همزمان با سالگرد شهادت جانباز 70 درصد و سومين فرمانده شهيد تيپ الغدير
دوشنبه, ۰۱ مهر ۱۳۹۲ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد: شهيد صياد در وصفش گفت:\" من مثل آقا بابايي نديده ام\". در 18 ساله فرمانده عمليات كردستان، در 27 سالگي فرمانده عمليات سپاه قدس نيز شد.



پنجم شهريورماه سالروز شهادت سردار شهيد حاج اكبر آقابابايي؛ فرماندهي تيپ 110 شهيد بروجردي است، فردي كه راحت جان طلبيد و از پي جانان رفت.
شهيد حاج اكبر آقابابايي در سال 75 در حالي كه 35 سال سن داشت به دليل مصدوميت شيميايي به شهادت رسيد، اگر به آخرين عكس او دقت كنيد متوجه جواني اش مي شويد. اين سردار شهيد سمت هايي چون معاونت عمليات كردستان، فرماندهي تيپ 110 شهيد بروجردي، قائم مقام لشكر 14 امام حسين (ع)، معاونت عمليات نيروي قدس و فرماندهي تيپ 18 الغدير، مأموريتهاي خارج از كشور از قبيل بوسني و هرزه گوين ، افغانستان و... را به نام خود زده بود. به همين مناسبت با احمد رضا آقا بابايي؛ تنها برادر شهيد گفت گويي را ترتيب داديم كه با هم مي خوانيم:

شهيد آقا بابايي به غير از برادرش احمد رضا، 2 خواهر هم دارد. احمد رضا آقا بابايي 10 سال كوچكتر از برادرشهيدش و متولد 1351 است. احمد رضا فارغ التحصيل گرافيك دانشگاه هنر تهران و در اداره گرافيك سازان زيبا سازي شهر تهران مشغول به كار است.

شروع فعاليت هاي سياسي و نظامي در ابتداي انقلاب؛ همكاري با جامعه مهدويون
شكوفه هاي بهار در حال باز شدن بود كه زمزمه تولد كودكي بزرگ نام، در كوچه پس كوچه هاي شهر نغمه گرفت. اسمش را گذاشته بودند اكبر. جواني و نوجواني اش طي نشده بود كه موج انقلاب او را در متن جريان هاي مبارزه فعال كرد. در سال 1356 با اوج گيري نهضت امام خميني(ره) به مبارزه با رژيم پرداخت و در نشر و پخش اعلاميه هاي حضرت امام خميني (ره) فعاليت چشمگيري داشت. شهيد آقا بابايي پيش از انقلاب در جريان تحركات سياسي طرفداران حضرت امام(ره) در دانشگاه تهران بود و به عنوان مسئول هماهنگي هاي لازم امام خميني با جامعه مهدويون (جامعه روحانيت مبارز) بود در حالي كه در آن زمان نوجوان و دانش آموز بود اما با رده هاي بالاي سياسي اصفهان در ارتباط بودند. ضمن اينكه مطالعات بالاي سياسي- عقيدتي داشت. با دايي ام كه نامش \"اللهي\" و جزو فعالين دانشجويي دانشكده فني دانشگاه تهران بود همكاري هاي زيادي داشت.

به جز مبارزات عقيدتي و پخش اعلاميه هاي امام، در مباحث نظامي هم مشاركت داشت. به طوري كه همزمان با مبارزات فرهنگي و دانشجويي و همسو با آنها شروع به فعاليت كردند و با گروه هاي نظامي در اصفهان نيز همراه بودند و براي مبارزه با رژيم منحوس پهلوي در كوه هاي اصفهان با تمرين و ممارست توانسته بودند رده هاي نظامي هم دريافت كنند.

شهيد آقا بابايي و جرقه تشكيل سپاه پاسداران اصفهان
در پانزده اسفند سال 57 پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت كميته ي دفاع شهري اصفهان در آمد. بعد از انقلاب سال 57 به عنوان اولين مربي تاكتيكي، آموزش نظامي- آموزشي به بچه هاي سپاه را شروع كردند. به همين منظور در كميته دفاع شهري اصفهان و بعدها در سپاه پاسداران سال 57 اصفهان مشغول به كار شدند.

در شانزدهم مرداد سال 58 جهت آشنايي با مسائل تكميلي نظامي به دوره آموزشي اعزام شد. در بيست و سه بهمن 58 جهت تكميل آموزشهاي خود به دوره سه ماهه ي فرماندهي در پادگان امام علي (ع) تهران مأمور شد. با نفرات اول رده هاي بالاي سياسي سپاه و فرماندهاني چون شهيد حاج حسين خرازي، سردار جواد استيكي، حجت الاسلام احمد سالك، نماينده منتخب مردم اصفهان در مجلس نهم، اولين هسته سپاه در اصفهان را تشكيل دادند.

نابغه اي در كسوت طراح عمليات كردستان و اولين فرمانده تاكتيكي
شهيد آقا بابايي اولين فرمانده تاكتيكي بودند تا اينكه قضيه جنگ كردستان پيش آمد و به آن منطقه عزيمت كردند. كومله دموكرات ها بحث جدايي طلبي و استقلال خواهي كردستان را در سال هاي ابتدايي انقلاب و پيش از شروع جنگ تحميلي پيش كشيدند. به همين منظور شهيد دكتر چمران از سال 85 به همراه ديگر نيروهاي رزمنده به پاوه و سنندج رفتند. يكي از اين نيروها كه به عنوان فرمانده سپاه سنندج و فرمانده عمليات كردستان مطرح است و جزو نوابغ طراحي عمليات محسوب مي شود شهيد آقابابايي است. شهيد آقا بابايي همچنين در جنگ افغانستان جنگ بوسني نيز به عنوان بالاترين طراح عمليات نظامي مطرح است.

افتخاري به نام عمليات كركوك؛ اقتداري به نام عمليات كركوك
يكي از بزرگترين افتخارات شهيد آقا بابايي فرماندهي عمليات كركوك است. عملياتي با 150 كيلومتر پيشرفت به عمق خاك عراق كه منجر پيروزي شد. در حالي كه ما 3 ماه از ايشان بي خبر محض بوديم، حتي نيروهاي اطلاعاتي خبري نداشتند و با خود مي انديشيديم كه ايشان احتمالا اسير شده است. حتي شايعه هم شد و خبر اسارت ايشان به ما رسيد. بعد از بازگشت ايشان به ايران من همواره نواري ضبط شده از مراحل اين عمليات كه با صداي ايشان ضبط شده را گوش مي دهم. ايران هم ابتدا هيچ مطلبي از عمليات كركوك مطرح نكرد.

مدتها بعد برگشتنش به خاك ايران از عمليات كركوك به عنوان اولين عمليات برون مرزي فيلمي به نام عمليات كركوك به كارگرداني جمال شورجه ساختند(موضوع داستان فيلم بدين شرح بود كه به منظور مقابله با تبليغات نيروهاي دشمن مبني بر بي تحركي نيروهاي ايراني، يك گروه از رزمندگان جنگ هاي نامنظم مأموريت مي يابند در عملياتي در درون خاك دشمن، پالايشگاه شهر كركوك را به آتش بكشند. گروه پس از مجاهدت هايي و گذراندن حوادثي به شهر نزديك مي شوند. در اينجا كردهاي مسلمان عراقي به كمك آنها مي آيند و همه دست در دست يكديگر مأموريت را به سلامت به انجام مي رسانند و با به جا گذاشتن سه شهيد، باز مي گردند.) كه از نظر من و با مطابقت با نوار ضبط شده به جا مانده از شهيد آقا بابايي زياد با واقعيت جور در نمي آيد. شهيد «حاج اكبر آقابابايي»، فرمانده عمليات نيروي قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود.

عمليات كركوك اولين عمليات پارتيزاني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در عمق 150 كيلومتري خاك عراق كه در بيستم مهر سال 65 انجام گرفت و در آن، پالايشگاه نفت كركوك منهدم شد. آن روزها شهيد آقابابايي از پاسداران جوان، زيرك و چالاك قرارگاه رمضان بود. اين عمليات بسيار مهم و حائز اهميت است به طوري كه پالايشگاه كركوك منهدم شد پالايشاهي كه بعد از گذشت 26 سال، اخيراً و به تازگي در سال گذشته بازسازي شد. به جز پالايشگاه، فردوگاه كركوك، و نيز پايگاه منافقين در كركوك هم بدون دادن يك تلفات منهدم شد و اين وسعت عمليات غير قابل باور است.

شهيد آقا بابايي، به همراه سردار اسماعيل احمدي مقدم ؛ فرمانده نيروهاي انتظامي كل، فرمانده يكي از محورها بودند سپس به عنوان فرمانده تيپ الغدير يزد و بعد از آن در جنوب ايران، فرماندهي عمليات شلمچه را بر عهده داشتند.

روزي كه فرمانده رشيد و هادي رزمندگان اسلام شيميايي شد
وي در عمليات كربلاي5، 70 درصد به گازهاي سمي شيميايي شدند. اين شيمايي شدن ايشان را تا آنجا پيش برد كه در سال 75 شهيد شدند. بعد از شيميايي شدن قائم مقام لشكر امام حسين(ع) اصفهان و بعدها فرمانده عمليات سپاه قدس شدند و به همين دليل براي مأموريت به كشورهاي بوسني- هرزگوين، لبنان و افغانستان رفتند به دليل شيميايي شدن بسيار اذيت مي شدند اما اين شيمايي شدن باعث نشد كه از پا بيفتد. اما وقتي بيماري جسمي شان حاد شد و اين حاد شدن يكسال به طول انجاميد زندگاني اش در جواني و در سن 35 سالگي به پايان رسيد.

فرمانده اي نترس و باهيبت كه بسيار مردم دار بود
شايد بتوانم ويژگي شاخص شهيد آقا بابايي را در مردم داري، شجاع و نترس بودن و دينداري خلاصه كنم. اگر شما به همرزمش تماس مي گرفتيد برايتان مي گفت كه شهيد شهره عام و خاص بوده و در عمليات از خود رشادتهاي زيادي نشان داده است در عمليات كردستان كه بي نهايت سخت بود و همه دشمن فرض مي شدند و اعتماد كردن به آدم ها مثل دوستي ميش و گرگ بود. بعد از شهادت ايشان كردها مي گفتند كه \":ما حس كرديم پدر يا فرزند خود را از دست داده ايم.\"

اگر شما مصاحبه تصويري يك ساعتي همرزمان شهيد در كردستان را مشاهده كنيد در حين صحبت هاي شهيد علي رضائيان، شهيد محمد بروجردي، سردار شهيد حاج سيد حسين روح الامين ؛ جانشين شهيد آقا بابايي در عمليات كردستان، شهيد محمد رضا افيوني : فرمانده عمليات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و همرزم ايشان در كردستان مشاهده كنيد در خلال صحبت هايشان به نقش و تأثير شهيد آقا بابايي اشاره مي كنند. منطقه كردستان با جنگ جنوب ايران فرق مي كرد. در كردستان هر پيچ و خمي منطقه كوهستاني بود و امن و غير امن از هم مشخص نبود .دشمن هر جا كمين كرده بود . من درسال 61 يازده ساله بود. حاج اكبر يك دست لباس كردي براي من سفارش داد تا بدوزند و از آن تاريخ، براي تعطيلات تابستان جذب كردستان شدم و همه تفريحم همين بود كردستان بخشي از جنگ بود من در تدارك كار مي كردم. اوج جنگ ايران و عراق سال 65 بود و من آن هنگام 15 ساله بودم.
منطقه كردستان بي نهايت خطرناك بود، توأم با اضطراب و كمين خوردن. جنگ رو در رو نبود، با درايت ايشان از بسياري از كمين ها رهايي بخشيده مي شديم.

بزرگترين تشيع جنازه تاريخ اصفهان
من و حاج اكبر مثل دو برادري كه مي توانند با خوبي با هم رفتار كنند بوديم. ايشان آنقدر با وقار و داراي ابهت بودند كه حتي بيشتر از جايگاه پدري براي ايشان قائل بوديم و همه به ايشان احترام خاصي مي گذاشتيم. اين احترام گذاشتن حتي از سوي بزرگان فاميل و شهر نيز مطرح بود. جذبه و هيبت ايشان اجازه نمي داد كسي بخواهد سخن لغوي بگويد و همه جذب اين ويژگي خاصش مي شدند. وقتي شهيد شد در مراسم مختلفي كه براي ايشان در اصفهان برگزار شد همه اصفهاني ها حضور يافتند و اين مراسم به عنوان يكي از بزرگترين تشيع جنازه هاي تاريخ اصفهان مطرح است حتي بسياري از اصفهاني ها به فرض آدم هاي سالمي نبودند اما برايتان عجيب است كه بدانيد، چقدر وصف ايشان را از زبان آنها شنيدم. تعداد نامه هايي كه شهيد آقا بابايي براي به جريان انداختن مشكلات مردم مي نوشتند اگر جمع آوري شود تبديل به كتاب بزرگي مي شود.

شهيد آقا بابايي عادت داشت دست اقشار مختلف را از گدا تا پولدار مي گرفت. مثلا روزي سائلي در خواست پول كرد من و شهيد در ماشين نشسته بوديم من اعتراض كردم كه: او نيازمند نيست\" شهيد آقابابايي در پاسخم گفت: 2 نياز وجود دارد، يكي نياز روحي و ديگري نياز مالي. ممكن است من نيازهاي روحي او را بر طرف كرده باشم. شايد دست نياز او دست خدا است كه به سمت من دراز شده تا مرا امتحان كند.\"

شهيد آقابابايي با تفسير ها و ديدگاه و رفتارشان مردم را به خودشان جذب مي كردند.
بالاترين وجه ايشان در مردم داري خلاصه مي شود آنهايي كه ارتباط عميق روحي با ايشان داشتند هنوز او را ياد مي كنند.


نظر امير سپهبد شهيد علي صياد شيرازي در مورد شهيد آقا بابايي
در مورد دين داري شهيد آقا بابايي مي توانم بگويم كه ايشان نماد تدين واقعي انسان كامل اين روزگار را در ان مشاهده مي كنيد. تمام فرماندهان جنگ در طول بستري ايشان در بيمارستان به عيادتش آمدند از جمله شهيد صياد شيرازي كه بعد از ديدار ايشان در بيمارستان در راه پله نشست و گريه كرد و مي گفت: \"تيمسار من مثل شهيد آقا بابايي نديده ام.\" ايشان مسئول بازرسي كردستان بعد از جنگ بودند و مسئوليت سركشي به مناطق كردستان را داشتند و از اين جهت خيلي با هم يكي شده بودند. شهيد صياد از شهيد آقا بابايي به عنوان يكي از بهترين سرداران جنگ ياد مي كرد.

دلش براي درس من شور مي زد

شهيد آقا بابايي خيلي بر روي درس تأكيد مي كرد، در حالي كه براي جبهه ثبت نام كرده بودم ترتيبي اتخاذ كرد تا از پادگان نظامي برگردانده شدم. معتقد بود يكي از ما دو نفر بايد در جنگ باشيم. ما با هم به دانشگاه رفتيم. شهيد اكبر براي قبولي من جايزه گذاشت. او حتي پيگير قبولي من بود. او زودتر از من در صف روزنامه سازمان سنجش رفت و آن را گرفت تا ببيند آيا من قبول شدم يا نه.

شهيد آقا بابايي؛ جوان ترين فرمانده تحصيل كرده
شايد براي بچه هاي كم سني كه مي گويند ما توان نداريم خيلي جالب باشد كه ذكر كنم ايشان در 18 ساله فرمانده عمليات كردستان بود، در 27 سالگي سرتيپ 2 و با داشتن فوق ليسانس نظامي از ارتش دافوس و ليسانس علوم سياسي از دانشگاه فرمانده عمليات سپاه قدس نيز شد.
شهيد آقابابايي در سال 75 در حالي كه 35 سال سن داشت به شهادت رسيد، اگر به عكس به جا مانده از او هم دقت كنيد متوجه جواني او مي شويد.

راز موفقيت شهيد آقا بابايي اين بود كه نسبت به آن چه مي گفتند باور داشتند از نظر ايشان بدترين چيز در جامعه اين است كه ايمان به حرفي كه مي زنيد نداشته باشيد با ايمان جلو مي رفت. يك بخش از زندگي روزانه شان را نماز شب و يوميه و بخشي ديگر را صفا انساني تشكيل مي داد.

او معتقد بود برخي در جامعه از يكي از اين دو طيف غافل شده اند: يا از دين غافلند يا از انسانيت.
يك بار در زمان جنگ ليسانس در رشته صنايع دانشگاه امير كبير تهران قبول شد اما به خاطر حضور در جنگ انصراف داد. شهيد آقا بابايي در اوج درگيري با دفاع از كشور به درس خواندن علاقه داشتند دو خواهرم نيز درگير جبهه بودند و شوهرانشان در كردستان حضورداشتند خواهرانم به شغل معلمي اشتغال داشتند، اما به خاطر حضور در منطقه جنگي به همراه همسرانشان معلمي را كنار گذاشتند.

چيزي كه باعث كشش شهيد آقا بابايي در جبهه مي شد در 2 جنبه قابل بررسي است يكي اين كه يك بعدي نبود و نظرش هميشه براي مشخص كردن مرز بين مرد و نامرد بود.اين جنگ مردانگي ممكن است از اعتقاد به ميهن پرستي يا از ايمان مطرح شود.

روزگار خانوادگي شهيد آقا بابايي

شهيد آقا بابايي متأهل و صاحب 2 دختر به نام هاي زينب و زهرا است. هر دويشان در زمان شهادت پدر كودك بودند يكي 9 ساله و ديگري دو ساله، 9 ساله فارغ التحصيل معماري است و دومي دبيرستاني است.
پدرمان فوت كرده بود و شهيد آقا بابايي به عنوان پشتوانه خانوادگي ما مطرح بود زماني كه حضور داشت يك دلگرمي هميشگي براي ما بود و نبودنشان خلاء بزرگي براي همه ما به همراه دارد.

حاج اكبر همواره حاضر است
شهيد آقا بابايي بعضي مواقع به خوابمان مي آيد و مي گويد فلان كار را انجام دهيد. مثلا شبي به خوابم آمد و گفت: \" پدر من به گردن من حق دارد تو بايد جبران كني من در حق پدر كوتاهي كردم.\"

حضور ايشان ملموس است به خوابمان مي آيند و مثل هميشه شان كه خندان و بشاش در عين جذبه شان بودند همراه با اين تضاد، مبادي ادب بوده و كلام مودبانه بيان مي كردند ما احساس مي كنيم همواره با ايشان همراه هستيم.

لحظه شهادت در بيمارستان بقيه الله/ تفأل به حافظ
لحظه شهادت شهيد آقا بابايي يكي از دوستان به نام نمازي در بيمارستان بقيه الله همراهش بود

من به فال حافظ اعتقاد دارم. روزي نگران و ملتهب بودم و اعصابم خورد بود. 2 بار تفأل به ديوان زدم جوابي نيامد. عصبي شدم بار سوم غزل شماره 359 آمد:

\"خرم آن روز كز اين منزل ويران بروم راحت جان طلبم و از پي جانان بروم
گر چه دانم كه به جايي نبرد راه غريب من به بوي سر آن زلف پريشان بروم
دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت رخت بربندم و تا ملك سليمان بروم
چون صبا با تن بيمار و دل بي طاقت به هواداري آن سرو خرامان بروم
در ره او چو قلم گر به سرم بايد رفت با دل زخم كش و ديده گريان بروم
نذر كردم گر از اين غم به درآيم روزي تا در ميكده شادان و غزل خوان بروم
به هواداري او ذره صفت رقص كنان تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم
تازيان را غم احوال گران باران نيست پارسايان مددي تا خوش و آسان بروم
ور چو حافظ ز بيابان نبرم ره بيرون همره كوكبه آصف دوران بروم\"

آخر اين غزل بسيار خواندني بود و به عنوان بهترين شعرهاي زندگي من مطرح است.

خواب عجيب لحظه شهادت؛ نوري كه به آسمان رفت
روز شهادت ايشان همراه با خواهر بزرگترم خواب بوديم كه ناگهان هر دو با هم بيدار شديم و شروع كرديم به گريه كردن، هر دو در آن واحد خوابي با مضمون مشترك ديده بوديم خواهرم خواب ديده بود كه همه جمع خانواده دور هم بودند كه نوري آمده و به شهيد حاج اكبر اصابت كرده و او را به آسمان برده است من نيز خواب ديدم هاله نوري از زمين جدا شده و به اسمان رفت اين خواب درست همان لحظه شهادت ايشان است روزه بوديم و بعد از افطار متوجه شديم كه لحظه خواب همان لحظه شهادت و پريدن از خوابمان بوده است.

دوستش ذكر مي كرد كه هنگام شهادت ذكر اشهد را در گوشش خوانده و ايشان لب مي زد. ايشان نايي براي حرف زدن نداشت چرا كه 3-4 روز بود كه كبدش از كار افتاده بود و در حال كما بود سموم بدنش بالا بود نمي توانستند چيزي بيان كنند نمازي ذكر مي كرد كه وقتي به ملافه دست زدم ديدم لحظه شهادت سبابه دستش را به سمت قبله گرفته بود و ذكر ابا عبدالله باعث اين مي شود.

آثار مرتبط با شهيد حاج اكبرآقا بابايي
در رابطه با شهيد آقا بابايي به جز فيلم عمليات كركوك، كتاب ها و آثاري به رشته تحرير در آمده است.
كتاب قوي اي به نام \"در ق‍ل‍ب ك‍ردس‍ت‍ان \": گ‍وش‍ه اي از زن‍دگ‍ي ح‍م‍اس‍ي س‍ردار ش‍ه‍ي‍د ح‍اج اك‍ب‍ر آقاب‍اب‍اي‍ي به قلم اب‍وال‍ق‍اس‍م ش‍ك‍ري به همت، ب‍ن‍ي‍اد ح‍ف‍ظ آث‍ار و ن‍ش‍ر ارزش ه‍اي دف‍اع م‍ق‍دس در تهران 89 نگاشته شده است.

ديگري كتاب\" سوز \" به قلم فريدون خسروي است كه داستاني روايتي را در برمي گيرد.

همچنين نرم افزار چند رسانه اي سردار شهيد \"حاج اكبر آقابابايي\" مجموعه اي از اطلاعات و آثار مرتبط با اين سردار شهيد نيز شامل 160 قطعه عكس، 225 دقيقه فيلم، تصاوير به جامانده از اين شهيد، زندگي نامه، خاطرات، اسناد، كتاب و وصيتنامه شهيد آقابابايي است كه به همت ب‍ن‍ي‍اد ح‍ف‍ظ آث‍ار و ن‍ش‍ر ارزش ه‍اي دف‍اع م‍ق‍دس يزد منتشر شده است.

كتاب ديگري به نام \"جامانده\": بر اساس زندگي سردار شهيد حاج اكبر آقابابايي به قلم هاجركرماني و الهه حاجي حسيني به همت نشر ستارگان درخشان منتشر شده است.

گفتني است، شهيد اكبرآقا بابايي، فرزند حسين علي، در روز چهارم فروردين ماه1340 در شهر اصفهان به دنيا آمد. اكبر در خانواده اي مذهبي و متوسط رشد كرد، همزمان با ورود به مدرسه، به آموزش قرائت قرآن كريم را آغاز كرد. در دوره نوجواني اوقات فراغت خود را در كارخانه «سنگ بري» مي گذراند، تا به نوبه خود سهمي در تأمين معاش خانواده داشته باشد.

وي در بهمن ماه سال 1357 در كميته دفاع شهري اصفهان فعاليت خود را آغاز نمود.
چندي بعد به عنوان مربي تاكتيك و سلاح در سپاه پاسداران اصفهان مشغول به كار شد. با آغاز غائله كردستان، مسئوليت عمليات سپاه سنندج را بر عهده گرفت.
شهيد آقا بابايي در سال 1362 به سمت فرماندهي عمليات ناحيه شمال غرب و كردستان منصوب شد و بعد از مدتي به علت توانائي و كارداني اش فرماندهي تيپ18الغديريزد را پذيرفت و در عملياتهاي والفجر 10،كربلاي 10،نصر 5 وحمله ي عراق به جاده اهواز – خرمشهراين تيپ را فرماندهي و هدايت نمود.

درسال 1363 در كنكور سراسري شركت و در رشته مهندسي صنايع دانشگاه امير كبير تهران قبول شد ولي به علت مسئوليتهاي حساسي كه داشت از ادامه ي تحصيل بازماند. در تاريخ ارديبهشت سال 64 به سمت فرماندهي تيپ 110 شهيد بروجردي منصوب شد و در عملياتهاي زيادي شركت كرد. در تيرماه 65 به عنوان معاون طرح و عمليات قرار گاه حمزه سيد الشهدا(ع) نقش مهمي درطراحي هدايت عملياتهاي كربلاي 1 و 2 و 4 و 5 داشت. درسال 1366 با پيروي از سنت حسنه ي پيامبر (ص) ازدواج كرد و خطبه ي عقد ايشان توسط حضرت امام خوانده شد. او در طول سالهاي دفاع مقدس در عمليات هاي متعددي شركت كرد و چندين مرتبه مجروح شد، در فروردين 67 در منطقه ي عملياتي شاخ شميران مصدوميت شديد شيميايي از ناحيه ي ريه پيدا كرد و در همين سال در يك عمليات متهورانه برون مرزي با صد و پنجاه كيلو متر نفوذ در خاك عراق پالايشگاه كركوك عراق و فرودگاه كركوك را منهدم كرد اما عمليات كربلاي5،برگ زريني از رشادتهاي او در دوران دفاع مقدس بود.بمباران شيميايي دشمن بعثي در اين عمليات، براي هميشه آن سردار رشيد سپاه اسلام را به بستر بيماري انداخت.

در اسفند 67 دوره فرماندهي ستاد (دافوس) را با موفقيت سپري كرد و در سن 29 سالگي مفتخر به دريافت درجه ي سرتيپ دومي شد. در شهريور 69 به سمت قائم مقام فرماندهي لشكر 14 امام حسين (ع) منصوب شد. درسال 1372به منظور مقابله با تلاشهاي استكبار در از بين بردن نهضت هاي اسلامي، فرماندهي عمليات نيروي قدس به عهده ي وي گذاشته شد. ايشان ليسانس علوم سياسي را از دانشگاه اصفهان اخذ نمود . در شهريور 67 درست يك روز قبل از شهادتش درجه ي سرتيپي رادريافت نمود.

جانباز سرافراز اكبر آقابابايي، سرانجام پس از سالها صبوري در تحمل درد و رنج حاصل از مجروحيت ناشي از استنشاق گازهاي شيميايي و گاز خردل و در حالي كه در زمان شهادت 35 سال سن داشت، در سحرگاه پنجم شهريور ماه 1375 در حالي كه فرازهايي از زيارت عاشورا را زمزمه مي كرد، هنگام دميدن سپيده سحر همراه قافله صبح به آسمان پر كشيد و به فيض شهادت رسيد.


انتهاي پيام/م
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده