امیر کعبی - در کلام یاران
چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۰۹
نوید شاهد: شب عملیات رسیده بود. همان شب، هم زمان با آغاز عملیات که آن را محرم نام گذاشته بودند بارندگی بسیار شدیدی شد و همه نیروهای رزمنده را با مشکلات جدی و زیادی مواجه کرد.

بعد از عملیات رمضان به منطقه عین خوش رفتیم. قرار بود در آن منطقه، عملیاتی انجام شود. تقریبا اواسط فصل پاییز بود. آن شب ها و آن روزها را هیچ وقت فراموش نکرده و نمی کنم. شب عملیات رسیده بود. همان شب، هم زمان با آغاز عملیات که آن را محرم نام گذاشته بودند بارندگی بسیار شدیدی شد و همه نیروهای رزمنده را با مشکلات جدی و زیادی مواجه کرد. آن شب مجید لحظه ای آرام و قرار نداشت . به خصوص وقتی شنید تعدادی از نیروهای رزمنده برای رعایت شرایط و حفظ استتار منطقه در شیارهایی پناه گرفته اند و با شروع باران و راه افتادن سیل، آب آن ها را با خودش برده است. مجید مثل مرغ سربریده بالا و پایین می پرید و من برای اولین بار دلهره و اضطراب را در چهره مجید می دیدم. مجید دیوانه بچه بسیجی ها بود. عاشق آن ها بود. لذا وقتی که این موضوع را شنید، برای اولین بار اشک را در چشم هایش دیدم.

یادش بخیر! شب های عملیات محرم، تا دیروقت و حتی تا اذان صبح مشغول هدایت نیروهای رزمنده بود. صبح نماز می خواند و یک ساعت می خوابید و بعد شخصا برای بازدید خطوط می رفت خط مقدم. هرچه هم به او توصیه می شد که بیشتر مراقب باش همه را با لبخند رد می کرد. عملیات محرم که تمام شد من که همه جا در کنارش بودم و بی نهایت نگران جان او، از این که مجید آسیبی ندیده و سالم مانده بود خوشحال بودم و نفسی راحت کشیدم. آن روزها نمی دانستم که زمان رهایی مجید خیلی زودتر از آن چه که تصورش را می کردم خواهد رسید.
امیر کعبی از دوستان شهید مجید بقایی


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده