گفت و گو با همسر خبرنگار شهيد صارمي:
دوشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد: بعدها به ما گفتند كه طالبان وارد سركنسولگري مي شود و محمود و چند نفر ديگر را به زير زمين سركنسولگري برده و مستقيما به آنها تير اندازي مي كنند. شهيد صارمي و ديگر شهداي كنسولگري ايران در افغانستان پس از شهادت و دفن شدن در گورهاي دسته جمعي و بعد از ۴ بار نبش قبر به وطن باز گردانده شدند...




اينجا محل كنسولگري ايران در مزار شريف است، من محمود صارمي، خبرنگار خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران هستم، گروه طالبان چند ساعت پيش وارد مزار شريف شدند…

خبر فوري، مزار شريف به دست طالبان سقوط كرد، عده اي از افراد طالبان در محوطه كنسولگري ديده مي شوند به من بگوييد كه چه وظيفه اي…» و بدين ترتيب خواسته قلبي صارمي پس از دو ماه تحقق يافت.

اين آخرين پيام و مكالمه شهيد محمود صارمي با خبرگزاري جمهوري اسلامي ( ايرنا) در تهران بود، كه به حق وظيفه خود را به تمام ادا كرد، شهدا عرصه فكر و انديشه خون نگاراني هستند كه آخرين گزارش و تصوير خبري خود را با خون خويش به ثبت رساندند، گرامي باد ياد، نام و خاطره كساني كه در راه انجام رسالت حرفه اي خود در راه آگاهي بخشي به جامعه بشري جانشان را نثار كردند.

۱۷ مردادماه، سالروز شهادت افتخار آفرين شيد صارمي است، شهيد صارمي بيش از دو سال با حضور در افغانستان، تلاش كرد تا فرياد مظلوميت مردم دردمند اين ديار و جنايات طالبان را به گوش جهانيان برساند.

به مناسبت فرا رسيدن ۱۷ مردادماه، روز خبرنگار و سالروز شهادت شهيد صارمي خبرنگار «شبكه خبر دانشجو»، با خديجه روز بهاني، همسر اين شهيد بزرگوار گفت و گويي را به شرح زير انجام داده است:

۱- خانم صارمي براي شروع گفت و گو بفرماييد كه شهيد صارمي كي و كجا به دنيا آمدند و چه زماني با شما آشنا شدند؟
شهيد محمود صارمي ۷ خرداد ماه سال ۱۳۴۷ در روستاي چهاربره از توابع شهرستان بروجرد استان لرستان به دنيا آمدند، وي داراي ۵ برادر و ۴ خواهر است، در سن ۲۴ سالگي نيز با هم ازدواج كرديم.

۲- چطور با شهيد صارمي آشنا شديد؟
پدر و مادر من اصالتا بروجردي هستند، اما من در تهران به دنيا آمدم، دو برادر شهيد صارمي كه در تهران زندگي مي كردند با پسرخاله پدرم آشنا و دوست بودند، محمود از طريق برادرانش با خانواده ما آشنا شد و براي خواستگاري من اقدام كرد، من زمان ازدواج با محمود ۲۳ سال سن داشتم و محمود نيز ۲۴ ساله بود، همچنين دي ماه سال ۷۱ سالروز ازدواج ما بود.

۳-نزديك به شش سال زندگي مشترك با شهيد صارمي داشتيد، حاصل اين ازدواج چه بود؟
از دي ماه ۷۱ تا ۱۷ مردادماه ۷۷ نزديك به شش سال افتخار زندگي كردن در كنار محمود را داشتم، البته دو سال از اين شش سال را محمود در افغانستان گذراند و ثمره ازدواج ما يك پسر به نام سينا است كه امروز سينا نزديك ۱۷ سال سن دارد.

۴-شهيد صارمي زماني كه به خواستگاري شما آمدند، از چه موقعيت اجتماعي برخوردار بودند؟
آن زمان شهيد صارمي در مقطع فوق ليسانس رشته جغرافياي انساني دانشگاه شهيد بهشتي مشغول به تحصيل بود، همزمان با تحصيل محمود در خبرگزاري جمهوري اسلامي «ايرنا»، بعنوان خبرنگار مشغول به كار بود، علاوه بر فعاليت در خبرگزاري، وي بخشي از ساعات خود را بصورت كار در دو شركت عضو جامعه مهندسين مي گذراند.

زماني كه محمود به خواستگاري من آمد و فهميدم بروجردي هستند به پدر و مادرم گفتم مايل به ازدواج با بروجردي ها نيستم، اما زماني كه محمود با من صحبت كرد نظرم عوض شد، جمله اي كه وي به من گفت بسيار براي من جالب بود.

محمود گفت: «من هر چه را اراده كنم به دست مي آورم»، اين حرف او مرا تحت تاثير قرار داد؛ چرا كه اعتماد به نفس من بسيار پايين بود، اما در مقابل محمود اراده قوي و محكمي داشت بنابراين با خود فكر كردم اين روحيه محمود مي تواند اعتماد به نفس پايين من را بهبود دهد، لذا تصميم به ازدواج با او را گرفتم.
ابتدا پدر و مادرم از تغيير عقيده من تعجب كردند كه من در جواب به آنها گفتم: حرف هاي محمود و اراده بالاي او نظرم را تغيير داد.

۵- از خصوصيات اخلاقي و شخصيتي شهيد صارمي بفرماييد؟
بعد از ازدواج، شهيد صارمي من را قانع كرد تا در آزمون ورودي دانشگاه شركت كنم، اين كار براي من كه دو بار در كنكور شركت كرده و قبول نشده بودم، سخت بود، اما با كمك محمود موفق شدم تا در رشته علوم ارتباطات، گرايش روزنامه نگاري قبول شوم.

محمود بسيار با اراده، مصمم، مهربان و دلسوز بود، بيشتر به سخن ديگران گوش مي داد و كم حرف مي زد، در صورتي خود را موظف به پاسخ دادن مي دانست كه معتقد بود سخنش در كمك به طرف مقابل مفيد است.

زماني كه بچه دار شديم بسيار با پسرم سينا مهربان بود، برخلاف اغلب مردان ديگر كه گريه بچه آنان را آشفته مي كند، محمود صبور و آرام بود.

مواقع بسياري بود كه وقتي سينا بي تابي مي كرد و از خواب بيدار مي شد بدون آنكه من را بيدار كند خود بچه را نگه مي داشت و با آنكه فردي مذهبي و معتقد بود، اما زندگي خود را با شرايط روز جامعه تطبيق مي داد.

۶-فعاليت هاي كاري محمود در زندگي مشترك شما مشكلي ايجاد نكرد؟
هيچ مشكلي نداشتيم، اگر فشار و سختي اي بود، محمود آن را تحمل مي كرد و با آنكه دو شب در ميان محمود در خبرگزاري كشيك بود و اخبار خارجي شبانگاهي نيز از بخش هاي پركار بود، اما روحيه بالا و خستگي ناپذيري وي باعث مي شد تا كوچكترين مشكلي نداشته باشيم و هرگز مشكلات محل كار خود را به منزل منتقل نكرد.

يادم است زماني كه محمود در افغانستان بود و اخبار اشغال آنجا را مخابره مي كرد در گفت و گوهاي تلفني كه با هم داشتيم، هيچ وقت طوري حرف نزد كه احساس خطر و نگراني كنم با آنكه مشاهده كرديم كه خطر در كنار او بود.

۷- زندگي مشترك شما با شهيد صارمي چندان طول نكشيد با اين حال اگر زمان به عقب برگردد، باز هم پاسخ مثبت به درخواست ازدواج شهيد صارمي مي داديد؟ البته اين بار با گذشته اين تفاوت را دارد كه مي دانيد بايد سال ها تنهايي را تحمل كنيد؟
بله، كوچكترين ترديدي بر خلاف گذشته نخواهم داشت شايد زندگي من و محمود مدت زيادي طول نكشيد، اما عرض خوبي داشت كيفيت زندگي من بهترين زندگي بود؛ چرا كه رابطه محمود با من تنها رابطه زن و شوهري نبود، بلكه مانند يك دوست خوب در كنار من بود و من نيز در كنار او به آرامش رسيدم؛ چراكه محمود قابل اعتماد و اتكا بود و اگر زمان به عقب باز گردد، گمان مي كنم اين بار اگر محمود به خواستگاري من نمي آمد من خودم به خواستگاري اش مي رفتم.

۸-يك خاطره خوب از زندگي در كنار شهيد صارمي بيان كنيد؟

محمود زماني از محل كار مي آمد كه معمولا ساعت بين ۱۸ يا ۱۹ بود، در آن موقع مي گفت: « آماده شو با هم بريم بيرون، گشتي بزنيم».

محمود معتقد بود با هم راه رفتن زمان مناسبي است براي درد دل كردن، در كنار خانواده بودن براي محمود بسيار مهم بود به همين دليل هر زمان كه امكان داشت سعي مي كرد تا با هم بيرون برويم.

يكبار محمود خواب بود و من خودم براي خريد بيرون رفتم، وقتي از خواب بيدار شد گفت:« بهتر نبود صبر مي كردي با هم مي رفتيم» با آنكه مشغله كاري زيادي داشت، اما زندگي و خانواده برايش مهم بود و نمي خواست به بهانه خستگي لحظات لذت بخش در كنار هم بودن را از دست بدهد.

۹- زماني كه شهيد صارمي براي تهيه گزارش و اخبار به افغانستان رفت، در طول مدت حضورش در افغانستان چه اتفاقاتي افتاد؟
زماني كه محمود به افغانستان رفت و خبر شهادتش را آوردند، حدود ۳۸ روز طول كشيد در فاصله اين مدت اتفاقات زيادي افتاد، البته با شنيدن خبر شهاد محمود براي سال ها چندان خاطره اي از گذشته را به ياد نمي آوردم و طوري شده بود كه يك زماني شوهر خواهرم به منزل ما آمد، ولي او را نمي شناختم و از چهار سال پيش ذهنم شروع به بازيابي اتفاقات گذشته كرده است.

محمود ۱۴ مرداد ۷۷ به افغانستان رفت، ۱۷ مردادماه آقاي صادق از دفتر معاونت خبر گزاري جمهوري اسلامي (ايرنا) تماس گرفت و گفت: اتفاقاتي در افغانستان افتاده و ارتباط ما با سركنسولگري ايران در افغانستان قطع شده است گوش به زنگ باشيد تا محمود تماس بگيرد و ما را نيز خبردار كنيد.

محمود ۱٫۵ بامداد ۱۸ مردادماه با من تماس گرفت، البته آخرين تماسش ساعت ۱۰ صبح ۱۸ مردادماه بود.

محمود گفت: «طالبان خيلي پيش روي كرده و وارد مزار شريف شده اند»، از پشت گوشي تلفن صداي چرخ تانك ها را مي شنيدم.

محمود گفت: «موقعيت اينجا كاملا جنگي است، اما شما نگران نباشيد، من الان از دفتر خبرگزاري مي خواهم به سركنسولگري بروم»، محمود خواست با پسرمان سينا صحبت كند كه تلفن قطع شد بعد از اين ديگر هرگز با محمود صحبت نكردم.

بعدها به ما گفتند كه طالبان وارد سركنسولگري مي شود و محمود و چند نفر ديگر را به زير زمين سركنسولگري برده و طالبان پس از مكالمه تلفني با پاكستان مستقيما به آنها تير اندازي مي كنند.

شهيد صارمي و ديگر شهداي كنسولگري ايران در افغانستان پس از شهادت و دفن شدن در گورهاي دسته جمعي و بعد از ۴ بار نبش قبر به وطن باز گردانده شدند

از ميان نيروهايي كه در زمين جمع مي كنند، تنها فردي به نام شاهسون زنده مي ماند به ما گفتند كه طالبان پس از تير اندازي فكر مي كنند همه آنها مرده اند، اما آقاي شاهسون زنده بود و بعد از خروج طالبان از محل چند نفر افغاني وارد شده و او را نجات مي دهند.

۱۸ مرداد از خبرگزاري با ما تماس گرفتند و گفتند اين ها دچار مشكل شده اند، ۱۹مرداد نيز به ما گفتند نگران نباشيد اينها فرار كرده اند، ما فكر مي كرديم آنها زنده اند، اما بعد از ۱۹ روز اعلام كردند كه شهيد شده اند.

۱۹ روز طول كشيد تا جنازه محمود را به ايران آوردند، روزهاي سختي بود كه اميدوارم براي هيچكس چنين روزهاي سختي پيش نيايد، در كل بعد از ۳۸ روز بي خبري خبر شهادت او را دريافت كرديم.

از سينه به بالاي محمود ۲۰ تا تير خورده بود، البته جنازه محمود در ميان ديگر جنازه ها سالم ترين بود، من جنازه محمود را نديدم اما پدر و مادرش ديدند، البته جنازه محمود و ديگر شهداي همراه او قبل از آنكه به ايران آورده شوند، سه بار نبش قبر شدند.


۱۰- قبل از آنكه خبر شهادت شهيد صارمي را دريافت كنيد آيا در خواب يا روياهاي صادقه چيزي در اين مورد ديده بوديد؟

ارتباط عاطقي بسيار بالايي با محمود داشتم، لذا خواب هاي زيادي را مي ديدم. يك بار خواب ديدم خواهرم گردنبندي كه پلاك آن نقشه ايران بود به من نشان داد، اما گردنبند و پلاك آن روي زمين افتاد، با هم مشغول گشتن شديم، اما به جاي زمين صاف در خاك دنبال پلاك مي گشتيم، پس از زمان طولاني بالاخره موفق شديم كه پلاك را پيدا كنيم و تعبير خوابم اين بود كه جنازه محمود را پيدا مي كنيم.

خانواده محمود نيز بارها خواب ديده بودند كه محمود در حالي كه لباس سفيد و سبز رنگ بر تن دارد بسيار شاد و خوشحال است با آنكه ۱۲ سال است كه محمود شهيد شده، اما روزي نيست كه حداقل ۳ يا ۴ بار نام او را به زبان نياورم.

۱۱- خبر شهادن محمود را چه كسي داد و چه عكس العملي با شنيدن خبر داشتيد؟
۱۹ روز از ۳۸ روز بي خبر از محمود كه ۱۹ روز آن نيز منتظر تحويل جنازه اش بوديم به اصرار پدر و مادر محمود در مراسم جشني شركت كردم، در آن زمان نمي دانستيم كه محمود شهيد شده بلكه فكر مي كرديم فرار كرده و زنده اند و در مراسم متوجه شدم توجه همه ميهمانان به جاي توجه به مراسم به من است.

پس از پايان مراسم پدر و مادر محمود را ديدم كه مشغول گريه كردن هستند. علت را پرسيدم، گفتند: «محمود زخمي شده».

گفتم: «ما كه مطمئنيم در وضعيت افغانستان كاملا امكان دارد محمود زخمي و مجروح شود همينكه زنده مانده كافي است و جاي گريه كردن ندارد» با اصرارهاي من بالاخره گفتند: «محمود شهيد شده است.»

آن شب نمي فهميدم كي و چطور به صبح رسيده و حاضر بودم محمود چشم، گوش، دست و پا نداشت، اما زنده بود.

با پدر و مادرم بلافاصله به تهران بازگشتيم، در طول مسير يك لحظه به خواب رفتم، در خواب ديدم محمود به همراه تعدادي ديگر در ماشين نشسته اند، محمود از سمت جلو به پشت سر نگاه كرد.

به قدري خواب من طبيعي و زنده بود كه بيدار شده و گفتم: «محمود به من نگاه مي كند.»، مدت ها اميد واهي داشتم كه اشتباه شده و محمود يك روز به خانه باز مي گردد.

۱۲- يقين دارم كه محمود ارزش شهادت را داشته كه به مرگ عادي و طبيعي از دنيا نرفت، شما هم نظر ما را تاييد مي كنيد؟
شهادت در دين اسلام از ارزش والاي معنوي برخوردار است، خداوند اگر در انساني ارزش و افتخار شهادت را ببيند، شرايط شهادت را برايش فراهم مي آورد.

در روايات اسلامي جايگاه شهدا هم تراز با جايگاه صديقين و اولياي الهي است، اين نشان از آن دارد كه بايد فرد به جايگاه خاصي برسد كه ارزش اين جايگاه را داشته باشد و فرقي هم نمي كند كه آن فرد در جبهه به شهادت برسد يا در يك كشور بحران زده، نحوه شهادت محمود مظلومانه بود و قطعا اگر گناهي هم داشته بخشيده شده است.

دو ماه قبل از شهادت محمود برنامه اي از دوران جبهه و جنگ تلويزيون نشان مي داد كه در آن برنامه آهنگران مي خواند «در باغ شهادت را نبنديد»، اشك در چشمان محمود حلقه بست و پس از لحظه اي سرازير شد.

به محمود گفتم: چرا گريه مي كني؟ در جواب گفت: ديگر امكان شهادت نيست، اما بعد از دو ماه خودش به شهادت رسيد.

ما از مادربزرگ هايمان بارها شنيده ايم كه مرغ حق هميشه در راه است و ممكن است انسان آرزوي يا خواسته اي داشته باشد كه مرغ حق اجابت كند، فكر مي كنم خواسته محمود هم مستجاب شد.

محمود ارتباط عميقي با خدا داشت در زمان تحويل سال، قرآن اولين چيزي بود كه محمود به سراغش مي رفت و آياتي چند از آن را قرائت مي كرد، محمود اعتقاد قلبي به خدا و دين اسلام و ارزش هاي آن را داشت.

شهيد صارمي احترام بسياري براي پدر و مادرش قائل بود، با آنكه خودش وضع مالي چندان خوبي نداشت، اما در هر فرصتي كه پولي به دستش مي رسيد به پدر و مادرش كمك مي كرد.

تواضع او در برابر پدر و مادرش نشان مي داد كه اين فرد، آدم پاك و درستي است، شايد مواقعي پيش مي آمد كه ما با هم دعوا هم مي كرديم، اما عميقا همديگر را دوست داشتيم.

در مدت زندگي مشترك با محمود هرگز كلمه اي دروغ از او نشنيدم، محمود خودش و رفتارش بي نظير بود، صداقت از مهم ترين ويژگي شخصيتي و اخلاقي او بود جمله «با توكل به خدا»، تكيه كلامش بود و براي انجام هركاري مي گفت: «با توكل به خدا».

شهيد صارمي با آنكه در خانواده پرجمعيتي به دنيا آمد، اما بسيار علاقه مند به تحصيل و مطالعه بود، البته بيشتر كتاب هاي تخصصي و مرتبط با رشته تحصيلي اش را مطالعه مي كرد.

۱۳- آيا دست نوشته و دلنوشته اي از شهيد صارمي داريد؟
محمود بيشتر وسايل شخصي اش را با خود به افغانستان برده بود تنها دو دست كت و شلوار و لوازم التحريرش مانده است.

عكس ها و دست نوشته هايش را به شهيد مير افضلي كه در هواپيماي سي يكصد و سي به شهادت رسيد، سپردم.

محمود زماني كه در افغانستان بود در بخش آرشيو دفتر خبرگزاري، اطلاعات بسياري از افغانستان را مطالعه و بصورت دست نويس جمع آوري كرده بود و بر اساس اطلاعاتي كه از افغانستان به دست آورده بود، گزارشاتي را در خصوص شرايط افغانستان تهيه كرد.

شهيد مير افضلي قرار بود دست نوشته ها و گزارشات محمود را بررسي كند تا آن را بهصورت كتاب درآورد كه با شهادت وي اين كار صورت نگرفت و در پي آن هستيم تا گزارشات و دست نوشته هاي محمود را پيدا كنيم.

۱۴- آيا تاكنون فيلمي يا نوشته اي در مورد شهيد صارمي تهيه شده است؟

محمود در دست نوشته هايش مطالب بسياري در مورد پيدا شدن گورهاي دسته جمعي در افغانستان داشت و اين جالب است فردي كه خود در مورد گورهاي دسته جمعي تحقيق مي كرد و حتما هرگز تصور نمي كرد كه اين اتفاق برايش پيش آيد، خودش بطور دسته جمعي كشته و در گورهاي دسته جمعي به خاك سپرده شد.

تاكنون كتابي در مورد شهيد صارمي نوشته نشده، اما قصد دارم خودم در اولين فرصتي كه پيش آيد با دست نوشته هايي كه از محمود به جا مانده است، كتابي بنويسم.

مرداد ماه امسال فيلمي از زندگي صارمي و شهداي مزار شريف در شبكه سراسري تلويزيون به نمايش در مي آيد

همچنين يكي از كارگردانان به نام آقاي كرامت فيلمي در مورد شهداي مزار شريف تهيه كرده كه به احتمال زياد مردادماه امسال از يكي از شبكه هاي تلويزيوني پخش خواهد شد كه در آن بخشي از زندگي محمود به نمايش در آمده است.

در اين فيلم كارگردان تلاش كرده است تا براي بازي در نقش شهيد صارمي از فرزندان خانواده صارمي از قبيل خواهرزاده ها يا برادرزاده هايش استفاده كند.

۱۵- خود شما هم گويا در خبرگزاري ايرنا مشغول فعاليت هستد، بفرماييد چگونه و از چه زماني مشغول به كار خبري شديد؟
سه سال بعد از شهادت محمود يعني سال ۸۰ كار خبر را شروع كردم، يك روز شهيد مير افضلي به من گفت: خبرگزاري ايرنا در حال جذب نيرو است، تو هم بيا در آزمون ورودي شركت كن كه در آزمون شركت كرده و موفق شدم و در بخش اجتماعي و در حوزه زنان، جوانان و كميسيو ن ها در مجلس امروز مشغول تهيه خبر و گزارش هستم، مدتي نيز در بخش فرهنگي كار كردم.

سال ۷۷ كه ليسانس خود را در رشته ارتباطات گرفتم، محمود گفت: مايل به فعاليت در كار خبر يا امور ديگر هستي، كه در جواب گفتم، مي ترسم نتوانم از عهده اش بر آيم.

اما پس از سخنان محمود مطمئن شدم با اتكا به او و كمك هايش مي توانم از عهده اين كار بر آيم، هر چند بعد از آن محمود به شهادت رسيد، اما حرف هاي او تاثير بسياري در من داشت و شايد عامل محرك همان محمود بود كه پس از سه سال كار خبر را شروع كردم.

منبع: شبكه خبر دانشجو
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده