصيتي كه ايشان داشتند خاكي بودند و هميشه با لباس خاكي مي گشت. وقتي همراهي اش مي كرديم به استيشن سوار نمي شد در تويوتاهاي معمولي سوار مي شد. اگر مي آمديم معرفي اش كنيم براي دژباني كه ايشان فرمانده كل توپخانه سپاه است، ايشان ناراحت مي شد. گاهي شايد پشت دژباني 20 دقيقه معطل مي شد ولي حاضر نبود از اسمش استفاده كند كه مثلاً چون من فرمانده هستم بايد زودتر رد بشوم. هميشه به ما ياد مي داد كه چطور برخورد داشته باشيم. يادم مي آيد قرار بود كه در عمليات فاو اصل غافلگيري انجام بشود كه توپخانه بايد بيرون از نخلستان قرار مي گرفت. فاصله ها بايد مناسب باشد. اگر مستقر مي كرديم غافلگيري از بين مي رفت. سنگرهاي توپخانه هر كجا كه زده مي شد دشمن مي فهميد كه اين جا مي خواهد عمليات بشود ما به ذهنمان رسيد كه طرح جاده كشي داريم. گفتيم چند تا جاده مي كشيم بعد روز اصلي 24 ساعت مانده به عمليات توپخانه را مي آوريم روي جاده نصب مي كنيم. 

چون منطقه باتلاقي بود ايشان از اهواز با ما آمد فاو و با ما قدم مي زد. 25 متر عرض اين جاده بود كه وقتي توپ باز مي شود چقدر بايد فاصله داشته باشد. يعني اينقدر جدي بود در كارش. مرا برداشت برد پيش سردار صفوي. طرح را با خودش نبرد مرا با خودش برد و كالك كشي كرديم و موافقت شدو جاده زده شد. يعني اگر كسي طرحي مي داد واقعاً سريع مي آمد همكاري مي كرد. ايشان فهميد كه نقش آموزش در توپخانه خيلي مهم است. سريع در حالي كه عمليات يك كمي آرامش پيدا مي كرد سريع رفت در اصفهان دانشكده توپخانه را راه اندازي كرد و اين از نبوغ ايشان بود و آموزش كه يكي از اركان نظامي بودن است و آن زمان آموزش را پايه گذاري كرد . در دادن تجهيزات بسيار سخت گير بود كه بايد نيروي آموزش ديده باشد تا يك قبضه توپ داده شود. بسيار مدير و مدبر و خاكي بود و بسيار شجاع بود.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده