پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد/ وقتي وارد اردوگاه شديم همه را كتك زدند جز گروهي كه حاج آقا در آن حضور داشت. بعد جاي افسران عوض شد و افسر بعدي كه گويا مرحوم ابوترابي را نمي شناخت او را به قصد قطع نخاع كتك زد. چيزي كه ابوترابي را نجات داد تيري بود كه در ناحيه چپ سينه اش وجود داشت.


به گزارش خبرنگار نويد شاهد روز گذشته به مناسبت سالگرد بازگشت غرورآميز اولين گروه آزادگان دفاع مقدس به ميهن، 3 آزاده سرافراز گزيدع اي از خاطرات دوران اسارت را در محل كنفرانس هاي باغ موزه دفاع مقدس همدان، براي خبرنگاران تشريح كردند.

حاج رضا شريفي، باقر سيلواري، حاج محسن جامه بزرگ و يدا... روحاني منش از آزادگاني بودند كه در جمع خبرنگاران همدان حضور داشتند و با گذشت دقايقي از شروع نشست جعفر زمرديان، مدير كل بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس به جمع پيوست.

روحاني منش كه حدود 10 سال در اسارت نيروهاي بعثي عراق بوده است با ذكر خاطراتي از استقامت اسراي ايراني در عراق سخن گفت و اظهار داشت: سال 59 عراقي ها به منطقه دارخور حمله كردند و نتيجه اش به اسارت گرفتن رزمندگان ايراني بود.

وي ادامه داد: پاسگاه تيله كوجايي بود كه بچه ها در آن مستقر شده بودند. عراقي ها بعد از كتك زدن و حمله به ايراني ها تصميم گرفتند پرچم ايران را از بالاي مناره اي كه در محل وجود داشت پايين بياورند. به دليل اينكه خودشان نمي توانستند اين كار را بكنند يكي از رزمندگان به نام سيد احمد قشمي كه لاغر اندام بود را مجبور كردند از ديوار بالا برود و پرچم را پايين بياورد. سيد احمد كه الان مدير كل ثبت احوال تهران است از ديوار بالا رفت اما پرچم را پايين نياورد و عراقي ها او و مناره را به رگبار بستند و پرچم در جاي خود باقي ماند و جوانان ما در هر شرايطي تواستند از ارزش هاي ما دفاع كنند.

اين آزاده مهمترين عامل استقامت اسراي ايراني را اعتقاد به نظام و عشق و علاقه شان به انقلاب دانست و افزود: سال اول اسارت با تمام سال ها فرق مي كرد و كشتارها و شكنجه ها بسيار زياد بود. برخورد كابل هاي برق حاوي ماسه يا چوب خيزران به بدن هاي اسرا عادي ترين شكنجه ها بود و تنها عامل استقامت و پايداري اسراي ايراني اعتقادشان بود به طوري كه شكنجه ها و كتك ها بر روي انها اثر نمي كرد.

روحاني منش بيان داشت: صليب سرخي ها مي گفتند شما عراقي ها را به اسارت گرفته ايد. در اسارت شادي هاي خاص بود، شادي هايي كه همه چيز داشت. من اين دهه فجري كه اين سال ها اجرا مي شود را اصلاً قبول ندارم. در دوره اسارت با وجود اين كه آدم هاي متفاوتي در اردوگاه وجود داشت از پرويز خالكوب و درشكه چي شاه تا كسي كه در تقوا سرآمد بود اما حرف، حرف بچه مذهبي ها بود. در دهه فجري كه در دوران اسارت برگزار مي كرديم هر روز يك برنامه اجرا مي شد.

حاج رضا شريفي نيز كه سال 60 در جريان عمليات سرپل ذهاب اسير شد در اين نشست از چگونگي اسير شدنش سخن گفت: عمليات سرپل ذهاب دوبار توسط جاسوسان لو رفت تا سومين بار كه مي خواستيم عمليات را اجرا كنيم، خبر شهادت رجايي و باهنر به گوش رزمندگان رسيد و بچه ها طاقت نياوردند و در عمليات به اسارت درآمديم.

وي با بيان خاطرات مرحوم ابوترابي، نماينده امام در جبهه ها در دوران اسارت اظهار داشت: اين پيرمرد روحاني فرشته نجات ما بود و اسرا مديون زحمات او براي بازگشت به وطن هستند. حاج آقا بنا به وظيفه اي كه داشت به سلامتي تك تك اسرا اهميت مي داد و سكان اسارت را به دست داشت و همه اسرا از مومن و معتقد تا شيطان پرست و جاسوس و شخصيت هاي مختلف حتي افسران عراقي را مثل موم در دست خودش داشت. هر جا كه مي رفت آرامش و آسايش را با خودش به همراه داشت و با رفتارش به ما درس مي داد.

شريفي ادامه داد: اردوگاه موصل 2 معروف به اردوگاه شكنجه بود و همه را در آن جا كتك مي زدند.

وقتي وارد اردوگاه شديم همه را كتك زدند جز گروهي كه حاج آقا در آن حضور داشت. بعد جاي افسران عوض شد و افسر بعدي كه گويا مرحوم ابوترابي را نمي شناخت او را به قصد قطع نخاع كتك زد. چيزي كه ابوترابي را نجات داد تيري بود كه در ناحيه چپ سينه اش وجود داشت.

وقتي خون از سينه حاج آقا سرازير شد عراقي ها جا خوردند و او را به بيمارستان انتقال دادند. در آن حال حاج آقا به عراقي ها اجازه ندادند زير بغلش را بگيرند و كمكش كنند. اگر من سالم به ايران برگشتم مديون رهنمودهاي او هستم. مرحوم ابوترابي با اخلاقي كه داشت همه را مريد خود كرده بود.


حاج محسن جامه بزرگ نيز در سال 65 در عمليات كربلاي 4 به اسارت درآمد. اين آزاده به نقش بانوان در هشت سال دفاع مقدس اشاره كرد و گفت: در زمان اسارت حدود 5 ماه بود كه ازدواج كرده بودم و در طول 5 ماه تنها 31 روز همسرم را ديدم. به نقش بانوان در دفاع مقدس كمتر توجه شده است در حالي كه نقش خانم ها در جنگ خيلي والا بود. خانم ها باعث شارژ روحي افراد مي شدند و اگر پشتيباني آنها نبود رزمندگان نمي توانستند بجنگند.

وي با يادآوري عمليات كربلاي 5 و پيروزي رزمندگان ايراني كه باعث پذيرش قطعنامه و عصبانيت عراقي ها شد، بيان داشت: به همين خاطر از بچه ها خواستند تا به امام توهين كنند. بچه ها با وجود شدت جراحات توهين نكردند و بوي تعفن ناشي از زخم هاي عفوني شده و كرم انداخته فضا را گرفته بود. عراقي ها به جاي مواد ضدعفوني كننده محل زخم ها كه پر از كرم هاي ريز سفيد شده بود را با آب مي شستند و اين باعث شهادت 5 نفر از اسرا شد. سپاهي ها را مفقود نگه مي داشتند و هر نوع شكنجه كه مي خواستند بر روي آنها انجام مي دادند. برخي از اسرا را در تابستان رو به آفتاب مي خواباندند تا اينكه بر اثر شدت تشنگي و تابش خورشيد از پاي درآمدند. با سيم خاردار شلاق مي زدند به طوري كه نمي شد دراز كشيد و همه به هم تكيه مي دادند و استراحت مي كردند. آن موقع بود كه ما آزاده شديم چون مي ايستاديم و با تمام مشقت ها اعياد و مراسم مذهبي مختلف را برگزار مي كرديم.

در ادامه جعفر زمرديان در جمع خبرنگاران با ذكر خاطره اي گفت: دوره اسارت دانشگاه بود. يكي از اسرا حسن مشهدي بود كه سواد خواندن و نوشتن نداشت. چوپان بود و چون خدمت سربازي اش را مي گذراند به جبهه اعزام شده بود.

كاسه ريش تراشي به ما داده بودند كه آن را از آب پر مي كرديم و با تر كردن انگشت و كشيدن آن بر روي زمين حروف الفبا را به حسن مشهدي ياد مي داديم يا با خاك هاي كف محوطه برايش اشكال حروف را مي كشيديم. مشهدي الان استاد دانشگاه تربيت مدرس فردوسي مشهد است. اينها چيزهايي است كه بنياد حفظ آثار بايد آناليز كند. مي خواهيم از منظر ديگري به دفاع مقدس بپردازيم.

گفتين است بعد از اتمام نشست خبرنگاران و آزادگان، بخش آزادگان باغ موزه دفاع مدقس را بازديد كردند و سپس در راهروهاي موزه دفاع مقدس همدان قدم زدند تا يادشان بيايد چه مشقت هايي براي حفظ ايران اسلامي كشيده شده و چه خون هايي در اين راه ريخته شده است تا ما اكنون بنشينيم و يا افتخار از اقتدار اسراي ايراني در عراق حرف بزنيم.

انتهاي پيام/ح
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده