يکشنبه, ۱۱ تير ۱۳۹۱ ساعت ۰۵:۴۹
شهيد سيد جمال طباطبايي، در سال 39 در شهررضا به دنيا مي آيد. وي در سال 61 بر اثر اصابت تركشي به سرش، مجروح مي شود كه بر اثر اين جراحت، هنگام راه رفتن، يك پايش را مي كشد و دستش كاملاً بي حس و از كارافتاده است

شهيد سيد جمال طباطبايي، در سال 39 در شهررضا به دنيا مي آيد. وي در سال 61 بر اثر اصابت تركشي به سرش، مجروح مي شود كه بر اثر اين جراحت، هنگام راه رفتن، يك پايش را مي كشد و دستش كاملاً بي حس و از كارافتاده است. با اين وجود ايشان قوي تر از آن است كه با از كارافتادگي جسمي، دست از مبارزه بردارد.
"اصغر ملجايي" به همراه ديگر بچه هاي گردان، بر اثر شدت آتش و دفع مكرر پاتك هاي دشمن در "جزيرۀرطه" زمين گير مي شوند. مهمات رو به اتمام است و هيچ خاكريز يا جان پناهي وجود ندارد.

وضعيت استقرار نيروها به گونه ايست كه هر كس با تكان دادن گوشه اي از بدنش هدف تير دشمن قرار مي گيرد. گرسنگي و تشنگي حاصل از جنگ و ستيز نيز، فشار مضاعفي به بچه ها وارد مي كند.
در اين مهلكه، آقا جمال يك گوني به دندان مي گيرد و با دست سالم خود از داخل آن، كنسرو و آبميوه در مي آورد و به بچه ها مي دهد. اصغر، دست آقا جمال را مي گيرد و از وي مي خواهد تا مواظب خود باشد؛ ولي ايشان مي رود، درحالي كه مي گويد: بچه ها گرسنه اند، تشنه اند، مهمات ندارند، بايد بروم.
اصغر با ديدن اين صحنه بي اختيار به ياد علمدار كربلا مي افتد كه وقتي دست مباركش را قطع مي كنند، مَشك را به دندان مي گيرد و مي فرمايد:
وَالله اِن قَطَعتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَن ديني. (به خداوند سوگند كه اگر دست راستم را قطع كنند، تا ابد از دينم حمايت مي كنم.)
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده