بانك سوژه ايثارو شهادت(9)
يکشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۰ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد: زماني كه سرباز عراقي به همراه مادرش بعد از اتمام درگيري ها به روستايشان بازمي گردند، خانه ها را ويران شده، درختان را شكسته و چهره كوچه و خيابان ها را دگرگون مي بينند. وقتي وارد خانه مي شوند پسربچه اي حدوداً 14 ساله را مي بينند كه لباس نظامي به تن دارد و پارچه اي قرمزرنگ با متن «ياحسين مظلوم» بر پيشاني بسته است...


زماني كه سرباز عراقي به همراه مادرش بعد از اتمام درگيري ها به روستايشان بازمي گردند، خانه ها را ويران شده، درختان را شكسته و چهره كوچه و خيابان ها را دگرگون مي بينند. وقتي وارد خانه مي شوند پسربچه اي حدوداً 14 ساله را مي بينند كه لباس نظامي به تن دارد و پارچه اي قرمزرنگ با متن «ياحسين مظلوم» بر پيشاني بسته است.
حيا و نجابت توأم با غريبي از چهره اش هويداست. سن و سال كمش از سبز نشدن حتي يك تار مو در صورتش پيداست. بلافاصله مادر را صدا كرده و به عربي از پسر مي پرسد: آيا تو ايراني هستي؟
پسربچه كه متوجه مقصود او شده سرش را تكان مي دهد و مادر با گريه از پسرش مي خواهد كه او را تحويل مقامات ندهد؛ چرا كه مقامات از خون او نخواهند گذشت، او را به حمام مي برند و به سبب سردي هوا برايش بخاري روشن مي كنند؛ اما بالاخره يك روز يكي از افراد بعثي متوجه حضور يك اسير در روستا مي شود و تهديد مي كند كه اگر اسير را تحويل ندهند به مقامات گزارش خواهد داد.
سرباز به ناچار پسربچه را به مقر حزب برده و تحويل مي دهد و آنها همان شب اول با چك و لگد از او پذيرايي مي كنند.
انتهاي پيام
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده