سه‌شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۰۵:۱۳

تو ديگر هيچ از خواب غزل ها بر نمي خيزي
براي گريه هاي ام طرح زيبايي نمي ريزي!
تو حالا هم غبار كوچ كردي ايل شعرم را
تو كه هم واره از موسيقي يك عشق لبريزي
چه زيبا مي سرايي ناكجاي چشم هاي ام را
بيا اي شاعر آواز هاي دشت پاييزي
همانند غرور سبز سبز قوم پيچك ها
تو هم شوريده اي بر وحشت اين قرن پاييزي
بيا ـ من خنده هاي ات را دوباره لمس خواهم كرد
تمام خنده هايي با همين فصل دل انگيزي!
تو تا پشت نگاه ات شاعر يك شهر غوغايي
چرا پس از سكوت لحظه هاي ات بر نمي خيزي!
همانند بهاري آشنا بر فصل زردي ها ـ
عبور از هر چه كردي تا فراسوي دلاويزي
غرور ديگري سر مي زد از اعجاز هر چيزت
اگر تشبيه مي كردم غرورت را به هر چيزي
تو مشق لحظه هاي ام را سراسر نقطه چين كردي
چرا اين نقطه چين ها را دگر حرفي نمي ريزي!

منبع: كتاب و تو را شنيدم روزي كه اتفاق افتادي ، شعرهاي محمود طيب
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده