انقلاب اسلامي حكايت شگفتي ا ست. محمود حكيمي از جمله سربازان گمنام فرهنگي ماست كه تيراژ مجموعه آثارش به ده ميليون ـ كمي بيشتر يا كمتر ـ مي رسد! البته اينكه مي گوييم سرباز گمنام، اشتباه نشود؛ حكيمي وزارت اطلاعاتي نيست، نويسنده است و محقق ـ كه عجالتاً گويا اين دو بدون وزارتخانه است! گمنام هم ـ به آن معناـ نيست. نام او با نشريات مشهوري مثل «مكتب اسلام» پيوند خورده است. آن روزها كه جبهه فرهنگي انقلاب نه وزارت فرهنگ داشت، نه سازمان تبليغات، نه يك داستان نويس درست و درمان (در برابر آن همه نويسنده و شاعر و روشنفكر و ... چپي و غير چپي) محمود حكيمي بود و كلي سوژه و قابليت در منابع ديني و اسلامي ـ براي رمان نويسي و تحقيق تاريخي و ...
نخستين كتابش «اشراف زادة قهرمان» نام داشت كه شرح زندگاني مصعب بن عمير، صحابي دلير رسول اكرم (ص)، بود و با استقبال خوانندگان نوجوان روبه رو شد. يك سال بعد (1351) كتاب «حسين بن علي (ع) پيشواي آزادگان» از او به چاپ رسيد. طاغوت، سلحشوران علوي، شهداي فخ، سرودهاي رهايي، سوگند مقدس، نقابداران جوان، دلاوران عصر شب از جمله آثار وي بود كه قبل از انقلاب اسلامي منتشر شدند. پس از انقلاب اسلامي، حكيمي آثاري در زمينة زندگاني چهارده معصوم (ع) ويژه نوجوانان را منتشر نمود. كتاب وجدان كه داستاني با درون ماية ديني بود نيز از وي منتشر شد كه به علت استقبال جوانان به چاپ هيجدهم رسيد. اما كار اصلي و مهم حكيمي پس از انقلاب تأليف مجموعه 22 جلدي تاريخ تمدن يا داستان زندگي انسان ويژه نوجوانان و جوانان بود كه «شركت سهامي انتشار» منتشر ساخت. او تمدنهاي نخستين تاريخ را بر اساس نهضت پيامبران توحيدي تدوين نمود: حضرت ابراهيم (ع) در بابل، حضرت موسي (ع) در مصر باستان و حضرت عيسي (ع) در روم باستان.
حكيمي تمام اين رويكردهاي مكتبي در ادبيات و تاريخ را نتيجه پرورش يافتن در يك خانواده مذهبي، استفاده از آموزه هاي ديني هيئتهاي مذهبي و مطالعة مداوم نشريات ديني و كتابهاي علمي مي داند.
از اين پس خاطرات استاد محمود حكيمي را كه يكي از روايتهاي دست اول از گذشته فرهنگي انقلاب است؛ در سوره خواهيد خواند.

نخستين الگوهاي رفتاري در زندگي من پدر و مادرم بودند كه هر دو به آموزه هاي ديني علاقه بسيار داشتند. پدرم پس از نمازهاي روزانه بيشتر قرآن مي خواند. مادرم هم همين طور. او تا آخرين روزهاي زندگي از قرآن و مفاتيح جدا نمي شد. هر دوي آنان به اهل بيت (ع) علاقة زيادي داشتند.
پدرم در سال 1346 پس از يك دوره طولاني بيماري در گذشت. او رنج بسيار كشيد. او را در شهر ري نزديك مزار حضرت عبدالعظيم به خاك سپرديم. هر گاه به زيارت حضرت عبدالعظيم مي روم پس از زيارت خود را بر سر مزار او مي رسانم. هنگام خواندن حمد و سوره معمولاً گريه مجالم نمي دهد. هر گاه ياد محروميتها و رنجهايش مي افتم شديداً متأثر مي شوم. خيلي دوست دارم كه او را در خواب ببينم. روزهاي تاسوعا و عاشورا همراه او براي عزاداري به هيئتهاي مذهبي مي رفتم. در واقع پدرم بذر عشق و محبت به اهل بيت (ع) را در قلب من كاشت و مادرم آنها را آبياري كرد و چون بزرگ شدم به ادبيات ديني روي آوردم.

پدرم، جلال حكيمي به شغل بزازي علاقه بسيار داشت. همان طور كه گفتم او در زندگي خويش رنج بسيار كشيد. هر زمان كه خواسته ام شرح زندگاني اش را بنويسم اشك مجالم نداده است.
پدر وي يك روحاني باتقوا و بسيار شريف بود كه در زمان رضا شاه مجبور شد از لباس روحانيت بيرون آيد. پدرِ مادرم هم يك روحاني بود. دايي من كه بعد از انقلاب اسلامي فوت كرد از روحانيان نام آور شهرري بود و چون از حافظان قرآن بود به او لقب صدر الح‍ُفاظ دادند.
مادرم در كربلا متولد شده بود و سپس همراه پدر و مادرش در اواخر حكومت ناصرالدين شاه به ايران آمده و در شهر ري ساكن شده بودند. دايي بزرگ من يكي از مشروطه طلبان بنام بود و تا آنجا كه از مادرم شنيدم با روحانيان طرفدار مشروطه همكاري مي كرد.
مادرم چند بار به كربلا و مشهد سفر كرد. اما پدرم به جز زيارت حضرت معصومه (س) نتوانست حتي به مشهد برود. خيلي دوست داشت به زيارت امام رضا (ع) برود ولي نتوانست. او به قرآن كريم علاقه بسيار داشت. بيشتر وقتها در مسجد لرزاده مشغول خواندن نماز و يا قرآن بود. توصيه هاي او و مادرم در مذهبي شدن من و رويكرد من به كتابهاي ديني و سپس نويسندگي بسيار مؤثر بودند.

من در تهران خيابان خراسان متولد شدم. اين خيابان از محله هاي قديي تهران است و چون اغلب هيئتهاي مذهبي در اين محله پديد آمده، رشد كرده و ادامه يافتند به آن خيابان و خيابانهاي اطراف آن «دار المؤمنين» مي گفتند. من از دوران كودكي بيشتر شبهاي جمعه همراه پدرم به يكي از هيئتهاي ديني مي رفتم. البته در محله هاي ديگر تهران هم حسينه ها و هيئتهاي ديني بسيار بودند. در خيابانهايي مانند مولوي، شاپور (وحدت اسلامي فعلي)، جمهوري اسلامي فعلي و ري و منيريه و اميريه و ... نيز هيئتهاي ديني بودند كه گاهي من همراه دوستان خود به آنجا مي رفتيم. معمولاً در آغاز هر جلسه آموزش قرآن بود و سپس واعظ هيئت سخنراني داشت و سپس سينه زني بود. من به هيئت پيرعطا كه مكان دائمي آن در سه راه امين حضور بود و هيئت محبان الحسين (ع) در خيابان آبمنگل علاقه بسيار داشتم. بعدها كه بزرگ تر شدم بيشتر به هيئت مكتب العباس(ع) در انتهاي خيابان زيبا و مكتب الحسين (ع) در خيابان لرزاده مي رفتم. آنچه كه در اين هيئتها به نوجوانان مي آموختند تأثير بسيار بر من داشتند. اگر بخواهم كه نام تمام هيئتهاي ديني را بياورم مطلب خيلي طولاني مي شود. اخيراً در نشريه خيمه و روزنامه همشهري مقالاتي درباره هيئتهاي مذهبي تهران مي خواندم. مقالات خوبي بودند. اما كامل نبودند. براي نوشتن تاريخ هيئتهاي مذهبي در تهران بايد با استفاده از خاطرات بزرگان يك گروه پژوهشي به طور دسته جمعي با هم كار كنند.

خانه ما در كوچه اول خيابان لرزاده بود. مسجد لرزاده در سمت راست و مسجد نو در سمت چپ خانه ما بودند. مرحوم شيخ علي اكبر برهان پيش نماز مسجد لرزاده و مرحوم شيخ جواد فومني پيش نماز مسجد نو از روحانيان بنام و باتقوا بودند. آموزه هاي هر دوي آنان نيز در انديشه من بسيار مؤثر بودند. البته آنان از نظر بينش تفاوتهاي بسيار با هم داشتند اما هر دو مردماني نيك صفت بودند. دربارة هيئتها بگويم كه بيشتر آموزشها جنبه احساسي داشت و نه جنبه تعليمي. برخي واعظان مطالبي كه مطرح مي كردند با مطالب جلسه قبلشان بي ارتباط بود و همين گسيختگي موجب مي شد كه نوجوانان توجه چنداني به مطالب وعاظ نداشتند. در دهه چهل با افزايش جمعيت تهران، مخصوصاً در محله هاي جنوب تهران بر تعدد هيئتهاي مذهبي هم افزوده شد و كم كم نوعي رقابت بين آنها نيز پديد آمد. هر هيئتي تلاش مي كرد كه افراد بيشتري را جلب كند.
در ايام محرم و صفر و مخصوصاً دهه اول محرم مراسم عزاداري بيشتر به مسجدها منتقل مي شد. از روز پنجم محرم بازار تهران تقريباً تعطيل مي شد. از روز هفتم دسته هاي سينه زني و عزاداري تهران اغلب از بازار پاچنار ـ واقع در خيابان خيام ـ وارد بازار مي شدند. بيشتر دسته هاي سينه زني تا جلوي مدرسه شيخ عبدالحسين روضه مي خواندند و از جلوي مدرسه به بعد سينه زني شروع مي شد. دسته ها پشت سر هم مي آمدند. زمان ما دسته هاي سينه زني بني فاطمه از سرچشمه و دسته هاي محله هاي خاني آباد و قنات آباد مشهورترين بودند. دسته ها از بازار كفاشها مي گذشتند و از طريق بازار زرگرها وارد بازار بزرگ مي شدند و پس از عبور از مسجد امام و بازار بين الحرمين از جلوي مسجد بزازها مي گذشتند. مسجد بزازها در آن زمان مشهورترين مسجد بود و وعاظ معروف خيلي دوست داشتند در اين مسجد سخنراني كنند. دسته هاي سينه زني در چهارسوق بزرگ سه قسمت مي شدند و هر كدام به سوي مركز هيئت خود روانه مي شدند. هيئتهايي كه مركزشان در خيابان مولوي و سيروس و ميدان قيام و ميدان خراسان بود از سمت چپ مي رفتند. هيئتهايي مانند هيئت بني فاطمه كه محل فرودشان در خود بازار بود به سمت راست ـ چهار سوق كوچك مي رفتند ـ و هيئتهايي كه از گذر لوطي صالح و جنوب تهران آمده بودند به سوي بازار مسگرها مي رفتند تا هر چه زودتر به جايگاه خود برسند.
در دهة چهل كمتر واعظي به مسائل سياسي مي پرداخت. در اكثر تيمچه ها، واعظان بسيار سخن مي گفتند اما سخنان آنان در ماه محرم بيشتر دربارة وقايع كربلا و عاشورا بود. شلوغ ترين مسجد پس از مسجد بزازها، مسجد جامع (جمعه) بود. در آن زمان فشار ساواك به اندازه اي بود كه كمتر واعظي جرئت مي كرد سياسي حرف بزند. من كه اكنون به آن دوران مي نگرم مي توانم بگويم كه متأسفانه از آن همه شور و شوق در جهت روش تعليمي سود برده نشد. بيشتر فعاليتهاي مذهبي هيئتها در همان ده روز اول ماه محرم بود. در صورتي كه از آن جمعيتهاي عظيم و از آن همه شور و شوق براي درك معارف مذهبي خيلي بهتر مي شد استفاده كرد.
مي توانم بگويم كه وضع آموزش در بسياري از مساجد از جمله دو مسجد لرزاده و مسجد نو واقع در خيابان خراسان خيلي بهتر از هيئتها بود. در مسجد لرزاده كلاس آموزش عربي وجود داشت. البته مرحوم برهان و مرحوم فومني اختلاف نظرهايي با هم داشتند.
مرحوم برهان روشهاي خاصي در تبليغ داشت. وعاظ مشهوري نظير مرحوم فلسفي را براي سخنراني به مسجد دعوت مي كرد اما دوست نداشت كه بلندگو به مسجد بياورند. اين بود كه وعاظ و مداحان مجبور بودند كه صداي خود را بلند كنند. مرحوم فومني برعكس عقيده داشت كه بلندگو كاركردي نظير عينك دارد و مي گفت: «اگر استفاده از بلندگو اشكال شرعي داشته باشد پس استفاده از عينك هم اشكال شرعي دارد زيرا كه اين بينايي را بهتر مي كند و آن يكي صدا را بلند.» البته تفاوت عمده آنها تنها درباره استفاده از بلندگو نبود. شيوه برخورد آنها با حكومت نيز متفاوت بود. مرحوم فومني شديداً با رژيم شاه مقابله مي كرد و معمولاً در هر سال دو يا سه ماه در زندان بود. اما مرحوم برهان در سياست دخالت نمي كرد و اعتقاد به فعاليتهاي فرهنگي داشت.
مرحوم برهان يك مدرسه ابتدايي در خيابان پاك به نام مدرسه برهان تأسيس كرد كه شامل پيش دبستاني و دبستان بود و من يك سال در آن مدرسه درس خواندم. مدرسه برهان هنوز از مدارس اسلامي مشهور تهران است. مرحوم فومني هم كودكستان و دبستان دخترانه تأسيس كرد كه خواهرم در آنجا درس خواند. به هر حال هر دوي آنها مرداني پاك سرشت بودند. خداوند روح هر دوي آنها را شاد كند.

مرحوم حاج سلطان مشهور به سلطان الواعظين (مؤلف كتاب مشهور شبهاي پيشاور)، وحيد خراساني، نوري همداني، مناقبي، مرواريد، سقازاده، اعتمادزاده، مرتضوي، حلبي، آيتي، صدر بلاغي، مكارم، حجتي كرماني، خزعلي، شجوني، نهاوندي، حاج سيد جوادي، مطهري، خندق آبادي، انصاريان، محمدتقي شريعتي، هاشمي رفسنجاني و ... از جمله واعظاني بودند كه از سخنرانيهايشان بهره معنوي بردم.
مرحوم فلسفي در بيان و جذب مخاطبان بسيار موفق بود. مرحوم صدر بلاغي در شيوه گفتار و مباحث استدلالي موفق تر از ديگران بود. من در مسجد لرزاده و سالها بعد در حسينيه ارشاد و مساجد و هيئتهاي ديگر از سخنرانيهاي او خيلي بهره بردم. او از دانشي وسيع و بياني محكم برخوردار بود. از وعاظ مشهور ديگري كه بسيار استفاده كردم وحيد خراساني و مرحوم انصاري (نام كوچك ايشان را فراموش كرده ام) بودند كه معمولاً هر دو با هم در يك مجلس سخنراني داشتند. مرحوم خندق آبادي هم بسيار خوب سخن مي گفت. مرحوم سقازاده لهجه آذري شيريني داشت. مرحوم شبستري در مسجد ارك شبهاي جمعه تفسير قرآن داشت كه براي من بسيار مفيد بود.

در آن دوران اكثر مداحان دانش و معلومات زيادي نداشتند. اما در ميان آنها مداحان مخلص و آگاه و فروتن هم كم نبودند. من از مرحوم حاج اكبر ناظم مداح پرشور اهل بيت (ع) خيلي استفاده كردم. مردي متين و بااخلاص بود. خانه اش روبه روي مسجد لرزاده بود. خدايش رحمت كند. از او اشعاري سبك و بي ارزش و غلوآميز نشنيدم. بيشتر وقتها قبل از سخنراني واعظ در مسجد لرزاده ابياتي در مدح امامان شيعه مي خواند. در ذكر مصيبت هم كلمات غلوآميز نمي گفت. ان شاء الله اگر فرصتي پيش آمد و قرار شد دربارة مداحان اهل بيت سخن گويم باز هم به شيوه او در خواندن روضه مي پردازم.
هر كدام از اين مداحان در زمينة خاصي تخصص داشتند. مرحوم صدر بلاغي در زمينه زندگاني پيامبران توحيدي و مخصوصاً پيامبر اسلام (ص) آگاهي بسيار داشت. در سخنرانيهاي خود را از واژه هاي فخيم و زيبا استفاده مي كرد. مرحوم فلسفي بيشتر در زمينه تعليم و تربيت سخن مي گفت. آقاي وحيد خراساني بسيار جالب سخن مي گفت. مرحوم انصاري بسيار شيرين حرف مي زد و مخصوصاً اينكه در ضمن سخنراني گاه لطيفه هاي جالبي هم مي گفت و همه را مي خنداند.

مرحوم صدر بلاغي به پيامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، علاقه عجيبي داشت. در يكي از سخنرانيهايش مي گفت كه حتي براي شناخت شخصيت پيامبر اسلام (ص) قرآن به بهترين شكل او را معرفي كرده است. او مي گفت كه قرآن كريم حضرت محمد (ص) را پيامبر مرسل، رسول الله، نذير مبين، بشير و ندير، رحمة للعالمين و خاتم النبيين ناميده است و بعد به توصيف هر كدام از اين اسامي مي پرداخت. كتاب قصص قرآن، نخستين كتابي بود كه من از مرحوم صدر بلاغي خواندم و تأثيري شگفت بر من داشت. در اين كتاب زندگاني پيامبران به زبان نسبتاً روان براي خواننده شرح داده مي شود. من دو بار اين كتاب را خواندم. البته اين كتاب ترجمه و تأليف است ولي هر چه باشد من دو بار آن را خواندم. مرحوم صدر بلاغي در سخنرانيهاي خود سفارش مي كرد كه براي شناختن پيامبران همان بهتر است كه به قرآن رجوع كنيم.
من به استفاده از ترجمه هاي قرآن آن زمان ـ كه البته كاستيهايي هم داشتندـ تلاش كردم كه از زندگاني پيامبران پيش تر آگاه شوم. پس از مدتي احساس عجيبي به من دست داد. احساس كردم كه حضرت ابراهيم (ع) را عاشقانه دوست دارم. به راستي سرگذشت انبياء شيرين ترين و سازنده ترين قصه هاي تاريخي است. به هر حال مرحوم صدر بلاغي از جمله واعظاني بود كه با سخنان خويش موجب شد كه به پژوهش دربارة زندگاني پيامبران بپردازم و اين پژوهش همچنان ادامه دارد.
مرحوم محمدتقي فلسفي در ماههاي رمضان از ساعت يك تا دو بعد از ظهر در مسجد سيد عزيزالله واقع در بازار تهران سخنراني داشت. در آن سالها ـ از 1337 تا 1342 ـ من در دبيرستان حافظ كه نزديك مسجد عزيزالله بود درس مي خواندم و هر روز پاي منبر ايشان مي رفتم. مرحوم فلسفي به زبان ساده و بسيار جذاب سخن مي گفت. بيشتر سخنرانيهاي ايشان در مسجد سيد عزيزالله چند سال بعد به صورت كتاب منتشر شدند كه به نظر من آثار جالبي در زمينه هاي مختلف تاريخ، تفسير قرآن و تعليم و تربيت بود.
مرحوم فلسفي روزهاي سه شنبه در منزل خود در خيابان ري نزديك سه راه امين حضور جلسات تفسير قرآن داشت.
برخي معتقدند مرحوم فلسفي از نظر سياسي ديدگاههايي مانند ديدگاهها و مواضع مرحوم صدر بلاغي نداشت. اين حرف كاملاً درست است. مرحوم صدر بلاغي از طرفداران نهضت ملي بود. فراموش نمي كنم كه وقتي مرحوم كريم آبادي از اعضاي جبهه ملي در زندان بود متأسفانه دختر نوجوان ايشان فوت كرد. در مسجدي نزديك سرچشمه جلسة يادبودي برگزار شد. مرحوم كريم آبادي را همراه چند پليس از زندان آوردند. بسياري از فرزانگان از جمله مرحوم غلام رضا تختي در آن جلسه شركت كردند. مرحوم صدر بلاغي منبر رفت و ضمن تسليت به كريم آبادي از ضرورت آزادي در جامعه و مصيبتهاي استبداد مي گفت و ثابت كرد كه راه انبياء راه آزاد ساختن انسانها از بندگي غير خداست. هر كس در راه آزادي انسانها بكوشد در واقع همان راه انبياء را مي پيمايد.

در دهه اول ماه محرم مرحوم مطهري چند مجلس سخنراني در بازار تهران داشت كه من در تمام آنها شركت مي كردم. به راستي جلسات سخنراني آن بزرگوار مانند كتابهايش بسيار آموزنده بود. مرحوم مطهري در جلساتي كه انجمن اسلامي مهندسين تشكيل مي دادند نيز سخنراني داشت. فراموش نمي كنم بحث ايشان دربارة تحريفات عاشورا براي اولين بار در انجمن اسلامي مهندسين مطرح شد. مرحوم مطهري بعدها اين مطلب بسيار مهم را در جلساتي ديگر عنوان نمود. بحث تحريفات عاشورا كه پس از انقلاب در جلد اول حماسه حسيني آمده است، تدوين همان سخنرانيهاي بسيار ارزشمند است. من خاطره جالبي از مرحوم مطهري دارم كه در كتاب سروش آزادي آمده است. با قاطعيت بگويم كه تشويقهاي آن مرحوم موجب آن شد كه من داستان نويسي مذهبي را در مجله درسهايي از مكتب اسلام ادامه دهم.

مرحوم شريعتي در اواخر دهة چهل در ماههاي محرم و صفر و ماه رمضان از مشهد به تهران مي آمد و در جلسات متعددي سخنراني داشت كه از آن جلسات هم خيلي استفاده كردم. متأسفانه اغلب آن سخنرانيها ضبط نشد كه بدون ترديد اگر نوار آن سخنرانيها موجود بود حتي امروزه براي بسياري افراد مخصوصاً جوانها خيلي مفيد و سازنده بود.
شيخ محمود حلبي نيز از اواسط دهة چهل در خيابان لرزاده سكونت داشتند و از همسايگان ما بود. وي گاهي به دعوت مرحوم حاج شيخ جواد فومني در مسجد نو سخنراني داشت و گاه در ماه محرم در يكي از هيئتها سخن مي گفت. من از بيانات ايشان هم خيلي استفاده كردم.

دوست ندارم وارد بحث گروه حجتيه شوم. آن را مي گذاريم براي بعد. البته من در دو مورد با آنها مخالف بودم. يكي اينكه مي گفتند ما در سياست دخالت نمي كنيم و دوم اينكه پس از ظهور مرحوم دكتر علي شريعتي با وي چندان موافق نبودند در حالي كه من دكتر را بسيار دوست داشتم. به جز اين دو مورد، بيشتر كساني كه من از آن گروه مي شناختم مردماني متدين و شريف بودند. با اين مخالفتهاي بسيار شديدي كه امروزه ضد آنها انجام مي شود موافق نيستم.
خاطرات من از مرحوم محمدتقي جعفري بسيار زياد است. وي در محلة ما؛ خيابان خراسان زندگي مي كرد. انديشمندي بزرگوار بود. من و جمعي از دوستان روزهاي دوشنبه به منزل ايشان مي رفتيم و از درسهاي او استفاده مي كرديم. مردي فوق العاده متواضع بود. در خاطراتي كه در سال 1382 در نشريه مطبوعات اسلامي تحت عنوان «چهل سال كار در مطبوعات ديني» نوشتم برخي از خاطرات خود را از وي آورده ام. مرحوم علامه جعفري از كساني بود كه من را براي نگارش داستانهايي با درون ماية ديني تشويق مي كرد. او از حافظة خوبي برخوردار بود. گاه در ميان درس، دو صفحه از آثار نويسندگان مشهور را از حفظ مي خواند. درسهاي او از نهج البلاغه و يا مثنوي معنوي تأثير فراوان بر من داشت. در مقدمة كتاب «در مدرسه مولانا» از مرحوم جعفري به تفصيل سخن گفته ام.

هيئتهاي مذهبي بسياري از جوانها را از سقوط در فساد و تباهي نجات مي دادند؛ اما بايد بپذيريم كه اغلب اين هيئتها برنامه درست و منظمي براي تدريس آموزه هاي ديني نداشتند و اين وضع از 150 سال پيش همچنان ادامه دارد. وقتي جواني با آن همه شور و شوق به هيئتي مي آيد بايد از اين همه علاقه نهايت استفاده را بكنيم.
پس از انقلاب اسلامي خوشبختانه تحولاتي در اين زمينه صورت گرفته است. اما ما هنوز از جهاتي عقب هستيم. به نظر من در هيئتها گذشته از تدريس قرائت قرآن، ترجمه اين كتاب رهايي بخش هم بايد تدريس شود. آموزش تاريخ اسلام و زندگاني اهل بيت (ع) بايد در جلسات هيئتهاي ديني تدريس شود. مهم ترين كاري كه بايد امروزه در هيئتهاي ديني انجام شود عادت دادن نوجوانان و جوانان به مطالعه نشريات و كتابهاي ديني است. امروزه تا آنجا كه مي دانم دهها مجله و نشريه ديني در هر هفته منتشر مي شود اما تيراژ آنها بسيار پايين است. اين يك مصيبت است. يعني يك نويسنده و يا پژوهشگر با زحمات زياد مقاله اي دربارة حادثه كربلا و يا جنگهاي صدر اسلام و يا اخلاق و رفتار حضرت رسول (ص) و ائمه اطهار (ع) مي نويسد و پس از ويرايش چاپ مي شود. اما متأسفانه تعداد كمي اين مقاله را كه با زحمات بسيار تهيه شده مي خوانند. تيراژ كتاب و مجله متأسفانه در كشور ما بسيار پايين است. نكته ديگري كه مي خواستم بر آن تأكيد بسيار كنم عادت دادن خودمان و شركت كنندگان در جلسات هيئتهاي ديني به مدارا و تحمل عقايد ديگران است. اگر رواداري و تحمل انديشة ديگران در انديشة نوجوان و جوان مذهبي نهادينه نشود او به تدريج به يك انسان متعصب و خشن تبديل مي شود كه فقط خود و هم فكرانش را شايسته رستگاري و ورود به بهشت مي داند و حاضر به بحث با هيچ كس نيست و اين تعصب و جمود او را به تدريج به موجودي فاقد احساس تبديل مي كند. از ديگر چيزهايي كه ما بايد به نوجوانان و جوانان خويش بياموزيم عشق و محبت به همه انسانهاست. من با اطمينان مي گويم كه مكتب پيامبران توحيدي و مخصوصاً آموزه هاي قرآن كريم و پيامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار (ع) بر اساس مهرورزي و محبت است. محبت و محبت.

من تقريباً تا اواسط دهة چهل به هيئتهاي مذهبي مي رفتم. اما از آن به بعد فقط به مسجد لرزاده مي رفتم. در مسجد لرزاده با فوت مرحوم علي اكبر برهان، پس از مدتي وقفه، آقاي تنكابني برادر مرحوم فلسفي پيش نماز شد. او كلاس درسي در مسجد تشكيل داده بود كه من در آن كلاس شركت مي كردم. كتابخانه اي هم در مسجد بود كه كتابهاي خوبي داشت. مرحوم خاموشي هم در آن مسجد عربي تدريس مي كرد كه من در بيشتر آن كلاسها شركت مي كردم. گاهي اوقات هم به مسجد محمدي واقع در خيابان زيبا مي رفتم. در آنجا هم كلاسهاي جالبي تشكيل شده بود. در مدرسه آشيخ عبدالحسين واقع در انتهاي بازار كفاشها جنب مسجد آذربايجانيها دكتر نجفي مدرس آموزشگاه دار العلوم العربيه تدريس مي كرد كه بسيار مفيد بود. از اواخر دهة چهل من وارد عالم نويسندگي و ترجمه و تأليف شدم كه به آن مي پردازيم.


منبع:سوره مهر
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده