پدر شهيد محمدحسن قاسمي طوسي؛
شنبه, ۰۸ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۳۲
نوید شاهد: حاج محمد علي قاسمي طوسي می گوید: محمد حسن عاشق ائمه اطهار بود، به نماز اهمیت زیادی می داد و در همه مراسمات مذهبی شرکت می کرد. به امام و انقلاب علاقه داشت و در همین راه نیز جان خود را فدا کرد.

حاج محمد علي قاسمي طوسي می گوید: محمد حسن عاشق ائمه اطهار بود، به نماز اهمیت زیادی می داد و در همه مراسمات مذهبی شرکت می کرد. به امام و انقلاب علاقه داشت و در همین راه نیز جان خود را فدا کرد.
درباره تولد فرزندش می گوید:
چند سال بعد از ازوداج ما صاحب فرزند نمی شدیم. تا اینکه پدر مرحوم من «ابوالقاسم طوسی» نذری کرد و بعد از چهار سال خداوند محمد حسن را به ما هدیه داد. او روز تولد امام زمان (عج) به دنیا آمد.
مادرش محمد حسن را كول مي كرد و به نشاء وشاليزاراها می برد.
یک روز محمد حسن را زیر سایه بانی که کنار زمین بود گذاشته و مشغول کار بودیم. بعد از چند ساعت مادر محمد حسن رفت تا به او سر بزند .قتی کنار محمد حسن رسید فریاد زد. همه کارگرها به سمت آنها دوریدند بعد دیدند که یک مار کنار محمد حسن خوابیده است.
محمد حسن را به جای دیگری از شالیزار بردیم اما باز همان مار کنار محمد حسن آمد. یکی از کارگرها به ما گفت: نترسید این مار حافظ جان فرزند شماست. به اعتقاد من این یک معجزه بود که مار محمد حسن را نیش نزد.
دوران کودکی زمانی که نماز می خواندم محمد حسن به همراه برادرانش پشت سر من می ایستادند و نماز می خواندند. او همیشه در مراسم عزاداری امام حسین(ع) شرکت می کرد. علاقه زیادی به پدر و مادر و برادرانش داشت.
پدر شهید طوسی ادامه می دهد:
در سن 7 سالگي به مدرسه رفت در آن زمان سپاه دانش مرسوم بود و چون محمد حسن به مسائل مذهبي پايبند بود مديران سپاه دانش او را كتك زدند.
به تحصيل علاقه زيادي داشت. بعد از دوره ابتدايي براي گذراندن دوره راهنمايي به مدرسه فردوسي در نكاء رفت. چون فرزند ارشد خانواده بود و ما براي كاركشاورزي به كمك او نیاز داشتیم به هیمن خاطر محمد حسن هم در مدرسه شبانه روزی ثبت نام کرد او روزها کار می کرد و شب ها هم درس می خواند.
حاج محمد علی طوسی درباره ازدواج فرزندنش می گوید: در سن 18 سالگی به محمد حسن پیشنهاد دادیم تا ازدواج کند اما چون به سربازی نرفته بود قبول نمی کرد. تا اینکه با اصرار مادرش ازدواج کرد. مراسم عروسی او بسیار ساده و با انجام مراسم مداحی برگزار شد. ثمره زندگی مشترک آنها یک فرزند به نام «سیمه» است.
درباره علاقه شهید به امام خمینی (ره) می گوید:
به امام خمینی علاقه زیادی داشت. محمد حسن به همراه دوستانش سيد مصطفي سجادي ، علي اكبر حسيني، ابراهيم خيرخواه اعلاميه های حضرت امام را در منطقه بخش مي كردند. زمانی که قرار بود امام به ایران بیاید محمد حسن یک هفته قبل به تهران آمده بود و در همه مراسمات شرکت داشت.
او در وصیت نامه خود گفته بود: «اگر همه ما از دنيا برويم و تنها حضرت امام در دنيا باشند براي اين انقلاب كافي است.»
محمد حسن علاقه زیادی به انقلاب و نظام داشت. زمانی که باید به سربازی می رفت گفت که نمی خواهد به رژیم شاهنشاهی خدمت کند اما او را به اجبار به خدمت سربازی فرستادند تا اینکه لطف خدا شامل حال او شد و بعد از مدتی از سربازی معاف شد.
او بعد از معافیت در کمیته انقلاب شروع به فعالیت کرد و بعد از آنکه سپاه تشکیل شد به عنوان اولین گروه ها به عضویت سپاه درآمد. بعد از مدتی به عنوان فرمانده سپاه مازندران انتخاب شد و در جنگل های آمل در طي درگيري با منافقين دو تن از دوستانش به نام «شهيد محمديان» و «شهيد كاظمي» را از دست داد.
درباره خصوصیات اخلاقی شهید می گوید: محمد حسن آرام و مهربان بود. به پرد و مادر بسیار احترام می گذاشت، شجاع و با گذشت بود. او علاقه خاصی به ائمه اطهار داشت و به امام ارادت خاصی داشت. به حق الناس اهمیت زیادی می داد و هر وقت که دیر به محل کارش می رسید به امور مالی می رفت و می گفت تا از حقوق او کسر کنند تا حق الناسی به گردنش نباشد.
محمد حسن هميشه آرزوي شهادت داشت با اين وجود همواره مي گفت: اگر شهادت نصيب من شود من در روز تشييع جنازه ام خوشحال نيستم چرا كه از ما به عنوان سردار و مسئول به خوبي تجليل خواهند كرد اما از بسيجيان گمنامي كه تمام زحمات بر دوش آنهاست آنطور كه بايد قدرداني نمي شود.

خاطره ای از فعالیت های فرزند شهیدش می گوید:
یکبار برای مرخصی آمده بود به او خبر دادند که بسیجیان در هفت تپه بدون سر پناه هستند. محمد حسن بلافاصله اهالی روستا را دور هم جمع کرد و موضوع را با آنها در میان گذاشت. همه مردم روستا شروع به جمع آوری امکانات برای رزمندگان شدند. محمد حسن نیز شبانه همه آنها را به منطقه برد. او حتی زمانی که در منطقه نبود باز هم به فکر رزمندگان جبهه بود.
همیشه مي گفت: جبهه ها را خالی نگذارید. در عملیات والفجر 8 به شدت مجروح شده بود و در منزل بستری بود. در همان دوران همسرش نیز بیمار بود با همان وضعیت همسرش را به مشهد برد تا مداوا کند. وقتی به آنجا رسید به او خبر دادند که بزودی عملیات شروع خواهد شد محمد حسن بلافاصله از آنجا به منطقه رفت. او می گفت: باید تا پیروزی در جنگ در کنار بسیجیان باشد. همیشه دعا می کرد، خداوند امام را زنده نگهدارد چرا که با وجود امام هیچ مشکلی بوجود نمی آید.

از آخرین دیدر با شهید طوسی می گوید:
آخرین بار که به منطقه می رفت او را در آغوش گرفتم و بوسیدم وقتی رفت دوباره صدایش کردم و دستش را بوسیدم. محمد حسن گفت: حاجی چرا ما را خجالت می دهید این وظیفه من است که دست شما را ببوسم.
مادرش هم دوباره او را بوسید هر دوی ما حال عجیبی داشتیم گویی به ما الهام شده بود که این آخرین دیدار است.

پدر شهید محمد حسن طوسی درباره شهادت فرزندش می گوید:
به همراه خانواده برای تشییع جنازه شهید نصیر رفته بودیم. محمد حسین(برادر شهید) از شهادت محمد حسن خبر داشت اما به ما چیزی نمی گفت. وقتی به فریدون کنار رفتیم بدون اینکه کسی متوجه شود به من گفت: محمد حسن شهید شده اما هنوز نتوانسته اند جنازه ایشان را پیدا کنند. تا اینکه سال 75 به ما خبر دادند که تکه های از پیکر او را پیدا کرده اند و همان سال در گلزار شهدای روستا به خاک سپرده شد.

وی به عنوان پدر شهید چنین می گوید:
خوشحاليم از اينكه چنين فرزنداني داشتيم ودر راه اسلام واهداف اسلام هدیه دادم ما هميشه بايد گوش به
فرمان رهبر و مسئولين باشيم واز نفاق ودوروي دوري كنيم. شهدا رفتند و پيروز شدند و حال ما بايد ادامه دهنده راه شهدا باشيم تا فرداي قيامت شرمنده شهدا نباشیم.
وصيت نامه هاي شهدا و فرمايشات حضرت امام را در اختیار نسلهاي آينده قرار بدهیم تا آنها بدانند که خون خوانانی ریخته شده تا این انقلاب پیروزی شود. با هم نفاق وكينه نداشته باشيم با مشورت كارها را پيش ببريم، شهدا هم همين را مي خواستند.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده