برادر شهيد عليمردان موحد
چون لاله به خون نشست گر پيرهنم
چون چشمه هزار پاره شد گر بدنم
اي مـادر عـجب مـدار كاندر ره عشق
من كشـته اسـلام و شهيد وطنم
(سنگ نوشته مزار شهيد عليمردان موحد)
« ... تو اي محبوب من دنيايي جديد به من گشودي كه خداي بزرگ مرا بهتر و بيشتر آزمايش كند. تو به من مجال دادي تا پروانه شوم تا بسوزم تا نور برسانم تا عشق بورزم تا قدرتهاي بينظير انساني خود را به ظهور برسانم از شرق به غرب و از شمال تا جنوب لبنان را زير پا بگذارم و ارزشهاي الهي را به همگان عرضه كنم تا راهي جديد و قوي و الهي بنمايانم تا مظهر باشم تا عشق شوم تا نور گردم از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم تا ديگر خود را نبينم و خود را نخواهم جز محبوب كسي را نبينم جز عشق و فداكاري طريقي نگزينم و تا با مرگ آشنا و دوست گردم و از تمام قيد و بندهاي مادي آزاد شوم... و تو اي امام لحظهاي از حق منحرف نمي شوي و عمل به مثل انجام نمي دهي و همچون كوه در مقابل طوفان حوادث آرام و مطمئن به سوي حقيقت و كمال قدم برمي داري. از اين نظر تو نماينده علي(ع) و وارث حسيني... و من افتخار ميكنم كه در ركابت مبارزه ميكنم و در راه پرافتخارت شربت شهادت مينوشم.»
فرازهايي از وصيتنامه شهيد دكتر مصطفي چمران
معلم شهيد عليمردان موحد در يك خانواده مذهبي و مقيد به دستورات اسلامي در روستاي اينچه سعيد نظام از توابع ماهنشان زنجان متولد گرديد. به علت نبود امكانات آموزشي در زادگاهش مقطع ابتدايي را در روستاي ابدال سپري نمود. آن گاه براي ادامه تحصيل راهي زنجان شد و در منزل يكي از بستگانش مشغول به درس خواندن گرديد تا اينكه در خرداد ماه 58 به صورت متفرقه علاوه بر ديپلم طبيعي موفق به دريافت ديپلم مربي گري نيز شد و در سيام ديماه همان سال كارت معافيت از خدمت سربازي را دريافت كرد.
تأسيس تيم فوتبال پاس
« او يكي از زحمتكش ترين، مخلص ترين و دل سوزترين مربي جامعه ورزش زنجان در رشته فوتبال بود. ميتوان اعتراف كرد كه انساني وارسته از تمامي جهات زندگي بود. او ورزش را در جهت اهداف انضباط نفساني، شكوفايي و نشاط روح، مايه همكاري، خدمت به ديگران، احترام به هستي انسان ها و انسانيت انسان ها، گذشت و ايثار ميدانست. او كسي بود كه قهرمان پروري را نمي پسنديد و هميشه قهرمان واقعي را در جنبه خصوصيات والاي انساني، همدلي و دوستي جستجو ميكرد. ايشان قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در كسوت مربي و سرپرست، تيم فوتبال پاس را در خيابان سرچشمه سابق (طالقاني كنوني) تأسيس نمود. با توجه به مشكلات زمان و آگاهي كاملي كه از جو موجود داشت جوانان را در آن باشگاه گردهم آورده از هدر رفتن نيروي جواني آنان در آن برهه از زمان جلوگيري ميكرد. با درآمد باشگاه افراد مستضعف را كمكهاي مالي مينمود. به همين دليل عوامل رژيم پهلوي او را شناسايي كرده باشگاه پاس را تعطيل نمودند.»( غلامرضا خوش آيين، (دوست شهيد))
البته بايد اذعان داشت كه تيم پاس او در سطح استان جزء بهترين تيمها محسوب ميشد و در مسابقات مقامهاي خوبي را به خود اختصاص ميداد(حميد رسولي، (دوست شهيد)). ايشان در سال 1360 مسئول هيئت فوتبال استان زنجان بوده كه در اين زمينه نيز خدمات شايستهاي به جوانان ورزش دوست زنجاني داشته است.
فعاليتهاي سياسي شهيد
معلم شهيد كه به خوبي پي به اعمال منحوس پهلوي برده بود بهترين شكل مبارزه خود را از منظر ورزش ميدانست. با تأسيس باشگاه ورزشي جوانان را به گرد خود جمع كرد و در خلال آموزشها و تمرينات ورزشي اهداف اسلامي خود را پياده مينمود. همين كه جوانان و نوجوانان را از ورطه گناه و كارهاي آلوده دور مينمود بهترين خدمت را به جامعه مينمود. تا اينكه عوامل نفوذي رژيم پي به اهداف شهيد موحد برده در صدد تعطيلي فعاليتهاي ايشان برآمدند. شهيد والا مقام در پيروزي انقلاب نقش فعالي داشت و اعلاميههاي حضرت امام را همه جا حتي به دورترين نقاط ميرساند و چون مردم ديگر در تمامي راهپيماييها شركت مينمود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران از طرف امام جمعه زنجان به حفاظت از مكان ها و ادارات حساس شهر زنجان همت گماشت. او همچنين تا 11/9/60 در ارگان هاي انقلابي مأمور به خدمت بوده است.
استخدام در آموزش و پرورش
در سال 1359 به عنوان معلم پيماني به استخدام اداره آموزش و پرورش در آمد. خدمت صادقانه خود را در لباس مقدس معلمي كه سالها آرزوي آن را داشت از روستاهاي: سعيد كندي، اوچ تپه، شهيد مشتاقيان، شهيد اصغر حيدري و دبستان نقي بنايي زنجان شروع نمود. وی همچنين به زبان انگليسي تسلط داشته است.
حضور در جبهههاي جنگ
معلم شهيد پس از گذراندن دورههاي آموزش نظامي در تهران راهي جبهههاي حق عليه باطل گرديد. او چند بار به جبههها عزيمت نمود. سخنرانيهاي ايشان كه از جبهه به صورت نوار كاست به يادگار مانده است نشان از ايمان، صداقت و شجاعتش ميباشد. شهيد موحد مسئوليت گروهان آرپيجي 7 از گردان ذوالفقار و تيپ محمد رسولالله را بر عهده داشت و مدتها در گروه جنگهاي نامنظم شهيد چمران عاشقانه فعاليت مينمود.او سال اول رشته امور پرورشي در مركز تربيت معلم شهيد منتظري پسران تهران بود كه در تابستان 1361 به جبهه اعزام شد و خود را مهياي وصال به جانان نمود.
آقاي غلامرضا خوش آيين (دوست شهيد):
شهيد عليمردان موحد آخرين بار پس از بازگشت از جبهه رفتارش و حركاتش چنين وانمود ميكرد كه وي ديري نخواهد گذشت كه به وصال محبوب خويش نايل خواهد آمد. من اكثراً در شبهاي جمعه به اتفاق ايشان در دعاي كميل شركت ميكردم و از معنويات ايشان استفادههايي ميبردم.
نحوه شهادت
نحوه شهادت معلم خستگي ناپذير را هم رزمش آقاي علايي، اهل قم چنين تعريف ميكند: « شهيد موحد در حالي كه فرماندهي گروه را به عهده داشت در تنگهاي در سومار به مصاف دشمن بعثي ميرود و وقتي كه متوجه ميشود گروه به محاصره درآمده است خودش ميماند و اعضاي گروه را با اجراي آتش و مقاومت بيمثال از تنگه رد ميكند. "وقتي شهيد موحد مورد اصابت گلولههاي دشمن قرار گرفت زانو بر زمين زد و با خون خود وضو گرفت و سر بر سجده نهاد". علايي قمي ميافزايد: پس از دوازده روز ما توانستيم تنگه را از وجود دشمن پاكسازي كنيم و وقتي بر پيكر شهيد موحد رسيديم در كمال تعجب او را همچنان در حال سجده ديديم در حالي كه دوازده روز از شهادتش ميگذشت.
وصيتنامه معلم شهيد عليمردان موحد
(اين وصيت نامه دو روز قبل از شهادت توسط شهيد موحد نگاشته شده است)
بسم رب الشهداء والصديقين
به ياري خداي سبحان صبح ظفر نزديك است.. و جانبازي عاشقان لقاءالله در صفحه نينواي ايران نزديكتر. پس نامهاي است كه در صورت نداشتن و ننوشتن وصيتنامه شايد به جاي وصيتنامه من باشد من كه معتقد به (انالله و انا اليه راجعون) هستم و نبوت حضرت محمد(ص) خاتم پيامبران را شهادت ميدهم و امامت علي(ع) و اولادش را با جانِ دل پذيرفتهام و منتظر ظهور مهدي موعودم و انقلاب بزرگ اسلامي به رهبري امام خميني را بعثت جديدي براي مستضعفان جهان ميدانم و ايشان را به ولايت و امامت جامعه اسلام با تمام وجود پذيرفتهام... در جهادي كه در پيش دارم و داريم كاملاً فكر كردهام و آگاهانه به اين دو آيه قرآن معتقدم (ان الله اشتري من المومنين انفسهم بان لهم الجنه يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون و ذلك هو الفوز العظيم) همانا خداوند جان و مال مومنين را به بهاي بهشت از ايشان خريداري نموده كه در راه خدا جهاد ميكنند پس ميكشد و خود كشته ميشوند و اين، سعادت و پيروزي عظيمي است. من المومنين رجال صدقواما عاهدوالله عليه من قضي نحبه و منهم من ينتظر و مابدلوا تبديلا. از مومنان شايسته مرداني هستند كه صادقند بر پيماني كه با خداي خويش بستند عدهاي بر آن پيمان وفا كردند (و شهيد شدند) و عدهاي ديگر بر عهد خويش راسخند و در آن ها هيچ تغييري (تغيير در عهدشان) پديد نخواهد آمد و بر عهد خود وفا خواهند كرد. پس رجايي، باهنر، بهشتي، منتظري و چمران بر عهد خود وفا كردند و ما نيز به عهد خود وفا خواهيم كرد و خون خود را براي آبياري درخت توحيد و رسوايي شرك، كفر و نفاق هديه خواهيم نمود و اما بايد بگويم كه پيروزي را سلاح به دست نميآورد بلكه نثار خون و حقانيت خونهاي قرباني به دست ميآورد چنان كه خون حسين(ع) هنوز هم ميجوشد و امروز با داشتن به رهبرِي فرزندش خميني بتها را يكي پس از ديگري ميشكنند و به ياري الله و دين الله و رسول الله و ثارالله ميشتابند و به ياري الله به زودي فرعونهاي زمان را در دنيا به زير خواهيم كشيد و دين خدا را چنان ياري خواهيم كرد كه خدا به فرشتگان امر فرمايد كه جانبازي فرزندان آدم را ببينند و بدانيد كه اين ها جزء « فتبارك الله الاحسن الخالقين» هستند. بالاخره به ثارالله پيوستن ما نزديك است و اما بايد بگويم براي جوان هايي كه در سن [و] سال من هستند ما نسلي هستيم كه نبايد لحظهاي به خود فكر كنيم و در فكر خود باشيم ما بايد شبانه روز به ياد خدا و خدمت به مردم مستضعف باشيم و اين نسل بايد فداي راه خدا شوند تا نسل آينده بتواند وارث خون شهيدان و ادامه دهنده راه آنان باشد. مسئوليتي كه امروز ما داريم بيش از آن است كه فكر ميكنيم چرا كه نسل امروز (در سن 20 تا 30) بايد خود را فدا كند تا نسل ديگر، نسل آينده ساخته شود و به فرهنگ و تمدن اسلامي اصيل فقاهتي برگردد و نسل گذشته كه اكثر خوي و روش فرهنگ سابق در مغزشان جاي داده شده ضربهاي به اسلام نزنند. پس نسل جوان امروز الگوي نسل فردا و بازدارنده از منكرات نسل ديروز است و اين مسئوليتي است بس سنگين و بس دشوار كه جز توكل به رحمت الهي و تلاش زياد انسان را در اين راه پيروز نميگرداند و اما مسئوليتي كه در دوش ماست در اولين مرحله شناخت خودمان هست كه به فرموده امام اولمان كه ميفرمايد: « خدا رحمت كند كسي را كه بداند از كجا آمده و در كجا قرار دارد و به كجا ميرود». اگر كسي چنين شناختي به خود و جامعه خود و فرهنگ خود و دين خود داشت آن وقت بايد دشمن را شناخت دشمني كه هميشه در كمين است. اگر انسان شناخت كه خود در جبهه حق است پس دشمن او باطل است. حالا بايد شناخت كه باطل در چه چهرهاي و چه قيافهاي ظاهر ميگردد؟ شكي نيست كه در چهره نفاق، شرك، كفر و الحاد باطل به مبارزه حق ميآيد. پس بايد سلاحي مجهز براي از بين بردن باطل پيدا كرد و آن سلاح جز عين حق و مثل حق و بالاخره خداگونه شدن چيز ديگري نيست و آن وقت است كه انسان ميتواند در مقابل باطلهاي نفس خود و ديگران بايستد و مردانه بجنگد و پيروز بشود و الّا پيروزي ممكن نيست چرا كه هيچ وقت باطل نميتواند با باطل بجنگد اصلاً باطل با باطل جنگي ندارند بلكه كمك يكديگرند. از شناختهايي كه به جزئيات تقسيم ميشود يكي هم شناخت دقيق تاريخ اسلام و تجزيه تحليل مسائل اسلام است. ما بايد عصر پيغمبر اسلام را به خوبي بشناسيم و افراد متقي و نامتقي را در آن عصر بشناسيم يا عصر علي(ع) و دشمنان او قاسطين و مارقين و ناكثين را و عصر خودمان را و امام را و انقلاب را و قاسطين و مارقين و ناكثين اين دوره را كه در جلد منافق، چريك، ريگان، برژنسكي، خالد، فهد ملكها در عرصه هستند و يا مثل حجتيه (انجمن) يا حزب توده، دمكرات خلق نامسلمان و بالاخره سياست حاكم بر روابط اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي و نظامي بين الملل را كه انسان بايد در شناخت يك چيز جزئيات و كليات را در نظر بگيرد. گر چه براي سنجيدن يك مجموعه بايد كلي ديد داشت. ما بايد سقيفهايهاي ديروز « زمان علي(ع)» و سقيفهايهاي امروز و فردا را خوب بشناسيم. ما بايد ريشه امثال شريعتمدارها، بني صدرها، بازرگان ها و رجويها را به خوبي بشناسيم تا ديگر دچار خوش بيني و خط در خطي اول انقلاب نشويم و به زودي زالوها را از سر راه برداريم و با هر كسي كه كوچكترين وابستگي به غرب يا شرق داشت مبارزه كنيم او را دشمن خطرناك و خوني اسلام و مسلمين بدانيم و در اين مورد نيز نظري دارم كه جز روحانيت مبارز شيعه اكثراً مردم از فرهنگ بيگانه بري نبودهاند و فقط روحانيت اسلام و مبارزاست كه از اين دستبرد به دليل داشتن فرهنگ خالص اسلامي و حوزهاي و اسلام فقاهتي جان سالم بدر برده به قول حزب الله، ما اسلامي را قبول داريم كه از پايگاه پاك حوزه و از رهبري فقهاي شيعي مخصوصاً اولاد پيامبر جوشان باشد نه اسلام التقاطي شرقيها يا غربيها.
در مورد بعضي مسائل مملكت متأسفانه وقت نيست تا نظرات ناقص خود را بيان بكنم ولي در سه مورد يكي «راديو تلويزيون» و يكي «ورزش» چون در ارتباط بودهام و يكي « آموزش و پرورش» نظراتم را ميگويم.
1- راديو تلويزيون متأسفانه برنامههايي را ميگذارد كه بعضي مواقع بيش از حد مضر است... مثل برنامه فوتبال جام جهاني كه در حين كشتار لبنانيها و فسطينيها راديو تلويزيون مردم را سرگرم كرده...
2- ... ورزش متناسب با فرهنگ اسلامي جايگزين گردد و ورزش چه الآن كه كمتر شده و چه قبل يكي از بازوهاي استعمار بود.
3- ... و اما در آخر كلام اگر خدا مرا به قرباني قبول كرد و به فيض شهادت نايل شدم كه اين دفعه اميد زيادي دارم نمازم را حجت الاسلام آقا مجتبي موسوي بخوانند و حتي المقدور برايم مراسمي زياد بر پا نگردد. و به مادرم توصيه ميكنم كه از آن به بعد در مرگ خوب من و شهادت في سبيل الله من نگريد چرا كه مگر او نمي خواست من به خوبي و مقام والا برسم؟ رسيدهام. خانه را چراغاني كند و نقل و نبات بپاشد و خوشحال باشد از اينكه پيش خدا ذخيرهاي دارد. دوم: ما امانتي هستيم كه هر وقت خدا خواست بايد پس داده شويم و كسي در امانت خيانت نكند و سالم به صاحبش بدهد. بايد خوشحال و خوشحال باشد كه امام حسين(ع) را با دادن يك فرزند كمك و ياري كرده است و [به] نداي امام حسين(ع) لبيك گفته است. و[در] تربيت برادران و خواهرانم بيش از حد سعي كنيد كه فرهنگ اسلامي و قرآن و دعا و تاريخ اسلام را بياموزند. به روحانيت مخصوصاً روحانيت مبارز مثل ياران امام زياد احترام بكنيد و به اميد روزي كه شرك، كفر، الحاد از زمين رخت بربندد و مردم همه خداگونه گردند. و امام زمان(عج) ظهور بفرمايد و زمين را پر از عدل و داد بنمايد و آيه « ونريد انّ منّ علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثين» و آن كس كه الله را شناخت و محو جمال ابديت شد و از سرچشمه عارفين به الله آب خورد ديگر ديوانه ميشود و دست از همه ميشويد.
آنكس كه ترا شناخت جان را چه كند
فرزنـد و عيـال خانمان را چه كند
ديوانه كني هـر دو جـهانش بخشـي
ديـوانه تـو هر دو جهان را چه كند
و همانا « ان ابواب الجنه تحت ظلال السيوف» بهشت زير سايه شمشيرهاست.
در پايان در مورد چهار گروه كه در زمان پيامبر بودهاند و الآن هم هستند از زبان امام علي(ع) صحبت ميكنم و با آن ها در مورد اين چهار گروه[بايد] دقيق شد تا انقلاب به خطر نيفتد.
1- گروهي منافق و متصنع بر اسلام (ظاهر ساز) [كه] به اسلام، خدا و پيامبر ايمان ندارند هيچ باكي از دروغ بستن ندارند و اگر چهره واقعي آن ها را بنمايانند هيچ كس آن ها را قبول ندارد ولي اين ها با چهره منافق نه به عنوان اينكه نزديكان پيامبر بودند (نزديكان رهبري) ريشهها را ميزنند.
2- گروهي نفهم چيزهايي از پيامبر(ص) شنيدهاند ولي به عمق آن نرسيدهاند و استنباط شخصي خود را پياده ميكنند و از كسي حرف نمي پذيرند.
3- گروهي اطلاعات كم و بيش از مسائل سياسي دارند كمي ميدانند و كمي نمي دانند. براي خودشان تحليل و آينده نگري ميكنند و شبكهاي درست ميكنند و به فكر خود گروه را رهبري ميكنند.
4- گروهي پيغمبر را فهميده و همه چيز را فهميدهاند و حاضر نيستند به عمد و سهو به پيغمبر دروغ ببندند و خود فتوا نميدهند و بايد دور اين ها را گرفت و نگذاشت به هدر بروند و بايد از اين ها براي رهبري جامعه و الگو بودن در جامعه استفاده كرد.
گرچه مسائلی بود ناقص و چون امشب حمله شروع ميشود وقتي براي تنظيم بهتر نبود.
والسلام عليكم.
علي مردان موحد 8/7/60
( مدرسه ابتدايي دخترانه آموزش و پرورش ناحيه 2 زنجان به نام ايشان مزين شده است.)