شهید مدافع حرم علیرضا بابایی
سه‌شنبه, ۰۴ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۰۸:۳۹
سلام بر پدرم که با پای دل رفت نه کسی گفت برو، در وصیت نامه‌ات چنین نوشته‌ای "هل من ناصر ینصرنی" را نمی‌توان شنید مگر با گوش دل، خوشا به حالت که این ندا را شنیدی و لبیک گفتی، بابا خوشا به حالت که با هدیه جان ارزشمندت به خدا او را راضی کردی.

به‌گزارش نوید شاهد (استان مرکزی)، به نقل از خبرگزاری بسیج استان مرکزی، در همان نخستین ساعات طلوع آفتاب خبر شهادت بسیجی شهید "علیرضا بابایی" در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد و فضای شهر را بار دیگر به عطر شهادت آکنده کردند.

شهید علیرضا بابایی متولد ۱۳۵۱ و کارمند دانشگاه اراک بود و در راه دفاع از حریم اهل بیت(ع) ۲۵ اردیبهشت در فلوجه عراق در تله انفجاری تروریست‌های تکفیری گرفتار و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

تصاویری از تشییع پیکر مطهر این شهید بر دستان شیعیان عراق و برگزاری نماز بر پیکرش در حرم امام حسین(ع)، همه را در حالی فرو برد که بر جایگاه او غبطه می‌خوردند و یک جله را می‌گفتند "خوشا به سعادتش"

شهید "بابایی" در آخرین روزهای زندگی خویش از خانواده‌اش می‌خواهد که گریه نکنند محکم باشند، فیلم کوتاهی از عاشقانه‌های پدرانه شهید بابایی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد و همه را بر عزم شهید بابایی برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) آگاه ساخت.

شهید علیرضا بابایی بسیجی بود که در مکتب بسیج متولد شد و برومند گشت، سال‌های کودکی او در انقلاب اسلامی سپری شد از این‌رو به خوبی پیام انقلاب اسلامی با گوشت و پوست او درآمیخته شد، او که در مکتب عاشورا رشد و تربیت یافته بود در نهایت جام وجودش در روز میلاد دلاور مرد کربلا حضرت ابوالفضل العباس(ع) از می شهادت پر شد.

"شبی با شهید" فرصتی برای بیداری از خواب غفلت، فرصتی نایاب برای آنان که در این مراسم شرکت می‌کنند تا لحظاتی خارج از زندگی روزمره خود با خود خلوت کنند و به این بیاندیشند چرا شهدا رفتند، ما خود کجائیم و به کجا می‌رویم؟

دانشگاه اراکی رنگ و بویی دیگر به خود گرفته بود، نماز جماعت که تمام شد همه چشم به راه بودند، چشم به راه آمدن پیکر شهیدی که لبیک گفته بود ندای "هل من ناصر ینصرنی" امام حسین(ع) را و راهی کربلای معلی شده بود.

با ورود پیکر شهید تا قرار گرفتن در جایگاه، صدای صلوات و "یا حسین" جمعیت در فضا طنین‌انداز شد، مداح و ذاکر اهل بیت(ع) جمع را به فیض اکمل رساند، مجری اعلام کرد که "زینب" فرزند بزرگتر شهید بابایی حرف‌هایی برای گفتن دارد و می‌خواهد از پدرش بگوید، جمعیت به احترام فرزند شهید از جای برخواستند و با ذکر صلوات آمادگی خود را برای شنیدن سخنان دختر شهید اعلام کردند.

زینب دختر 16 ساله شهید بابایی چه با صلابت پشت تریبون قرار گرفت به راستی همانگونه که پدر از او خواسته بود، مقتدر و مفتخر از اینکه پدر در راه دفاع از اسلام به درجه شهادت نائل آمده است.

با صدایی رسا چنین آغاز کرد: چه بگویم، چه سرایم، ز چه آغاز کنم مرغ عشقم، به کدام کلبه پرواز کنم

بشنو از نی چون حکایت می‌کند از جدایی‌ها شکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

بسم‌الله الرحمن الرحیم

اَلسَّلامُ عَلَيْک يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِک

سکوت در فضا طنین‌انداز شده بود و او ادامه داد: سلام بر حسین(ع) و لب‌های خیزران خورده‌اش، سلام بر علی(ع) و فرق شکسته‌اش، سلام بر زهرا(س) و پهلوی شکسته‌اش، سلام ما بر زینب(س) و قلب به خون نشسته‌اش، سلام بر ساحت مقدس آقا امام زمان(عج) و سلام بر ولی امرم امام علی سید علی خامنه‌ای روحی فدا

زینب ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدا و با تاکید بر اینکه پدرش داوطلبانه برای دفاع از حرم آل‌الله(ع) عازم عراق شده است، گفت: سلام بر تمام شهدای حرم از صدر تاکنون، سلام بر پدرم که با پای دل رفت نه کسی گفت برو و چه زیبا دینش را ادا کرد.

فرزند شهید بابایی ضمن خیرمقدم به شرکت‌کنندگان در مراسم شبی با شهید کربلایی "علیرضا بابایی" تصریح کرد: همه شما پدرم را می‌شناسید، او عاشق ولایت و سرباز ولایت بود، او عاشق شهادت در راه خدا و دفاع از حریم اهل بیت(ع) بود؛ آری او به کربلا نرفته بود ولی آن قدر عاشق امام حسین(ع) و اهل بیت پیامبر(ص) بود که در روز ولادت حضرت عباس(ع) چشم‌های زیبا و دست راست خود را به آنان هدیه نمود.

وی با بغضی که گلویش را می‌فشرد افزود: آری او داوطلبی بود که با شور و شعور خود به دفاع از حریم آل‌الله(ع) شتافت و بالاخره پیکر قطعه قطعه شده‌اش نه فقط با زبان به مولا و مقتدای خود ابوالفضل العباس(ع) که مظهر غیرت الهی بوده اعلام کرد تا زنده‌ام به احدی اجازه بی‌حرمتی به ناموس خدا را نخواهم داد و نمی‌گذارم خشتی از حرم اهل بیت(ع) کم شود و با طواف دور سر ابوالفضل حسین(ع) بازگشت.

زینب با فریادی کوبنده‌تر از لحظاتی قبل ادامه داد: پدرم جسم مطهرت مشت محکمی به دهان تمامی ابرقدرت‌های پوشالی است، پدرم بارها می‌گفتی همه از خدائیم و به سوی او بازمی‌گردیم، بازگشتی؛ اما تو رو سپید گشتی و با نگاه مادرانه مادر شهدا وارد محشر می‌شوی و هم اکنون تو زنده‌ای و من مرده‌ام، تو در جوار مولایت هستی و نزد معشوق خود در طواف عشق به سر می‌بری خوشا به سعادتت.

بابای خوبم زهرا (فرزند کوچک شهید بابایی" می‌گوید بی‌نهایت تو را دوست دارم و من نیز...

بابا در وصیت نامه‌ات چنین نوشته‌ای "هل من ناصر ینصرنی" را نمی‌توان شنید مگر با گوش دل، خوشا به حالت که این ندا را شنیدی و لبیک گفتی، بابا خوشا به حالت که با هدیه جان ارزشمندت به خدا او را راضی کردی، ما نیز راضی به رضای اوئیم.

فرزند شهید بابایی بار دیگر پیام شهدا را برای حاضرین در مراسم یادآور شد و گفت: پیام شهدا حفظ مکتب و حریم اهل بیت(ع) و دفاع از ناموس مسلمین است اگر پیرو شهدائیم عفت زینبی و غیرت عباسی را حفظ کنیم تا جامعه اسلامی مورد نظر امام عصر(عج) محقق و زمینه ظهور آقا و مولایمان فراهم شود.

او در پایان خاطرنشان کرد: پدرم گفت "اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک" پس ما هم می‌گوئیم "اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک" از شما می‌خواهم برایمان دعا کنید و اگر قصوری از جانب پدرم دیده‌اید بر او ببخشائید

آن فرو ریخته گل های پریشان در باد کز می جام شهادت همه مدهوشانند

نامشان زمزمه ی نیمه شب مستان باد تا نگویند که از یاد فراموشانند

پدرم با تمام وجود می‌دانم که فقط شهادت برازنده قامت والای تو بود، پس مبارک باد بر تن زیبایت این لباس شایسته

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده