شاهد بلاگ
سه‌شنبه, ۱۵ تير ۱۳۸۹ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد: وبلاگ "روايتهاي فابريك جنگ" با يادي از شهيد محدثي فر به روز شد.


به گزارش خبرنگار نويد شاهد وبلاگ "روايتهاي فابريك جنگ" به نويسندگي عليرضا دلبريان در آستانه سالروز شهادت شهيد "جليل محدثي فر" آخرين پست خودش را اختصاص به يادي از اين شهيد گرانقدر داده است.

شهيد محدثي فر از غواصان گردان ياسين و همرزم عليرضا دلبريان، نويسنده وبلاگ روايتهاي فابريك جنگ بود، اين شهيد گرانقدر فرماندهي گردان ياسين را به عهده داست.

در اين پست وبلاگ دلبريان مي خوانيم:

شهيد جليل محدثي فر، از ماههاي اول جنگ به ستاد جنگهاي نامنظم شهيد چمران پيوست.بعدها مسئول آموزش واحد تخريب شد،داراي قامتي بلند و اندامي ورزيده بود، با جبروت و باوقار ،اما مهربان ،بامحبت و دوست داشتني،هم جسم بزرگي داشت و هم روح بزرگي

قبل از عمليات كربلاي ۴ ،گردان تخصصي غواصي ياسين براي عمليات در آب،به فرماندهي آقا جليل تشكيل شد

او در تمام كلاسهاي آموزش سخت غواصي در آبهاي گل آلود كارون، در شبهاي سرد زمستان ۶۵،عليرغم اينكه ميتوانست در تمام جلسات شركت نكند،اما هميشه جلو ستون بچه هاي غواص از خرمشهر تا پل مارد ۱۰-۱۲ كيلومتر فين ميزد،ميرفت و برميگشت . يادم هست در جلسه اي وارد آب شديم اما آقاجليل حضور نداشت،بطرف پل مارد حركت كرديم ،بعد ازمدتي شنا كردن ودور شدن از اسكله،صداي قايقي از دور بگوش ميرسيد،نزديك و نزديكتر شد،آقاجليل،اين فرمانده دلها، با لباس غواصي فين بدست،روي قايق نشسته بود،از بين كلاس خودش رو به بچه ها رسوند و گفت : ببخشيد،جلسه فرماندهان لشگر طول كشيد...

جليل ،فرمانده اي نبود كه به بچه ها بگه : برويد ميرفت جلو ميگفت: بياييد،توي انجام تمام كارها خودش جلو بود،زياد اهل دستور دادن،امر و نهي نبود، با عمل و رفتارش،امر و نهي ميكرد...

تا زنده ام،جاروب كشيدنش را ، گرد وخاك خوردنش را،تميز كردن يك سالن بزرگ كه قبلامرغدوني بوده در خرمشهر،سال ۶۵،كه براي استقرار گردان گرفتيم ، با آنهمه خاكروبه و فضله مرغ يادم نميرود...كاري كه تمام بچه ها از انجامش كراهت داشتند،اما وقتي آقاجليل،چفيه را بصورتش بست و شروع كرد...بچه ها هم با عشق به كمك آمدند،ساعتي بعد تميز و مرتب شد...

همه به او احترام ميگذاشتند و عاشقانه مطيعش بودند، بر قلب بچه ها فرماندهي ميكرد.اهل عمل بود. آنقدر ضعفهاي بچه ها را نديده ميگرفت و تحمل ميكرد،كه استعدادهاي مرده ي وجودشان شكوفا ميشد ،جليل ،بچه ها را ميساخت و بقول من ،جليل ما رو آدم كرد،قبل از آني كه يك تخريب چي و غواص بكند. آنقدر صبور بود ،كه در سخترين شرايط پرخاشي ...از او نديدم، شهيد حسن شاد ميگفت: نگوييد جليل محدثي فر بگوييد: جليل محدثي صبر

جليل ، من و همه را با كارهايش ،با اخلاق خوبش و با صبرش ديوانه كرده...

بعد از جا ماندن از ياران غواصش در عملياتهاي كربلاي ۴و ۵ ،در تير ماه سال ۶۶ در خط ماووت با اصابت خمپاره اي جلو درب سنگرش،در حالي كه با بي سيم صحبت ميكرد ،روحش به ملكوت پر كشيد......

جليل ،براي جامانده هاي گردان نمرده، ما با ياد او زندگي ميكنيم و به اميد رسيدن به او در انتظاريم

اميدي كه بما نشاط ، انرژي و نيرو ميدهد و لذتهاي پوچ دنيا را در نزدمان بي ارزش ميكند

ياد جليل،ياد همه خوبيهاست، ياد جليل ،به نماز و زيارت و حج و همه اعمال من جهت ميدهد و نوراني ميكند،آنقدر جليل را در كنارم حس ميكنم كه اين حس ،مرا از غفلتها و از شيطان گريزان ميكند

خدا ميداند اگر در قيامت، اگر!!! جزو بهشتيان باشم،بدون جليل وارد نميشوم واگر هم جهنمي باشم ،از خدا تقاضا ميكنم ،خواهش ميكنم ،زجه ميزنم و.... حداقل اجازه يك ملاقات با جليل بمن بدهد، خدا كه خيلي مهربونه، حتما اين اجازه رو ميده....واي كه چقدر لذت بخشه...

با دلاي ما چكار كردي ،جليل...

انتهاي پيام/ح
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده