خاطره ای از شهید حشمت الله قلی لونی به نقل از مادرشهید
چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۵۵

خاطره ای از شهید حشمت الله قلی لونی به نقل از مادر شهید

عنوان خاطره : در عملیات رمضان

با شروع انقلاب حشمت اله نیز حضور فعال خود را در صحنه به اثبات می رساند . یکی از کارهای ایشان در آن زمان تعقیب منافقین بود . در یکی از همان روزها مقداری حلیم نذری در ظرفی ریخته به او دادم تا برای یکی از بستگان ببرد در آن زمان که ساواک همه خیابانها را محاصره کرده بودند با ایشان برخورد می کنند و ظرف حلیم را می گیرند و او را به منزل برمی گردانند . تقریباً دو روزی از این ماجرا می گذشت و حشمت اله شب هنگام به منزل می آمد ایشان با توجه به اطلاعاتی که از وضعیت منزل داشتند و می دانستند بچه ها به خاطر گرمی هوا در داخل حیاط می خوابند با شتاب آمد و گفت : امشب اجازه ندهید بچه ها داخل حیاط بخوابند همه را به داخل خانه ببر ممکن است شب داخل حیاط نارنجک پرتاب کنند . این را گفت و با عجله رفت . آن شب را تا صبح من داخل حیاط گذراندم . دلهره ی عجیبی داشتم اما از حشمت اله خبری نشد . به هنگام ظهر به منزل آمد . از او پرسیدم تا به حال کجا بودی ؟ در پاسخ به من گفت : که به جز بسیج جایی را ندارم . حشمت اله کم و بیش فعالیتهایش را در بسیج به مدت دو سال انجام داد و سپس راهی جبهه شد . به هنگام رفتن حاج آقا میرمؤمنی امام جمعه شهر و مقداری از دوستانش را به منزل دعوت کرد . شب را دور هم گذراندند . فردای آن روز می خواست حرکت کند برف سنگین زمین را پوشانده بود . از شوهر خاله اش تقاضا کرد که با ماشین او را تا ازنا همراهی کند .

ایشان پذیرفتند و تا ازنا با هم رفتند . اما به دلیل بسته بودن جاده برگشتند . فردای آن روز خیلی عادی و بدون سر و صدا بعد از صرف صبحانه لباسش را بر تن کرد و از منزل خارج شد و در همان لحظه با رفتن او حس عجیبی به من دست داد . تا بعدازظهر با اضطراب و نگرانی منتظر ماندم اما از او خبری نشد . به سراغ یکی از دوستانش رفتم در پاسخ گفتند که ایشان به هنگام رفتن نزد من آمدند و گفتند می خواستم از مادرم خداحافظی کنم اما ایشان حال خوبی نداشتند شما بعداً رفتن مرا به او اطلاع دهید . همان روز سید جواد و سید مصطفی عازم رفتن به جبهه بودند پدر حشمت اله نیز با آنان رفت تا او را ببیند به محض رسیدن به قرارگاه مصطفی سراغ حشمت اله را می گیرد همرزمانش خبر می دهند که او دیشب عازم مناطق شده است . پدر دست خالی برگشت و سالیان سال است در حسرت دیدار او به سر می بریم .

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده