شهيد محلاتي از ديدگاه مقام معظم رهبري:
چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۴ ساعت ۰۱:۳۱
همواره احساس ديني بر خودم مي كردم و مايل بودم كه از ايشان تجليل كنم واين به خاطر حق عظيمي بود كه اين برادر شهيدمان بر اين انقلاب دارند و به خاطر زحمات طاقت فرسايي است كه چه در دوران مبارزات و پيش از پيروزي و چه بعد از پيروزي انقلاب تا روز شهادت شان داشتند.
متن ذيل حاصل تلاشي است ارزنده از گردآورندگان كتاب معراج شهادت ، محصول دفترنمايندگي حضرت امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، كه مدتي پس از شهادت آيت الله شهيد محلاتي به بار نشست .
اين عزيزان در آن زمان به محضر رياست محترم جمهوري وقت ، كه امروز ادامه پرچمداري حضرت امام خميني (ره) را در نظام مقدس جمهوري اسلامي بر عهده دارند ، رسيده وديدگاه هاي مقام عظماي ولايت را در خصوص آن شهيد بزرگوار جويا شده بودند(بزرگواري كه با وجود جايگاه و شان رفيعي كه دارند و اين جايگاه بر كسي هم پوشيده نيست ، متواضعانه و از سر احترام وادبي كه از اجداد طاهرين خويش (ع) به ارث برده اند ، معرفت و شناخت خود از شهيد محلاتي را ناقص توصيف كرده اند.) اين گفت و گوي تاريخي وا رزشمند را ، بي كم و كاست ، از نظر مي گذرانيد:


بفرماييد چه زماني با مرحوم محلاتي آشنا شديد و از مبارزات و فعاليت هاي ايشان در قبل از انقلاب از سال 1332 و فعاليت هاي مشترك شان با مرحوم نواب صفوي و مسافرت هايي كه به دنبال اين فعاليت ها به تبريز و نقاط ديگر داشتند و بالاخره از جريان سربازي تا تبعيد حضرت امام و بعد از تبعيد ايشان تا سال 1357 نيز بفرماييد تا استفاده كنيم.

خيلي خوشحالم از اين كه فرصتي دست مي دهد تا درباره يكي از شهداي عزيز و چهره هاي ارجمند اين انقلاب ، چند جمله اي حرف بزنم و معرفت ناقص خودم را درباره آن عزيز از دست رفته به خوانندگان منتقل كنم و چون در هنگام شهادت ايشان فرصتي پيش نيامد و نيز در مناسبت هاي هفتم وچهلم و اين ها مترصد بودم تا درباره مرحوم شهيد محلاتي حرفي بزنم ، تصادفاً فرصتي پيدا نشد و همواره احساس ديني بر خودم مي كردم و مايل بودم كه از ايشان تجليل كنم واين به خاطر حق عظيمي بود كه اين برادر شهيدمان بر اين انقلاب دارند و به خاطر زحمات طاقت فرسايي است كه چه در دوران مبارزات و پيش از پيروزي و چه بعد از پيروزي انقلاب تا روز شهادت شان داشتند.

من با شهيد محلاتي از اوايل انقلاب آشنا شدم و قبلاً با ايشان آشنايي زياد نداشتم . فكر مي كنم ايشان را مي شناختم ، اما معاشرت و رفت و آمد نداشتيم . شايد آن وقتي كه من رفتم قم ، يعني سال 1337 ، ايشان يا از قم آمده بودند يا اواخر دوران اقامت ايشان در قم بود و در تهران ساكن شده بودند ؛لاكن بعد از اين كه مبارزات در قم شروع شد ،چهره هاي فعال و خونگرم و صميمي ومشتاق نسبت به امام وارد ميدان شدند. كساني بودند كه قبل از شروع اين مبارزات شناخته شده نبودند ، لاكن مبارزات كه شروع شد و كانون اين مبارزات كه بيت امام عزيزمان و شخص ايشان در قم بود ، اين افراد مثل پروانه هايي شمع وجود امام را پيدا كردند و اگر بعضي از آنها پيش از شروع مبارزات همچنان او را نمي شناختند ، به اين مناسبت با ايشان آشنا شدند و از ياران وفادار و صميمي ايشان شدند كه افرادي از اين ها تا همين اواخر هم بودند و در كنار امام مبارزه مي كردند و مي جنگيدند؛ از جمله آنها شهيد محلاتي بود . البته شهيد محلاتي از قبل هم با امام آشنايي داشتند و فكر مي كنم از شاگردان امام هم بودند.
ما در ماجراهاي سال 1341 و 1342 كه امام مركز مبارزه بود و خانه امام كانون رفت و آمدها و الهام دهنده به مبارزات بود ، مرحوم محلاتي را ديديم و با ايشان آشنا شديم . مي دانستم كه ايشان در تهران هم فعاليت هايي دارند و كم و كيف آن ها را درست نمي دانستم ؛ بعدها با آن ها آشنا شدم ؛ همان طور كه شما در صحبت تان اشاره كرديد. بله ايشان سابقه مبارزات شان بر مي گردد به دوران نهضت ملي و فكر مي كنم جزو علاقه مندان مرحوم آيت الله كاشاني بودند و درطيفي كه پيرامون آيت الله كاشاني مبارزه مي كرد. ايشان هم آن وقت كه جوان نوخاسته اي بودند ،به مبارزه شروع كردندو با مبارزه آشنا شدند. مي دانم كه با شهيد نواب صفوي و فدائيان اسلام ارتباطات نزديك و صميمانه اي داشتند و در جريان كتك خوردن فدائيان اسلام در مدرسه فيضيه قم ، ايشان جزء كتك خورده ها بود و ما تا اين اواخر گاهي با ايشان شوخي مي كرديم و آن چوب هايي را كه ازدست بعضي خورده بودند ، به ياد ايشان مي آورديم. من البته در آن جريانات در قم نبودم و بعدها با آن جريانات آشنا شدم واطلاع از آن ها پيدا كردم. ايشان هم جواني بود و مشغول كار . در همان ايام ، در ماجراي يك غوغايي درقم كه از طرف مرحوم آيت الله العظمي بروجردي محكوم شده بود ،يك حركت مشتركي به حساب مي آمد ، ايشان يك نقش مؤثر و فعالي داشتند و از طرف مرحوم آيت الله العظمي بروجردي به عنوان نماينده ايشان براي كاري درآن ماجرا گسيل شده بودند كه خصوصيات واين هايش را يادم نيست ، لاكن درهمين اواخر ، شايد يكي دو سال پيش ، بود كه يك روزنامه اي را ايشان پيدا كرده بودند كه عكس شان باآن مأموريت در آن روزنامه بود ، ان را آوردند به من نشان دادند و چهره ايشان در عكس گوياي كم سالي طلبه پرشوري در حدود سنين 18-19 ساله بود ، ولي با همان وضع ، آيت الله بروجردي به ايشان مأموريت داده بودند. اين نشان دهنده اين است كه يك آدم معمولي نبود و الا يك طلبه ي معمولي كه سرش به كار معمول خودش گرم است ، قاعدتاً در اين زمينه قرار نمي گيرد كه شخصي مثل آيت الله بروجردي كه رهبر جهان اسلام بود و آن زمان مرجع تقليد عام شيعه بود ،به او يك مأموريتي بدهد.باري از آن وقت ،ايشان مبارزات شان شروع شده بود و اين حاكي از يك خصوصيت در مرحوم آقاي محلاتي است كه آن خصوصيت براي عناصر انقلابي خيلي مهم است و آن خصلت سازش ناپذيري و مبارزه گري و غيرت ديني و آمادگي براي فداكاري و تلاش است .همه كس حاضر نيست راحتي خودش را و زندگي آرام معمولي خودش را به خاطر هدف ها و آرمان هايي كه بايد براي آن ها مبارزه كرد تهديد كند.ايشان از جمله افرادي بود كه به راحتي زندگي را ،آسايش را ، درآمد را ، عنوان را ، كه اين آخري به نظر من از همه مهم تر است ، نثار مبارزه مي كردو حتي حاضر بود يك جايي آبروي خودش را مايه بگذارد ، حيثيت و عنوان خودش را مايه بگذارد . ما دردوران مبارزات به كساني برمي خوريم كه اين ها بنا نبود كتك بخورند ، چنين توقعي را از آن ها ما نداشتيم يا حتي بنا نبود كه مثلاً زندان بروند يا مال زيادي مصرف كنند. فقط از اين ها خواسته مي شد كه حيثيت خودشان را ، آبروي خودشان را ، يك مقداري خرج كنند ومي دانيد خرج كردن آبرو هم هميشه به معناي رفتن آبرو نيست ، گاهي انسان آدم با حيثيتي است و به خاطر آن حيثيت ، حرف آن شخص را قبول مي كنند. آدم بهش مي گويد شما پاشيد به خاطر اين حيثيت تان برويد پيش فلان كس ها و فلان جاها و اين حرف را بگوييد و اين ايده را به آنها پيشنهادكنيد و چون شما شخص آبرومندي هستيد قبول مي كنند . همين را هم بعضي ها حاضر نبودند انجام بدهند يا مي گفتند اگر اين كار را بكنيم مورد اهانت قرار مي گيريم . مرحوم محلاتي چيزي كه اصلاً برايش مطرح نبود اين بود ، مي رفت در دوران مبارزات براي پيگيري كارهايي كه حالا اشاره خواهم كرد تلاش مي كرد با اهانت ، با سردي و بي اعتنايي ، گاهي با تحقير همراه مي شد و اصلاً به روي خودش نمي آورد و دردش نمي آمد ، چون احساس مي كرد كه اين ، كار لازمي است . يك چنين عنصر و شخصيتي بود . آشنايي ما با ايشان از سال هاي فكر مي كنم 1345 به بعد بيشتر شد ، چون در سال 1345 من مدتي در تهران بودم و بعد هم در مشهد كارهاي خودمان را داشتيم . ايشان در رابطه ي كارهاي ما قرار مي گرفت ، مشهد مي آمد ، سراغ من مي آمد. اين جا كه مي آمدم ، سراغ من مي آمد و با ايشان گرم و صميمي شديم و خصوصيات كارهاي ايشان را من بيشتر دريافتم تا دوران اوج مبارزات يعني از سال هاي 1355-1354 به بعد .

مرحوم محلاتي درايجاد جامعه روحانيت مبارز در تهران نقش اساسي و حساسي داشت و مرحوم شهيد بهشتي و شهيدمطهري ، آن كساني كه در كار جامعه روحانيت مبارز دخالتي و فعاليتي داشتند ، از وجود ايشان حداكثر استفاده را مي كردند ، به خاطر اين كه يك كارهايي بود كه فقط از دست شهيد محلاتي بر مي آمد و لا غير . و اگر او نمي كرد هيچ كس ديگري نبود كه آن كارها را انجام بدهد. همه كارهايي كه احتياج به يك پيگيري مداوم و خستگي ناپذير داشت ، از دست شهيد محلاتي بر مي آمد . هيچ كس ديگر اين نشاط و اين تحركي را نداشت كه ايشان داشت.

اين خلاصه اي از فهرست آشنايي هاي من با ايشان تا پيش از انقلاب است . بعد از انقلاب هم از اولين لحظات پيروزي انقلاب ، بلكه پيش از آمدن امام به تهران ، مرحوم محلاتي جزو عناصر اول در برنامه ها بود؛ به خاطر همين تلاش و پركاري كه داشت . در كميته استقبال ، فعاليتش حيرت آور بود . در رفت و آمدهايي كه انجام مي گرفت ، همه جا در مركز و در محور تلاش و فعاليت ها قرار مي گرفت . حتي گاه ممكن بود در مواردي ، ايشان در محور تصميم گيري نباشد ، اما اين مسأله او را به هيچ وجه دلسرد نمي كرد . بعضي بودند كه مي گفتند يا بايد در نقطه تصميم گيري حضور داشته باشيم ، يا اگر حضور پيدا نمي كردند حاضر نبودند كار كنند. ما در انقلاب داشتيم كساني را از اين قبيل كه حتي به خاطر همين مسأله با انقلاب قهر كردن و كنار رفتند و منزوي شدند وحتي بعضي مقابله كردند با انقلاب ، فقط به خاطر همين كه در محور تصميم گيري نيست ، بايد از تلاش و عمل خودش چيزي كم بگذارد.

(شهيد محلاتي ) ، گاهي كه مسؤوليتي را به عهده مي گرفت ، حتي گاهي اگر مسئوليت مشخصي هم به او محول نشده بود ، اما در محور اصلي كار ، خودش را حاضر مي كرد و تلاش مي كرد و همواره كارهايي را انجام مي داد كه غير از او كسي كمتر از عهده ي انجام آن كارها بر مي آمد. لذا در سال اول انقلاب در كارهاي مختلفي ايشان مشغول فعاليت بود. غالباً هم كارهايي بود كه به مراكز انقلابي بر مي گشت ، نه به مراكز دولتي. چون همان طور كه مي دانيد، در سال اول ، مراكز انقلابي يك انفكاك بارزي با مراكز رسمي و دولتي داشتند ، مثل كميته هاي انقلاب يا سپاه پاسداران يا كميته امور صنفي و همين دستگاه هايي كه از انقلاب، همان لحظات اول جوشيده بودند. مرحوم محلاتي بيشتر در اين جاها بود و همه جا و به همه ارگان هايي كه از طرف امام به عنوان نماينده ايشان در سپاه پاسداران انتخاب شد ،تصور مي شد كه ايشان موفقيتي به دست نياورد، به خاطر وضعي كه آن روز وجود داشت ، موقعيت آن موقع به طور خلاصه اين گونه بود كه بني صدر ، رسماً ، از طرف امام ، فرمانده نيروهاي مسلح بود كه طبعاً فرمانده سپاه هم مي شد . فرماندهي سپاه با عناصري بود كه بني صدر را قبول نمي كردند و اصلاً قبول نداشتند . مرحوم محلاتي بايد بين اين دو يك نقش هماهنگي را ايفا مي كرد. بسيار كار مشكل و غير عملي به نظر مي رسيد و واقعاً فكر نمي كرديم ايشان موفق بشوند. لاكن امروز شما مي بينيد كه مرحوم محلاتي چگونه موفق شده . يعني ايشان وارد سپاه شد ، آن جا هم اتفاقاً چه از طرف عناصر انقلابي و چه از طرف دستگاه بني صدر مورد اهانت و گاهي اوقات نظرات ايشان مورد كم توجهي قرار مي گرفت . هر كدام از اين ها آن واسطه را نمي پسنديدند .طبيعي است هنگامي كه دو دسته با هم اختلاف دارند ،اين كسي كه مي خواهد بين اين ها يكي هماهنگي ايجاد كند ، از نظر هر دو مي افتد. ايشان با ماموريت به سپاه مي رفت . با يك اتاق توي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ،كارش را شروع كرد و آرام آرام پيش رفت . خب ، البته زمان هم به ايشان كمك كرد و تحولي كه در شرايط سياسي كشور پيش آمد و رفتن آن دستگاه ليبرال و فرار بني صدر و يكپارچه شدن دستگاه هاي انقلابي ، به ايشان كمك كرد تا بتواند كارآنجا را به صورت يك عنصر سابقه دار مورد قبول ادامه بدهد. من تا الان هيچ فردي را نديده ام كه در مبارزات عمومي ، آن جور سازش ناپذير و خستگي ناپذير باشد . در كار جمعي زود آشنا و زود آشتي و سهل المعونه باشد. واقعاً مثل ايشان من نديده ام كسي را با اين خصوصيات . چرا ، كساني هستند كه هر كس به آن ها فشاري بياورد تسليم مي شوند ؛ چه دشمن ؛ چه دوست . ايشان در مقابل فشار دشمن واقعاً تسليم نمي شد . بارها زندان رفته بود ، به نظرم 15،10 مرتبه، ايشان در طول دوران مبارزات دستگير شده و به زندان رفته بود . شما مي دانيد تعداد بازداشت مهم است ، يعني اگر كسي يك بار زندان بيافتد و مثلاً ده سال بماند ، اين يك بار بازداشت شده ، اما اگر كسي در اين ده سال 5 بار بازداشت شده و هر بار بازداشت شدن يك رنج خاص خودش را و يك مرحله و عقبه خاص خودش را دارد كه آن كسي كه يك بار بازداشت شده بود مثلاً آن چند سال را گذرانده ، ديگر آن عقبات را نخواهد داشت . خوب آن آدمي كه آن جور در مقابل دشمن سازش ناپذير بود و مبارزه را به هيچ وجه ترك نمي كرد ، به دوستان كه مي رسيد ، يك آدم سازش پذير و رام و بدون لجاجتي مشاهده مي شد و احساس مي شد كه آدم واقعاً حيرت مي كرد و لذا بود كه تا اين اواخر هم گاهي در برخوردهاي بعضي از برادران مسؤول بخش هاي مربوطه به ايشان ،همين جور برخوردهاي نامناسب با ايشان انجام مي گرفت ، اما ايشان با همه اين ها مي ساخت و آرام آرام كار خودش را ادامه داد . امروز دفتر نمايندگي امام در سراسر سپاه پاسداران به عنوان يك عنصر اصلي و يك ستون اصلي و يك بعد حقيقي از سپاه پاسداران تلقي مي شود كه بدون آن سپاه پاسداراني كه امام مي خواستند و سپاهي كه ما و مردم تلقي داريم نخواهد بود. و اين از زحمات مرحوم شهيد محلاتي است .
به هر حال چه دوران پيش از انقلاب ، چه دوران بعد از انقلاب ، چهره ايشان ، همان جور كه اشاره شد ، اجمالاً چهره يك مبارز پر تلاش خستگي ناپذير صميمي  مخلصي است كه وقتي او نباشد ، جاي او را به آساني نمي شود پر كرد.

با تشكر ،همان طور كه اشاره فرموديد ، آقاي محلاتي در همان دوران جواني از تحرك خاصي برخوردار بودند ، بر اساس فرموده خودشان كه فرمودند:«خلاصه من منتظر يك قضيه اي بودم كه حركت بكنم؛از آن زماني كه درس را شروع كردم» و با توجه به اين كه اخيراً سن زيادي هم داشتند؛ اما باز هم مثل يك جوان پرشور در صحنه ها وكارها حاضربودند . در زمينه تحصن علما و جامعه روحانيت مبارز در دانشگاه و نقش ايشان اگر مطلبي هست بفرماييد.

در همه جريان هاي اوان پيروزي ، ايشان نقش فعالي داشت ودر آن جريان هم كه من خودم بودم و شايد پيشنهاد تحصن هم از طرف من بود ،ايشان نقش فعال بديعي داشت . انصافاً مي دانيد در روز قبل از تحصن ، فكر مي كنم يك روز قبلش بود يا دقيقاً حالا يادم نيست ، ما به بهشت زهرا رفتيم و آن جا سخنراني بود . مرحوم شهيد محلاتي را به ياد مي آورم كه در همان روز با چهره جدي ودرعين حال شاد هميشگي اش و در حالي كه محاسن رنگ شده اش او را به صورت يك جوان ـ همان طور كه اشاره كرديد ـ درآورده بود با تحريك يك جوان ، مرتب ازاين تريبون كه روي تريلي بود بالا مي رفت ،پايين مي آمد ، با اين حرف مي زد ، به او امر مي كرد . كارهاي به زمين مانده را انجام مي داد. وقت سخنراني مثلاً شهيد بهشتي بود ، ايشان را وادار مي كرد كه بيايند زودتر سخنراني شان را انجام دهند. يا فرض كنيد كه وقت خواندن قطعنامه بود ، در تنظيم قطعنامه شركت مي كرد. در تمام مراحل كارهاي اوان پيروزي كه لحظه لحظه كار بود و كارهاي بزرگ و تعيين كننده ، ايشان حضور داشتند. تحصن هم همين جور بود . در تحضن كارهاي زيادي ما داشتيم ، زيرا كه اولاً لازم بود عده متحصنين ، عده قابل توجهي بشوند و از شخصيت هاي برجسته اي باشند كه حضور آن ها در يك مسجد ، آن هم در دانشگاه ، بتواند دو قشر روحاني و دانشگاهي را كاملاً متوجه كند و نيز احتياج به اين بود كه بتوانيم ما آن جمعي را كه بنا بود چند روزي در آن محل باشند ، علي رغم فشارهايي كه بود ، از لحاظ رفت و آمدهاي نظامي و حكومت نظامي و دشواري ترددها ، تدارك كنيم ، يعني تدارك فكري ، مطبوعاتي ، پشتيباني معمولي تداركاتي و جنبه هاي ديگر و اين ها لازم بود كه كساني از علما كه نمي توانند اين جا بمانند ،رفت و آمد كنند ، بيايند و بروند . لازم بود كه كسبه و بازاري ها كه نقش مؤثر و مهمي داشتند ،متوجه بشوند كه يك چنين تحصني هست و ارتباط داشته باشند و همچنين قشرهاي ديگري كه بودند و آن وقت ، اداري ها هم شروع كرده بودند به ارتباط و همچنين كارگرها از كارخانه ها . و در خلال اين همه لازم بود كه جان اين عده محفوظ بماند ،براي خاطر اين كه هم گفته مي شد كه از طرف مزدوران رژيم ممكن است كه سوءقصدهايي نسبت به چند نفر يا چندين نفر انجام بگيرد و هم اين كه آن روزها درگيري بود توي خيابان هاي جلوي دانشگاه آن روز تحصن ما ، چند تا شهيد جلوي دانشگاه داده شد و ممكن بود بريزند داخل دانشگاه. در تمام اين مراحل مرحوم شهيد محلاتي نقش داشت ، دائم ايشان در رفت و آمد بود. رابط بين جمعي كه اينجا متحصن بودند و بيرون اين دستگاه بود. با علما تماس مي گرفت ،كساني را مي آورد اين جا . اجراي مصوبات و ابلاغ خيلي از نظرات را ايشان به عهده داشت ، در تصميم گيري ها شركت داشت . مجموعاً شهيد محلاتي در مجاورت ماجراهاي ديگري در محور تلاش و فعاليت و حركت قرار داشتند.
يك خصوصياتي را درباره شهيد محلاتي ، در ضمن صحبت شما بهش توجه شد. من هم گفتم لازم است يك قدري بيشتر صحبت بكنم و آن خصوصيت ، جوان بودن شهيدمحلاتي بود. مي دانيد كه ايشان وقتي كه شهيد شدند بين 50 و 60 سال سن شان بود؛ شايد 56 يا 57 سن شان بود. اولاً چهره ايشان چهره ي مرد 57 سال نبود ، يك چهل و چند ساله به نظر مي رسيد. به علت اين كه ايشان مقيد بود به اين كه موي سر و صورتش را با يك رنگي مشكي خيلي شبيه طبيعي هميشه خضاب كند. البته گاهي اوقات به قدري كارش زياد بود كه موهاي سفيد ،از گوشه و كنار سر و صورت ، خودش را نشان مي داد و ايشان نمي رسيد كه خضاب كند و چهره ي پيرمرد پيدا مي كرد ، اما حتي در همين حالات هم تحرك او اصلاً تحرك يك مرد 50-60 ساله نبود ، مثل يك جوان بين سي يا چهل ساله به نظر مي رسيد، يك مرد بين 30 و 40 ساله ، به طوري كه از نشستن و صحبت كردن و بحث هايي كه براي تصميم گيري غالباً پيش مي آيد ،هيچ وقت خسته نمي شد ، از ايجاب جلسه خسته نمي شد . شما ببينيد در طول اين مدتي كه در سپاه مسؤوليت داشتند؛ چقدر ايشان بين تهران و جبهه رفت و آمد كردند. كمتركسي را از روحانيون ، من سراغ دارم كه اين همه بين تهران و جبهه رفت و آمد كرده باشند. در بعضي از عمليات ، در خود عمليات حضور داشت . در قرارگاه بود و شاهد عمليات بود و گاهي حتي به خطوط مقدم هم مي رفت . حضور او در آن جا عده زيادي از سپاهيان و بسيجي ها را دلگرم مي كرد. سخنراني مي كرد ، مي رفت آن جا با رزمنده ها گرم مي گرفت و جوان هاي ما حضور او را گرامي مي داشتند. هميشه براي آن ها خبرهاي تازه داشت ، هميشه مطالب دلگرم كننده داشت و عجيب اين است كه در اين چند سال اخير، نظرات و سليقه هاي سياسي مختلفي وجود داشت كه اگر آقاي محلاتي مي خواست مثل بعضي هاي ديگر به آن ها بپردازد ، در سخنراني ها و در گفت و گوهاي جمعي ، وقت زيادي را و حرف زيادي را در اختيار داشت ، اما مطلقاً به اين چيزها نمي پرداخت .
هميشه براي ايجاد وحدت و هماهنگي تلاش مي كرد و بالاخره هم در راه همين رفت و آمدهاي ارزشمند و پربركت بود كه به شهادت رسيد.

همان طور كه اشاره فرموديد ، ايشان فعاليت گسترده اي براي به ثمر رسيدن انقلاب داشت و در كنار آن ، ايشان يك موضع گيري خاصي در مورد ليبرال ها و افراد ملي گرا داشتند كه بعد از انقلاب هم اين موضع بين ايشان و ليبرال ها بود. در اين مورد اگر ممكن است بياناتي بفرماييد.

ايشان به طور خاص با عناصر دولت موقت اصلاً ميانه اي نداشت و آن ها را دوست نمي داشت . البته با بني صدر اين جور نبود ، يك مدتي با بني صدر دوست و رفيق بودند ، اما بيشتر به خاطر اين بودكه امام، آن وقت ، دستور داده بودند به همه كه چون رئيس جمهور است با او بسازيد و تحقيقاً شهيد محلاتي به خاطر امر امام بود كه با بني صدر مقابله نمي كرد. البته مقابله نمي كرد ، به معناي اين نبود كه همه كارهاي او را قبول مي كرد ، به هيچ وجه اين جور نبود . در زمان انتخاب نخست وزير و قبل از آن در رفت و آمدها و كشمكش هاي فراواني كه وجود داشت ، مرحوم محلاتي كاري كرده بود با بني صدر ، از لحاظ نصيحت به او و فشار آوردن روي او كه نظرات حق را قبول كند كه بني صدر با همه دوستي كه نسبت به ايشان ابراز مي كرد ، گاهي حتي حركات زشتي هم انجام مي داد و شايد حتي اهانت به ايشان مي شد ، اما همان طور كه گفتم ، مرحوم محلاتي از چيزي كه ابا نداشت ، همين بود كه در راه خدا ودر راه وظايفش به او اهانت بشود يا قدر او شناخته نشود . بنابراين ايشان با بني صدر روابطش روابطي بود دوستانه ، همراه با سخت گيري و نصيحت و موضع گيري هاي قاطع در زمينه ي مسائلي كه پيش مي آمد ، لاكن با دولت موقت و عناصر دولت موقت ،اصلاً ميانه خوبي نداشت و با اين ها از سابق ارتباط و معاشرت زيادي داشت ودر طول چند سال مبارزه به اين ها بي اعتقاد شده بود.مسأله اين بود كه بني صدر را ايشان از قبل نمي شناخت ،اما اين ها را از قديم مي شناخت .حالا نمي دانم چه پيش آمده بود ، در برخوردهاي ايشان و آن آقايان در طول چند سال كه هيچ اعتقادي به اين ها نداشت .بله ،همان طور كه مي گوييد ، در مقابل آن ها موضع گيري داشت و در اوايل انقلاب هم ايشان در جناح نهادهاي انقلابي قرار گرفت كه طبيعت آن ها همين را ايجاب مي كرد. يك عنصر انقلابي بود و داخل كارهاي دولتي نشد . بعضي ها بودند از روحانيون كه سابقه مبارزه هم داشتند ، تمايل داشتند كه بروند توي كارهاي دولتي ، يك مسئووليتي رابگيرند و آن مسؤوليت را انجام دهند. مرحوم شهيد محلاتي اصلاً به اين چيزها توجهي نداشت و براي آن ها اهميت زيادي قائل نبود . مي خواست كار بكند ، هر جا كه باشد ، اين طور بود كه با ليبرال ها ، همان طور كه اشاره كرديد ، ايشان يك برخورد و درگيري مسلماً داشتند.

من ، بد نيست كه به تبليغات شهيد محلاتي اشاره بكنم. مي دانيد يك سخنران خيلي خوب بود . در طول سال هاي متمادي ايشان همواره سخنراني را از دست نمي داد ، چه در خود تهران ، چه گاهي كه مسافرت مي كرد.در دوران اختناق هم همين جور بود ، من خودم با ايشان هم منبر بوده ام . يك وقت يادم مي آيد كه به كن مي رفتيم ؛ از تهران براي سخنراني ، حتي در هيأت انصار كه يك مجموعه بسيار جالبي بود، پيش از پيروزي انقلاب ، حدود سال هاي 3-2-1351 و اوج اختناق ، هيأت انصار ، بلكه از سال هاي 1349 و 1348 به بعد ، البته قبلاً هم بود ، آن سال هايي كه ما مي رفتيم ، چندين سال اخير بود كه مرا و آقاي رفسنجاني ، بعضي از برادرهاي ديگر ، سخنران هاي اين هيأت را تشكيل مي داديم . مرحوم شهيد محلاتي هم جزء كساني بود كه دعوت مي شد براي سخنراني آن جا و مركز مبارزين قديمي ، فعال هميشه در ميدان بود. چه جوان ها و چه كساني كه سني هم از آن ها گذشته بود ، خيلي از جوان هاي دانشجو ، بسياري از روشنفكران و تحصيل كرده هايي كه توي كارهاي مبارزاتي روحانيت دخالت داشتند و حتي كساني كه در اواخر ، توي جريان مبارزاتي غير وابسته به روحانيت بودند ، مثل جبهه ملي و اين ها هم بودند. چون اوج كامل مبارزه را در آن جا مي ديدند ، شركت مي كردند و اين جا شهيد محلاتي يكي از آن مبارزهاي خوب بود. در طول سالهاي متمادي ايشان سخنراني را ادامه مي دادند ، تبليغات شان را در مسئوليت منبر انجام مي دادند و سخنراني هاي ايشان هم همه درجهت و خط انقلاب بود. البته گاهي آشكار و رو باز بود كه بعضاً منتهي به دستگيري و بازداشت ايشان هم مي شد. گاهي هم نه ، همراه با تقيه ، اما در معنا داراي جان و جهت انقلابي .

همان طور كه مستحضر هستيد ، مرحوم آقاي محلاتي نقش عمده اي در تأسيس جامعه روحانيت مبارز داشتند و مدتي هم به عنوان دبير جامعه خدمت مي كردند. در رابطه با كار ايشان و نقش ايشان در جامعه روحانيت مبارز ، بياناتي بفرماييد.

قبلاً اشاره كردم كه ايشان يكي از بنيان گذاران جامعه روحانيت مبارز بودند و نقش وصل كننده و گردآورنده را در آغاز كار داشتند كه من البته آن وقت تهران نبودم ، بعد از پيروزي انقلاب عضو آن جامعه شدم . ايشان يكي از كساني بود كه اولاً همواره در شوراي مركزي حضور داشت و از افراد بسيار موثر هم بود ، يعني آدمي كه بيايد يك گوشه اي بنشيند و كار كمي انجام دهد نبود. شايد آن طور كه اشاره كرديد ، به نظرم مي رسد كه يك مدتي هم مثل اين كه دبير جامعه بودند و آن وقتي هم كه ايشان دبير جامعه نبودند ، با همه كساني كه يا دبيري بودند يا عضو هيأت اجرايي اين جامعه بودند ، همكاري داشت و خود ايشان عضو هيأت اجرايي بود و تا همين الان ، در جلسات جامعه ، تا آن جا كه به يادم مي آيد ، شهيد محلاتي به عنوان يك چهره فعال حضور داشتند ، يعني هيچ وقت ، هيچ جلسه اي را يادم نمي آيد، كه توي آن جلسه ، آدم ياد حضور شهيد محلاتي نيافتد . اين نشان دهنده اين است كه ايشان در همه جلسات فعال بود ، به همه مسائل دخالت مي كرد ، وارد همه موضوعات ، به طور جدي مي شد ، بحث مي كرد ، افراد را وادار به تصميم گيري مي كرد ، وادار به اجرا مي كرد. كارهايي را كه ديگران حاضر نبودند قبول كنند ، ايشان قبول مي كرد ، بارهاي سنگين را بر مي داشت ، تا هر وقت من يادم مي آيد . اين به نظر ملاك خوبي بايد باشد براي شناخت كيفيت فعاليت يك آدم فعال و حاضر بودنش در يك مجموعه . و آن اين كه هر وقت جامعه روحانيت مبارز يادم مي آيد يا هرجلسه از جلسات فراوانش را كه به خاطر مي آورم ، شهيد محلاتي را در آن جا درست به خاطر مي آورم ،مي بينم حضور دارد ، و اين نشانه حضور فعال و مستمر ايشان در اين جامعه است .

همان طور كه اشاره فرموديد ، ايشان ، بعد از انقلاب ، مسؤوليت هاي عمده اي داشتند و عمده مسؤوليت هاي ايشان نمايندگي امام در سپاه بوده و با توجه به اين كه ايشان فعاليت هاي زيادي در بعد از انقلاب ، در تشكيلات سپاه داشتند ، نسبت به نقش ايشان در دفتر نمايندگي امام در سپاه و نقش دفتر نمايندگي امام در سپاه بياناتي بفرماييد.

بله ،قبل از اين كه به اين سؤال پاسخ بدهم ، يك خصوصيت ديگر از شهيد محلاتي به يادم آمد ، آن را هم بگويم ؛ و آن عشق و ارادت وافر به امام بود. به قدري ايشان به امام علاقه داشت واعتقاد به نظرات امام داشت كه هر موقع امام يك چيزي رابيان مي كردند ، مثل يك امر تعبدي برايش لازم الاجرا بود؛ چه روزهايي كه امام حكم داده بودند كه بايد اين كار بشود و چه آن روزي كه حكم نداده بودند و ايشان مي فهميد كه تمايل امام به اين است . و اعتقاد و ارادت ايشان به امام، به نظر من ، يكي از عوامل تحرك مستمر و خستگي ناپذير ايشان بود. چون در طول دوران مبارزه ، همواره امام ، به عنوان يك رهبر فعال و حاضر و ناظر در همه مسائل و صحنه ها حضور داشتند ، ايشان هم در همه صحنه ها نظر امام را دنبال مي كرد و حضور داشت و متقابلاً امام هم به ايشان علاقه داشتند. البته يكي از خصوصيات امام عزيزمان است ، ايشان براي سوابق مبارزاتي افراد احترام قائلند ، فرق مي گذارند بين كسي كه تازه وارد ميدان شده و كسي كه عمري را در اين ميدان گذارنده، و از اين به بعد نيز ايشان به شهيد محلاتي خيلي احترام قائل بودند و به او محبت داشتند. يعني اين را من احساس مي كردم كه يك اعتمادي به او داشتند ، نظراتش را گوش مي كردند ، خبرهايي كه مي داد. مطالبي را كه از داخل سپاه و از جاهاي ديگر براي امام نقل مي كرد ، به عنوان يك فرد مورد اعتماد ، بهش نظر مي كردند و نگاه مي كردند.
و اما نقش دفتر نمايندگي امام ، اين خودش يك بحث مفصل و طولاني دارد كه اگر راجع به آن بخواهم مفصل صحبت كنم ،بايد يك مصاحبه جداگانه بگذاريم كه متأسفانه وقتش را من ندارم ، والا حرف زياد است . دفتر نمايندگي امام ، به اعتقاد من ، يك نقش بسيار اساسي در سپاه دارد . ما سپاه را يك عنصري مي دانيم كه دو خصوصيت در او بارز است : يكي خصوصيت تحرك و عمل انقلابي و فداكاري كم نظير در ميدان هاي دشوار . و ديگري آن چيزي كه پشتوانه اين هست ، يعني درك و آگاهي و ايمان انقلابي و اسلامي ، كه اگر اين دومي نباشد ، اولي هم به آن شكل نيست . ما سپاه را فقط يك عنصر رزمنده نمي دانيم ونيروي رزمنده يجمهوري اسلامي كلاً ، چه سپاه ، چه ارتش ، چه بسيج ، بايد با يك عامل ايماني و انقلابي كه از درون آن به او الهام مي دهد و او را به تحرك وادار مي كند، همراه باشند و علت اين كه سپاه توانسته در ميدان هاي دشوار بايستد و فداكاري كند، وجود آن عامل در سپاه بوده كه به صورت ايمان پرشور مخلصانه اعضاي سپاه و افراد سپاه خودش را نشان داده . خب ، حالا اين عامل دوم كه گفتيم پشتوانه عامل اول است يا آن خصوصيت دوم كه گفتيم پشتوانه آن خصوصيت اول هست .اين به چه وسيله اي تأمين مي شود؟ عناصر انقلابي آيا همواره بدون اين كه هيچ معلم و مربي و آگاه كننده و كمك كننده اي داشته باشند انقلابي مي مانند؟ نه ،طبيعي است كه هر عنصري ، هر چند قوي و مؤمن باشد ، احتياج به مذكر ومبشر و كمك كننده و هدايت كننده و تقويت كننده دارد ،و الا به تدريج و به مرور زمان انگيزه هاي انقلابي در انسان كند مي شود. كساني هم كه تازه وارد سپاه مي شوند ، لزوماً همه از آن عناصر مؤمن مناسب در اين سطح نيستند و بايستي تقويت بشوند،به آن سطح برسند . اين ها هم احتياج به آن مذكر و مبشر و استاد و دلسوز معلم دارند ،پس براي اين كه خصوصيت درك و آگاهي انقلابي و ايمان عميق در سپاه به عنوان يك مجموعه باقي بماند، احتياج به يك عامل هست و آن عامل را امام به صورت نماينده خودشان و به صورت قانونيت دادن به آن در سپاه پيش بيني نمودند .پس نماينده ي امام در سپاه ،عضو لاينفك سپاه است واگراو نباشد تضميني ندارد، يعني جهت گيري انقلابي اش ممكن است كه دچارانحراف بشود ، دچار اشتباه بشود ، اصلاً توقف پيدا بكند. خب ، فرماندهي در سپاه به او عمليات مي دهد ،به او درس مي دهد ، به او آموزش مي دهد ، او را به جبهه جنگ گسيل مي كند ، او را راهنمايي مي كند به اين كه كجا بجنگد و چگونه بجنگد و با كي بجنگد، اما آن ايماني كه تضمين كننده ي اين هست كه اين جوان ، حرف فرمانده را گوش كند و در آن ميدان سخت شركت كند و جان خودش را به خطر بياندازد و نيز آن آگهي كه به اين رزمنده بگويد كه آن كسي كه فرمانده به تو مي گويد بجنگ بايد واقعاً ما بجنگيم و اشتباه نمي كند آن فرمانده ، آن آگاهي را كي بناست به او بدهد؟ اين ايمان و اين آگاهي را بايستي دفتر نمايندگي امام بدهد ، يعني نماينده امام كه حالا تشكيلاتش به عنوان دفتر نمايندگي امام يا سازمان مثلاً دفتر نمايندگي امام شناخته مي شود در سپاه . لذاست كه من همواره هم به شهيد عزيزمان محلاتي و هم به كساني كه يا با ايشان يا بعد از ايشان يا پيش از ايشان كار مي كردند ،البته پيش از ايشان كه كسي نبود ، اما همزمان با ايشان و بعد از ايشان كساني بودند كه در سپاه كار مي كردند ، همواره اين نكته را تأكيد مي كردم كه تقويت ايمان و تقويت آگاهي جهت دهنده ي سپاه به عهده ي اين دفتر است ، و اين را دست كم نگيريد . امروز هم در توصيه ي من به همه برادراني كه در دفتر نمايندگي امام كار مي كنند هم اين است كه اين يك پيامي است به آن ها كه اين كار را در حد يك كاري كه بقاء سپاه بستگي به اوست ، بهش اهميت بدهند.

با تشكر اگر خاطره اي از شهيد محلاتي داريد بفرماييد تا استفاده كنيم.

خواهش مي كنم اين گونه حرف هايي را كه گفتم ،به عنوان خاطره قبول كنيد و خاطره زياد دارم ،انتخابش مشكل است برايم.

ما از جناب عالي ، از طرف دفتر نمايندگي امام در سپاه ، صميمانه تشكر مي كنيم.
من هم از شما و همه برادران متشكرم.

ماهنامه شاهد ياران، شماره 56
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده