شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۲۵
خردسال ترين اسير جنگي ايران، در روزهاي اول جنگ در خرمشهر به همراه خانواده، به اسارت نيروهاي دشمن درمي آيد
خردسال ترين اسير جنگي ايران، در روزهاي اول جنگ در خرمشهر به همراه خانواده، به اسارت نيروهاي دشمن درمي آيد و بعد از چهارصد روز آزاد مي شود. اين اسير كوچك، در عمليات انهدام اسكله الامليه نيز حضور دارد.
روزي سرباز عراقي به سراغ رضا مي آيد و او را با خود مي برد. در ابتدا هر چه رضا اصرار مي كند، سرباز از جايي كه او را مي برد، حرفي نمي زند تا اينكه مي گويد، قصد دارد، وزير نفت كشور را نشانش بدهد. رضا با اينكه وزير را به درستي نمي شناسد، به سرباز مي گويد كه حرفهايش دروغ است و آنها حتماً يك پاسدار را اسير مي كنند كه به خيالشان وزير نفت كشور است.
در حين صحبت به اتاقي مي رسند كه بر در آن قفل و زنجير است. سرباز در مي زند و شخصي پشت پنجره مي آيد. رضا از آن محفظه كوچك،سلولي را به طول دو تا سه و عرض يك و نيم متر مي بيند كه در شبانه روز هيچ نوري وارد آن نمي شود. در آنجا متوجه فردي ضعيف و رنجور مي شود كه تمام لباسهايش پاره و بدنش زخمي و سوراخ است. وزير در ابتدا گمان مي كند كه رضا بچه يكي از نگهبانان است؛ تا اينكه خود چگونگي اسارتش را به همراه خانواده، براي او تعريف مي كند.
وزير نفت به رضا مي گويد كه عراقي ها از دادن نام و مشخصات او به صليب سرخ به همراه150 نفر ديگر كه در سوله كناري هستند، ممانعت مي كنند و رضا بايد به همه بگويد كه عراقي ها چگونه انسانهايي هستند و با امثال ايشان چه مي كنند.شهيد تندگويان به رضا اميدواري مي دهد كه عراقي ها كساني كه خانوادگي اسير مي شوند را آزاد مي كنند ولي به همين راحتي او را آزاد نمي كنند. در همان حين كه وزير نام رضا را مي پرسد، سرباز دست او را مي كشد و پنجره سلول را مي بندد.
رضا آخرين صحبت وزير را به خاطر مي آورد كه از او مي خواهد تا به بچه ها سفارش كند، از چيزي نهراسند زيرا به زودي آزاد مي شوند.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده