دوشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۰ ساعت ۰۰:۰۰
خواهر شهيد سرلشگر خلبان منصور ستاري اظهار داشت: از آنجايي كه آن شهيد والامقام ازهوش بسيار بالايي برخوردار بود، در دوره كنترل رادار كه در آمريكا گذراند در رقابت با ۲۷ نفر از آمريكا، رتبه اول را از آن خود كرد

به گزارش نويد شاهد به نقل از خبرگزاري مهر، فخري ستاري در آستانه هفدهمين سالروز شهادت تيمسار سرلشگر خلبان منصور ستاري به بيان خاطرات و ناگفته هايي از زندگي آن شهيد سرافراز پرداخت و افزود: سرلشگر شهيد منصور ستاري، در تاريخ ۲۹ارديبهشت ماه سال ۱۳۲۷ در قريه ولي آباد قرچك ورامين در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد و از همان اوان كودكي كمك به ديگران و دفاع از وطن را سرلوحه كارهايش قرار داده بود.

ما “قمر بني هاشم” را داريم كه نورش هيچ وقت خاموش نمي شود

وي افزود: زماني كه بچه بودم، كشورهاي ديگر با پيشرفتهاي علمي كه داشتند قمر مصنوعي به ماه فرستادند، من با همان تفكرات كودكانه ام از برادرم پرسيدم چرا ما نمي توانيم قمر مصنوعي به ماه بفرستيم كه شهيد گفت: ما يك قمر داريم كه نورش هيچ وقت خاموش نمي شود، ما قمر بني هاشم، آقا ابوالفضل(ع) را داريم.

خواهر شهيد ستاري اضافه كرد: شهيد در سن ۱۹ سالگي ازدواج كرده بود و سه دختر و يك پسر داشت؛ فرزندان شهيد نيز از هوش بالايي برخوردارند و هر چهار فرزند شهيد در حال حاضر مدارك دكتراي خود را گرفته اند.

وي افزود: شهيد ستاري قبل از انقلاب، به اتفاق شهيد اردستاني و شهيد بابايي دوره راداري را در آمريكا گذرانده بود، از آنجايي كه برادرم ازهوش بسيار بالايي برخوردار بود، همزمان با دوره كنترل رادار كه بين ۲۷ نفر آمريكايي رتبه اول را از آن خود كرد، مدرك دكتراي زبان خود را نيز دريافت كرده و بعد از يك سال به ايران برگشت و در همان دوران بازگشت از آمريكا بود كه در رشته مهندسي برق دانشگاه تهران قبول شد ولي يك سال كه از ورود به دانشگاهش گذشت، جنگ شروع شد.

در مدت چند روز ۷۵ فروند هواپيماي عراقي را منهدم كرد

فخري ستاري گفت: شهيد كه از ۹ سالگي پدر خود را از دست داده بود، دانشگاه و زن و بچه را رها كرد وارد جبهه شد؛ خيلي دير به دير وي را مي ديديم، گاهي حتي تا پنج ماه به خانه سر نمي زد؛ مي شنيديم كه در مدت چند روز ۷۵ فروند از هواپيماهاي عراقي را منهدم كرده است.

وي با اشاره به بخشي از فداكاريهاي شهيد ستاري اضافه كرد: در برهه اي از جنگ، زماني كه دشمن بمب شيميايي زده بود، ماسك خودش را به راننده لودر داده بود و در جواب اعتراض بقيه گفته بود: “من در حال انجام وظيفه ام ولي اين افراد بسيجي اند”؛ ايشان حس بويايي خودش را از دست داده و تمام بدنش شيميايي شده بود.

تمامي اعمال و زيارات ايام حج واجب را در ۱۹ روز به انجام رساند

خواهر شهيد ستاري عنوان كرد: هنوز جنگ تمام نشده بود كه امام(ره) فرموده بودند “اين شير بچه را بياوريد؛ كيست كه توانسته است دشمن را به زانو درآورد؟” بارها و بارها پيغام داده بودند، برايش جايزه سفر حج در نظر گرفته بودند، ولي شهيد ستاري مي گفت: “من بايد اينجا در جبهه ها باشم و از جان مايه بگذارم و به ملت خودم خدمت كنم؛ من نمي توانم ببينم مردم اينجا تلاش مي كنند و من براي حج واجب بروم”!

وي افزود: خلاصه پس از اصرارهاي فراوان، راضي شد به حج واجب برود و اين در حالي بود كه تمام اعمال و زيارات ايام حج واجب را كه حدود ۳۰ روز به طول مي انجاميد، در مدت ۱۹ روز با پوشيدن لباس عربي و دويدن به انجام رساند؛ زماني كه از حج برگشت درجه سرهنگي داشت و قبل از آمدن از حج اعلام كرد: “چراغاني نكنيد، گوسفند نكشيد، تا وقتي كه برادران من در چبهه ها مي جنگند، من هيچ نمي خواهم”؛ وي به محض رسيدن از مكه، غسل شهادت كرد و به جبهه رفت؛ چهار ماه تمام به خانه سر نزده بود.

فخري ستاري تأكيد كرد: شهيد ستاري تمام زندگي خود را وقف جبهه كرده بود تا جايي كه امام خميني(ره) پيغام فرستادند كه ستاري را بياوريد تا فرماندهي نيروي هوايي را برعهده گيرد؛ شهيد با درجه سرهنگي فرمانده نيروي هوايي ايران شد.

دوربين خدا روشن است، دوربينهاي بنده خدا را نمي خواهم

وي با اشاره به تسلط شهيد ستاري به زبانهاي روسي، انگليسي و … گفت: شهيد به چندين زبان زنده دنيا حرف مي زد؛ زبان روسي و انگليسي را طوري صحبت مي كرد كه گويا زبان مادري اوست.

خواهر شهيد اضافه كرد: برادرم بسيار كم مصاحبه مي كرد و هيچ گاه قبول نمي كرد مقابل دوربين قرار بگيرد؛ خيلي كم پيش مي آمد كه چنين شود، از دوربين گريزان بود؛ مي گفت: “دوربين خدا روشن است، دوربينهاي بنده خدا را نمي خواهم”!

با شهيد كردن بهشتي ۷۰ سال ايران را عقب انداخته اند

وي ادامه داد: زماني كه شهيد بهشتي را ترور كردند، شهيد ستاري گريه كنان ضجه مي زد و مي گفت: “با شهيد كردن بهشتي، ۷۰ سال ايران را عقب انداختند”.

وي افزود: در سال، شبهاي عاشورا و تاسوعا را به خانه مي آمد؛ در نيروي هوايي هر چه ساخته بود از القاب حضرت زهرا(س) بود؛ ارادت خاصي به حضرت زهرا(س) داشت، زماني كه مي خواستم با مادرم به حج واجب بروم، گفت: “از در شرقي بقيع، حضرت زهرا(س) را زيارت كنيد”.

من از خدا و شهدا خجالت مي كشم/ تا پاي شهادت رفتم ولي شهيد نشدم

خواهر شهيد اظهار داشت: سرلشگر ستاري بارها به خودش نهيب مي زد و مي گفت: “من از خدا، از بنده ها، از خانواده شهدا خجالت مي كشم، چرا كه تا پاي شهادت رفته ام ولي شهيد نشده ام”.

وي افزود: شهيد هميشه به دنبال آن بود كه ايران خودكفا شود چرا كه خودكفايي را از پدرم ياد گرفته بود؛ منصور ۹ ساله بود كه پدر فوت كرد ولي از همان بچگي زماني كه پدرم روستاي “ولي آباد” را ساخت پا به پاي پدرم مي رفت و كارهاي پدرم را مي ديد؛ پدرم ۲۴ تا كشاورز به اين روستا آورد و اين روستا را ساخت؛ بقال، بزاز، نجار، آسيابان، چينه كش و… از هريك براي اين روستا آورد تا روستا خودكفا باشد و در كنار آن، تنها قبري براي خود خواست.

شهيد ستاري آموزش مي داد تا ميلياردها تومان سرمايه از مملكت خارج نشود

خواهر شهيد افزود: تيمسار ستاري نيز همانند پدر بود؛ دكتر نائيجي را براي آموزش آنژيوگرافي به خارج فرستاد تا آموزش ببيند و به دانشجويان ايران آموزش دهد، خودش دوره رادار را گذرانده بود و آموزش مي داد، حتي تمام لباسها و ابزار خود را نيز با آنكه براي دانشجويان بزرگ بود، براي آنها برده بود و مي گفت: “خياط داريم كه اندازه آنها را درست مي كند” تا جايي كه حتي بعد از شهادت تقريبا هيچ چيز براي فرستادن به موزه بنياد شهيد و امور ايثارگران نمانده بود.

وي اضافه كرد: شهيد ستاري در دوره خود آموزش را ارتقا مي بخشيد؛ نيرو براي آموزش تربيت مي كرد تا ميلياردها تومان سرمايه مملكت خارج نشود، در حالي كه الان اوضاع تا حدودي متفاوت است؛ خلباني ياد گرفت و تمام دانسته هاي خود را پياده كرد؛ دانشگاه خلباني ساخت كه بعدها امام(ره) فرمود اسم دانشگاه را به نام شهيد مزين كنيد.

شهيد ستاري با تمام مقامهايي كه داشت، باغباني مي كرد

خواهر شهيد تأكيد كرد: شهيد با تمام اين مقامهايي كه داشت، باغباني مي كرد و يك لحظه را از دست نمي داد و درختان را هرس مي كرد؛ دي ماه كه شهيد شد، تمام باغ هرس شده و پر گل بود؛ همسرش مي گفت: “شبها لامپ مي برد و تمام باغ را با نور لامپ هرس مي كرد”.

شهيد ستاري و امثال او ذخيره هاي انقلابند اما برخي قدر اين انقلاب را نمي دانند

وي در بخش ديگري از اين گفتگو تصريح كرد: شهيد سرلشگر ستاري و امثال او ذخيره هاي انقلابند اما برخي اين روزها قدر اين انقلاب را نمي دانند؛ خداوند اين افراد را از بچگي حفظ كرده بود چرا كه براي شهيد از بچگي اتفاقات زيادي افتاد ولي آسيب جدي به او وارد نشد كه قطع انگشت در بچگي، خوابيدن عقرب بر روي بدن او، گاز گرفتگي سگ و حتي چنبره زدن مار بر روي قنداق شهيد، تنها بخشي از آن اتفاقات بود.

ستاري افزود: روز شهادت به اصفهان رفته بود تا زاغه مهمات را بررسي كند تا مبادا زنگ زده باشد و آسيبي به بيت المال وارد شده باشد؛ بعد از بررسي، نماز مغرب و عشا را خواند و تمامي زير دستان خود را برخلاف هميشه در آغوش گرفت و بوسيد و با همكاران خود سوار هواپيما شد كه ۳۰ ثانيه هم نگذشت كه هواپيما آتش گرفت و تيمسار در ۱۵ ديماه ۱۳۷۳ به درجه رفيع شهادت نائل شد.

شهيد ستاري: سعي كردم خدمتگزار مردم باشم

وي با اشاره به وصيتنامه شهيد گفت: شهيد در وصيتنامه خود به حجاب، درس خواندن و تربيت بچه ها سفارش اكيد داشت و اصل وصيتنامه اش در اين جمله خلاصه مي شود كه “سعي كردم خدمتگزار مردم باشم”.

خواهر شهيد افزود: شهيد ستاري در وصيت نامه اش خواست كه نزد امام(ره) و در بهشت زهرا(س) به خاك سپرده شود و بعد از آن نيز خواب ديديم كه گفت: “يك عكس از من در “ولي آباد” بگذاريد و يادبودي نيز در قطعه شهداي روستا قرار دهيد.

نسل امروز تمام اينها را افسانه مي دانند

فخري ستاري در بخش پاياني گفتگو با اشاره به ضرورت شناساندن امثال شهيد سرلشگر ستاري به نسل جوان امروز، عنوان كرد: نسل امروز به حرفهاي ما گوش نمي دهند و مي گويند تمام اينها افسانه است و واقعيت ندارد، البته جوان خوب و پاك نيز بسيار است.

وي ادامه داد: مردمي كه رشادتهاي سرداران و شهدا و ايثارگران را به ياد دارند، وظيفه دارند تا با يادآوري رشادتهاي آنان، جوانها را به ادامه راه اين بزرگواران ترغيب و تشويق كنند.
انتهاي پيام/
منبع : خبرگزاري مهر
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده