شهيد حاجيان از بنيان‌گذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان قروه بود؛ او جزو اولين نيروهايي بود كه در سپاه مشغول به خدمت شد؛ خدمت او در سپاه خدمتي شجاعانه، متواضعانه و خالي از هرگونه ادعا بود.

شهيد يدالله حاجيان

(1361-1331 ه.ش)

مادر شهيد مي‌گويد كه قبل از تولد شهيد حاجيان هيچ فرزندي نداشته و هر چه فرزند به دنيا مي‌آورده به گونه‌اي از دنيا مي‌رفته است. او براي اينكه اين فرزندش زنده بماند، نذر مي‌كند و با گريه و زاري به درگاه خداوند توسل مي‌جويد. خلاصه شهيد حاجيان در سال 1331 به دنيا مي‌‌آيد. با تولد شهيد حاجيان، شادي و شادماني سراسر خانه را دربرمي‌گيرد. پدر و مادرش تمام تلاش خود را براي سلامتي او به كار مي‌برند. طفل نورسيده روز به روز بزرگ مي‌شود، پس از مدتي به مكتب مي‌رود و قرآن را ياد مي‌گيرد. بعد از آنكه مدرسه در سريش‌آباد تأسيس مي‌شود با همسن و سالان خود به مدرسه مي‌رود و مقطع ابتدايي را به پايان مي‌رساند. او علي‌رغم علاقه خاصي كه به درس و مدرسه داشته اما چون خانواده‌ي او از وضعيت مالي خوبي برخوردار نبوده است مجبور مي‌شود كه مدرسه را ترك كند و در كنار پدرش به كارهاي كشاورزي و كارگري مشغول شود. او با پدر خود به عنوان يك دوست رفتار مي‌كرده است، با زبان شيرين و كودكانه‌ي خود به پدرش مي‌گفته است كه:

پدر جان ديگر ناراحت نباش. من بزرگ شده‌ام و ديگر نمي‌گذارم شما زياد كار كنيد و خسته شويد. شهيد حاجيان پس از آنكه به سن نوجواني مي‌رسد به عنوان شاگرد روي ماشين يكي از اهالي سريش‌آباد مشغول به كار مي‌شود. او در وقتي كه 14 سال داشته است پدرش از دنيا مي‌رود و تأمين تمام خرجي خانواده به او محول مي‌شود. بعد از چند سال زمان سربازي او فرا‌ مي‌رسد و او چون فرزند بزرگ خانواده است، از خدمت سربازي معاف مي‌شود و باز براي درآوردن خرجي خانواده تلاش مي‌كند. طولي نمي‌كشد كه خودش يك ماشين وانت‌بار مي‌خرد و علاوه بر انجام دادن كارهاي كشاورزي خودشان با وانت هم كار مي‌كند. تا اينكه مادرش به فكر تشكيل خانواده و همسر اختيار كردن براي او مي‌افتد. او در سن 24 سالگي ازدواج مي‌كند، مراسم عقد و عروسي او بسيار ساده و ابتدايي انجام مي‌شود و او در كنار همسرش زندگي ساده‌اي را شروع مي‌كند. جريان زندگي همچنان ادامه داشته است كه انقلاب شكوهمند اسلامي به پيروزي مي‌رسد. طولي نمي‌كشد كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به فرمان حضرت امام(ره) تأسيس مي‌شود، پس از تأسيس سپاه پاسداران، شهيد محمد بروجردي به سريش‌آباد مي‌آيد و حدود 60 الي 70 نفر زا در محل دبيرستان جانباز محمد مهدي دده‌جاني جمع مي‌كند و براي آنها از تشكيل سازمان پيشمرگان مسلمان سخن مي‌گويد.

بعد از 1 ساعت، آنها به مسجد سريش‌آباد مي‌روند و در آنجا فرم‌هاي عضويت در آن سازمان را تكميل مي‌كنند و با اين كار عضو سازمان پيشمرگان مسلمان سپاه مي‌شوند. آنها همان روز به كامياران اعزام مي‌شوند، بعد از رسيدن به كامياران به كرمانشاه مي‌روند. شب را در كرمانشاه مي‌مانند و صبح زود به كامياران مي‌آيند. آنها براي پاكسازي منطقه از دست گروهك‌هاي ضدانقلاب دست به كار مي‌شوند. بعد از مدتي درگيري سختي شروع مي‌شود و نيروهاي خودي وارد عمل مي‌شوند. شهيد حاجيان كه در آن وقت عضو واحد عمليات سپاه‌ي قروه بوده است، با تجهيزات كامل و لباس كردي به شهرستان كامياران مي‌آيد و او نيز وارد عمل شود. او به خاطر تلاش و شجاعت زيادي كه در راه مبارزه با گروهك‌ها از خودش نشان مي‌دهد از سوي مسئولان عالي رتبه سپاه به فرماندهي سپاه پاسداران شهرستان كامياران منصوب مي‌شود. پس از اين كار به پاكسازي تمام روستاهايي كه در محور كامياران قرار دارند، مي‌پردازد و از اين كار هم موفق بيرون مي‌آيد. بعد از مدتي فرمانده گردان عملياتي جندالله سردشت[1] مي‌شود. در زمستان سال 1361 به منطقه بوكان[2] مي‌رود، بعد از آنكه مأموريت او در بوكان تمام مي‌شود باز به سردشت مي‌آيد. پس از چند روز مرخصي مي‌گيرد و همراه 2 نفر از نيروهاي خود كه هر 2 نفر آنها اهل سريش‌آباد بودند به مرخصي مي‌آيد. نيروهاي ضدانقلاب خبر به مرخصي رفتن شهيد حاجيان را مي‌شنوند و مسير حركت او را به طور كامل بررسي مي‌كنند، بنابراين در پشت صخره‌ي بزرگي كه در مسير جاده‌ي ديواندره - سنندج قرار دارد به صورت كاملاً ساكت و پوشيده، كمين مي‌گيرند و به محض اينكه ماشين شهيد حاجيان را مي‌بينند شروع به تيراندازي مي‌كنند و به طرز بسيار فجيعي هر 3 نفر آنها را به شهادت مي‌رسانند.

سيري در خصوصيات شهيد:

شهيد حاجيان از بنيان‌گذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان قروه بود؛ او جزو اولين نيروهايي بود كه در سپاه مشغول به خدمت شد؛ خدمت او در سپاه خدمتي شجاعانه، متواضعانه و خالي از هرگونه ادعا بود. شجاعت در رأس خصوصيات او قرار داشت؛ شجاعت او به مثابه‌ي قلم يك نويسنده بود؛ يعني با شجاعت و غيرت سرشاري كه داشت مشهور مي‌نمود؛ شجاعت شهيد حاجيان در قبال هيچ‌گونه مال و تمنيات اين جهاني بروز نمي‌كرد. شجاعت او سرشار از خلوص و بي‌ادعايي بود. در بحراني‌ترين شرايط درگيري‌ها وارد عمل مي‌شد؛ شب هنگام در بحبوبه‌ي وحشت تاريكي شب به قلب نيروهاي دشمن مي‌زد؛ فرصت را از دست نمي‌داد؛ كاري را كه بايد انجام مي‌گرفت انجام مي‌دادو هيكل زيباي او نشان از سربلندي و شجاعت او داشت؛ چشم‌هاي پف كرده او به زيبايي چهره‌ي او بيش از پيش مي‌افزود. روحيه‌ي بسيار خوبي داشت؛ هيچگاه از نيروهاي دشمن نمي‌ترسيد؛ ترس از دشمن با او كاملاً بيگانه بود. علاقه‌ي عجيبي به جبهه و مبارزه داشت؛ هر وقتي كه مي‌گفتند در فلان محل نيروهاي ضدانقلاب كمين زده‌اند بلافاصله اسلحه‌اش را برمي‌داشت و در حالي كه اين جمله را مي‌گفت «هر كه دارد هوس كربلا بسم‌الله» بر‌مي‌خاست و به محل كمين مي‌رفت. خستگي براي او معنايي نداشت؛ در سخت‌ترين شرايط و به دنبال ساعت‌ها درگيري و مبارزه، خورشيد خنده از روي لب‌هاي او افول نمي‌كرد سرماي طاقت‌فرساي منطقه هم او را از مبارزه و نبرد باز‌نمي‌داشت و در سرماي سخت و با وجود برف سنگين، باز هم مبارزه و شجاعتي را كه مي‌بايست انجام دهد، انجام مي‌داد. هيچ‌گونه غروري در وجود او نبود؛ با وجود آنكه فرمانده بود اما سخت‌ترين و پرمخاطره‌ترين كارها را انجام مي‌داد. چندان به خورد و خوراك اهميت نمي‌داد؛ بعضي اوقات به چند تكه نان خشك هم بسنده مي‌كرد. به رزمندگان اسلام عشق مي‌ورزيد؛ به گفته‌ي يكي از همرزمان او وقتي كه در پايگاه‌هاي دهگلان، بلبلان‌آباد و گز‌گزاره خدمت مي‌كرد؛ به دانش‌آموزاني كه ايام تابستان را به آنجا مي‌آمدند علاقه‌ي زيادي نشان مي‌داد و آنان را از صميم قلب دوست مي‌داشت. امام (ره) را خيلي دوست داشت؛ هميشه يك نمونه از عكس حضرت امام (ره) را در جيب خود نگهداري مي‌كرد؛ بعضي از وقت‌ها هنگامي كه مي‌خواست بخوابد عكس امام را از جيب خود بيرون مي‌آورد و روي سينه‌ي خود مي‌گذاشت و بعد مي‌خوابيد.

نيروهاي خودش را از هر نظر مورد تفقد قرار مي‌داد؛ يعني به عنوان مثال اگر مي‌ديد يكي از نيروهايش زياد به مرخصي نمي‌رود، پيش او مي‌رفت و اگر مشكل مالي داشت به او كمك مي‌كرد و در بعضي اوقات از بچه‌ها پول جمع مي‌كرد و به شخص مورد نظر مي‌داد. منظور ما از اين گفته اين است كه شهيد حاجيان نيرو را صرفاً براي سختي و زحمت نمي‌خواست، بلكه از هر نظر او را مورد تفقد و دلجويي قرار مي‌داد. گروهك‌هاي ضدانقلاب به تمام مناطقي كه شهيد حاجيان در آنجا خدمت مي‌كرد، اعلاميه داده بودند كه هر كس شهيد حاجيان را چه به صورت زنده و چه به صورت كشته شده نزد ما بياورد، ما مبلغ بسيار زيادي پول و جايزه به او مي‌دهيم؛ اين گفته مي‌رساند كه شهيد حاجيان اهميت قابل توجهي را در سازماندهي نيروها، طراحي عمليات‌ها و در نهايت سركوبي گروهك‌هاي ضدانقلاب داشته است.

شهيد حاجيان به خوبي مي‌دانست كه گروهك‌هاي ضدانقلاب نمي‌توانند با او روبرو شوند و اين گفته را بارها در ميان نيروهاي خود تكرار كرده بود، او مي‌گفته است كه گروهك‌ها نمي‌توانند او را از روبرو مورد هدف قرار دهند، مگر كمين ايجاد كنند و از طريق كمين به خواسته‌ي خود دست يابند و مي‌بينيم كه اين گونه هم شد.

خاطراتي از شهيد به نقل از همرزمان:

1. شهيد حاجيان در حين شجاعت، بسيار كاركشته و آگاه بود. هيچ وقت يادم نمي‌رود يك شب كه در يكي از مناطق كردستان با گروهك‌هاي ضدانقلاب درگير بودم، كار به جايي رسيد كه بايد يك دستگاه كاليبر 50 را از ابتداي كوه تا نوك قله مي‌برديم تا بهتر مي‌توانستيم روي گروهك‌ها مسلط بوده و با آنها مقابله نماييم. خلاصه شهيد حاجيان فرصت را از دست نداد و تمام قطعات جدا شدني كاليبر را از هم باز كرد و هر قطعه را به دست يكي از نيروها داد تا به بالاي كوه ببرند. در اين هنگام من با ناراحتي به او گفتم: اين چه كاري است كه مي‌كنيد؟ در اين تاريكي شب چه طور مي‌توانيد اين همه قطعه را به هم وصل كنيد؟ شهيد حاجيان در حالي كه مرا به آرامش دعوت مي‌كرد گفت: نترس من همه چيز را فراهم مي‌كنم، بعد از اين صحبت‌ها، او رفت. ساعت حدود 4 يا 30/4 بامداد بود كه ما به نوك قله رسيديم و در كمال ناباوري ديديم كه شهيد حاجيان تمام قطعات كاليبر 50 را به هم وصل كرده و آماده‌ي شليك مي‌باشد بايد در نظر داشت كه وصل كردن قطعات يك كاليبر 50 آن هم در هواي بسيار تاريك و با وجود سرماي سخت كوهستان كار بسيار مشكلي مي‌باشد و از عهده هر كسي برنمي‌آيد.

2. در يكي از عمليات‌ها، نيروهاي شهيد حاجيان در محاصره‌ي گروهك‌هاي ضدانقلاب قرارمي‌گيرند؛ محاصره به گونه‌اي بوده است كه حتي با هلي‌كوپتر هم نمي‌توانسته‌اند به آنجا بروند. كم كم مقدار آبي كه در نزد نيروها بوده است تمام مي‌شود و نيروها رفته رفته تحمل خود را از دست مي‌دهند. اما بعد از مدتي شهيد حاجيان آن شيرمرد مبارزه و جهاد- با شجاعت مثال زدني خود حلقه‌ي تنگ محاصره را از يك نقطه نامشخص مي‌شكند و نيروهاي خود را از محاصره نجات مي‌دهد.

3. شهيد حاجيان خيلي صبر و مقاوم بود؛ در سخت‌ترين موقعيت‌ها هم ناراحت نمي‌شد و هميشه خنده و شادماني در چهره‌ي او به ميهماني مي‌نشست. فكر مي‌كنم زمستان سال 1360 بود كه با چند نفر از دوستان در جاده‌ي سنندج- كامياران حركت مي‌كرديم كه ناگاه راديات ماشين داغ كرد و ماشين از حركت باز ايستاد. در اين هنگام شهيد حاجيان كه در كنار من نشسته بود بلافاصله از ماشين پياده شد و به زير ماشين رفت؛ از من يك پيچ‌گوشتي خواست؛ پيچ‌گوشتي را به او دادم. شهيد حاجيان شيلنگ راديات را باز كرد، اما در حين باز كردن شيلنگ آب داغ زيادي به سر و صورت او پاشيده و او را خيس كرد. خلاصه نقص ماشين برطرف شد و ما به راه افتاديم؛ هوا خيلي سرد بود؛ بادي سردي هم مي‌وزيد و برف‌هاي اطراف زا به طرف ماشين پرتاب مي‌كرد. با وجود سختي وضعيت هوا، منطقه هم بسيار ناامن بود؛ گروهك‌ها در جاي جاي منطقه كمين زده بودند. شهيد حاجيان به خاطر اينكه از اين موضوع اطلاع داشت در آن سرماي سخت و با سر و روي خيس بلند شد و در پشت كاليبري كه در پشت ماشين گذاشته بوديم قرار گرفت. او تقريباً حدود 40 تا 45 كيلومتري كه تا كامياران فاصله داشتيم همان گونه مقاوم و استوار در پشت كاليبر 50 ايستاد؛ وقتي كه به مقصد رسيديم ديديم كه تمام سر و صورت و لباس‌هاي شهيد حاجيان يخ زده است. اما شهيد حاجيان مثل گذشته باز هم مي‌خنديد و شوخي مي‌كرد.



1- يكي از شهرهاي آذربايجان غربي.

1- يكي از شهرهاي آذربايجان غربي.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده