در گفت و گو با دكتر مجيد صفاتاج
سه‌شنبه, ۱۷ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۰۰:۰۰
مجيد صفاتاج براي كساني كه در حوزه فلسطين و مسايل انتفاضه پژوهش مي كنند نامي آشناست. او تا كنون ده ها مقاله در زمينه انتفاضه منتشر كرده و تحقيقات گستردها ي را نيز در زمينه يهودشناسي انجام داده است. به سراغ او رفتيم و در مورد فرهنگ مبارزه در فلسطين و اتفاقاتي كه در چند دهه گذشته در فلسطين افتاده است گفت و گويي انجام داديم كه مي خوانيد. اين گفت و گو را ابوالفضل حيدردوست انجام داده است.


اشاره:
مجيد صفاتاج براي كساني كه در حوزه فلسطين و مسايل انتفاضه پژوهش مي كنند نامي آشناست. او تا كنون ده ها مقاله در زمينه انتفاضه منتشر كرده و تحقيقات گستردها ي را نيز در زمينه يهودشناسي انجام داده است. به سراغ او رفتيم و در مورد فرهنگ مبارزه در فلسطين و اتفاقاتي كه در چند دهه گذشته در فلسطين افتاده است گفت و گويي انجام داديم كه مي خوانيد. اين گفت و گو را ابوالفضل حيدردوست انجام داده است.

در بحث انتفاضه خيلي ديدگاه هاي سياسي، تاريخي را مي شود مطرح كرد، امّا بحث اين است كه در روند پيشروي و جلو آمدن انتفاضه اين فرهنگ ايثار و شهادت چه جايگاهي داشته؟ به خصوص وقتي اين سوال اهميت پيدا مي كند كه مي بينيم قبل از اينكه انتفاضه شكل بگيرد گروه هاي چپ و گروه هاي چريكي شروع به فعاليت مي كنند، امّا شكست مي خورند و دچار سرخوردگي مي شوند. در روند شكل گيري انتفاضه، چه در بحث جهاني چه در داخل كشور، چه اتفاقي افتاده كه اوّلاً: فرهنگ ايثار و شهادت به عنوان الگو قرار گرفته و دوّماً: چطور حماس و حزب الله تنها گروه مقاومتي است كه در طول مبارزات 60 ساله، توانسته اند موفق باشند، در حالي كه اسراييل ارتش قدرتمندي در اختيار دارد؟

عوامل مختلفي را مي توان در شكل گيري انتفاضه مطرح كرد، امّا مهمترين عامل، فرهنگ ايثار و شهادتي است كه هم انقلاب اسلامي ايران تجربه كرده، هم مقاومت اسلامي لبنان. البته اينان از پيام انقلاب كه پيام شهادت طلبي بود، الهام گرفتند. اينها از ايده و تفكري كه حضرت امام(ره) بنيانگذارش بود، پيام گرفتند.
انقلاب اسلامي ايران چندين ويژگي دارد. يكي از مسايلي كه توسط امام مورد تأكيد قرار گرفت، بحث نهضت عاشورا بود. يعني حضرت امام از فرهنگ عاشورا و نهضت حسيني و فرهنگ شهادت و ايثار و فداكاري استفاده كردند و اين بود كه توانستند با ترويج اين فرهنگ از آن به مثابه تزريق خوني در رگ هاي حياتي انقلاب استفاده كنند و مردم و به ويژه جوانان را فوج فوج به سمت انقلاب هدايت كنند. اين حركت امام بود كه در ميان جواناني كه در دوره شاهنشاهي يك جو غربزده و اسلام زدايي، ضدديني، دوري گزيدن از اهل بيت و اسلام ناب محمدي وجود داشت اين فرهنگ را احيا كرد. در آن دوران اگر مي خواستيد در دانشگاه تهران نماز بخوانيد، بيشتر از پنج يا شش نفر نبودند. وضعيت به گونه اي بود كه حتي بچه مسلمان ها هم نمي توانستند و جرأت اين را نداشتند كه ابراز عقيده و شايد مورد تمسخر قرار مي گرفتند و به دليل همين جوّي كه وجود داشت كنند امريكايي ها اعتقاد داشتند در ايران هيچگونه انقلاب و رخدادي اتفاق نخواهد افتاد؛ ولي امام خميني(ره) با تكيه بر نهضت عاشورا و همچنين مهدويت و به ويژه فرهنگ شهادت طلبي اباعبدالله الحسين حركت و موجي را ايجاد مي كند كه هيچكس ياراي ايستادگي در مقابل آن را ندارد و بلافاصله انقلاب پيروز مي شود.
در دوران دفاع مقدس ما در شرايط بدي قرار داشتيم، ارتش فروپاشيده و تجهيزات ناكارآمدي داشتيم كه يا توانايي استفاده از آنها نبود يا فناوري اش را آمريكايي ها از كشور خارج كرده بودند. در محاصره شديد قرار گرفته بوديم، حتي براي اينكه سيم هاي خاردار را از كشور هاي اروپاي شرقي وارد كنيم، به دليل همين تفكر ضد سلطه مان روس ها به ما اجازه ندادند آنها را وارد ايران كنيم. روس ها 33 جلوي واردات سيم خاردار را گرفتند؛ در صورتي كه هواپيماهاي توپولوف، ميگ و سوخو را در اختيار صدام مي گذاشتند و انگليسي ها و فرانسوي ها هواپيماهاي پيشرفته و آمريكايي ها اطلاعات مربوط به جبهه ها را در اختيارشان قرار مي دادند. دلار هاي عربستان و نفت كشور هاي عربي در اختيار صدام حسين بود امّا آن چيزي كه توانست بر اين تكنولوژي غلبه كند، بر اين جبهه كاملا به هم فشرده استكبار پيروز شود، همين فرهنگ شهادت طلبي بود. همين فرهنگ بود كه باعث مي شد يك نوجوان سيزده ساله نارنجك دستش بگيرد و تانك را منهدم كند و خود نيز به شهادت برسد. غرضم از اين مقدمه اين بود كه ايثار و شهادت در انقلاب اسلامي ايران معنا و مفهوم گسترده اي پيدا كرد كه اتفاقا قابل تعميم به همه جنبش ها و نهضت هاي آزادي خواه اسلامي بود. اين فرهنگ اولين بار به لبنان منتقل شد. وقتي كه رژيم صهيونيستي در سال 1982 به لبنان حمله مي كند و در عرض يك هفته بيش از نيمي از خاك لبنان را اشغال مي كند و بيروت به عنوان اولين پايتخت از كشورهاي عربي تحت سلطه اسراييلي ها قرار مي گيرد، رييس جمهور را عوض مي كنند، كشتارهاي وسيعي را انجام مي دهند و به بيروت غربي و بيروت شرقي وارد مي شوند؛ اما در يك جا زمين گير مي شوند؛ در كجا؟ در منطقه اي به نام مثلث خلده اول حومه شهر بيروت كه خط دفاعي بچه هاي شيعه بود. اسراييل بعد از همه تخريب ها و كشتارها به نيروهاي مقاومت شيعه مي رسد كه قدرت مقابله با آنان را ندارد. وقتي خبرنگاران از آن نيروها سؤال مي كنند شما كي هستيد؟ جواب مي دهند ما سربازان خميني هستيم.
اين فرهنگ شهادت و ايثار و فداكاري بود كه تعدادي جوان پرشور و ميهن پرست به همراه چند نفر از علما و روحانيون از پيشروي نيروهاي اسراييل جلوگيري مي كنند و بعد همين ها مي آيند به تدريج حزب الله لبنان و مقاومت اسلامي لبنان را تشكيل مي دهند و تنها چيزي كه براي آنها مهم نبود دستيابي به حكومت و مسئله مادي آن بود كه معمولاً احزاب و مبارزان لبناني داشتند. شما وقتي به تاريخ مبارزات مردم لبنان و فلسطين نگاه مي كنيد، مي بينيد چيزي كه باعث شكست مقاومت فلسطين شد، نااميدي مردم فلسطين از گروه هايي بود كه به عنوان دفاع از ميهن و سرزمين فلسطين آمده بودند ولي درگيرودار مسايل شخصي، جناحي و مادّي شيرازه شان از هم پاشيده بود. نيروهاي چپ و مبارز فلسطين به جاي مبارزه عليه رژيم صهيونيستي با هم درگير مي شدند، دست به ترور يكديگر مي زدند وهمديگر را مي كشتند؛ آن هم براي رسيدن به قدرت. اما زماني كه مردم از اين گروه ها نا اميد مي شوند در مقابل ميب ينيم جرياني شكل مي گيرد كه برگرفته از تفكر امام و منطبق با فرهنگ شهادت و نهضت عاشورايي است، برگرفته از نهضت مهدويت و اصل انتظار به معناي واقعي است.

همين فرهنگ است كه به عنوان قدرت نرم در اختيار نيروهاي مقاومت لبنان و فلسطين قرار گرفته و اسراييل به شدت از آن هراس دارد؟

بله، بايد بدانيد كه اسراييل در جنگ 1967 سرزمين هاي اشغالي خود را در 6 روز 4 برابر كرد. اسراييل تنها با گرفتن 4هزار اسير، بيش از 80 درصد تجهيزات نظامي كشور هاي عربي مصر، سوريه، اردن و عراق را منهدم مي كند و پيروز هم مي شود؛ ولي اين اسراييل در مقابل حزب اللهي كه سلاحش شهادت طلبي است، شكست مي خورد. اسراييلي كه فناوري پيچيده و عظيمش باعث شده چهارمين ارتش قدرتمند جهان را داشته باشد. همين ارتش 200 كلاهك هسته اي دارد و مدعي است كه هر يك متعلق به جامعه جهاني يهود است. شما اين سخت افزارهاي جنگ را در مقابل حزب اللهي بگذاريد كه تنها سلاحش شهادت طلبي است كه طي عمليات هايشان آن را به ملت فلسطين هديه مي كنند.
جالب اينجاست كه عمليات هاي شهادت طلبانه فلسطيني ها در زماني شكل مي گيرد كه خانم گلدماير نخست وزير اسبق رژيم صهيونيستي گفته بود ما نسل كهن فلسطيني را مي كشيم و نسل آينده هم سرزمينش را فراموش خواهد كرد؛ اما حالا اين نسلي كه به قول خانم نخست وزير سرزمين شان را فراموش كردها ند، در اثر خون رزمندگان مقاومت اسلامي بيدار شده و به ميدان آمده اند. حتي در برهها ي از زمان وقتي گروه هاي فلسطيني كاري از پيش نمي برند، برخي كشورهاي عربي وارد صحنه شده و مي گويند ما دو هفته اي فلسطين را به فلسطينيان برمي گردانيم؛ اما اين دو هفته بيش از چند دهه طول مي كشد. رويداد هاي متعددي نيز اتفاق مي افتد كه مردم فلسطين از احقاق حقوق خويش نا اميد و مأيوس مي شوند، اما بعد از اين اتفاقات، پيروزي انقلاب اسلامي در سال 57 به منصه ظهور مي رسد و اولين تأثير خود را در لبنان و فلسين مي گذارد. وقتي اولين قيام مردم فلسطين در سال 1987 ميلادي شروع مي شود داراي چند شاخص بود:
اول اينكه، همانند ايران از مسئله مردمي بودن برخوردار بود.
دوم اينكه، علما و روحانيون در قيام ها پيشگام بودند.
سوم اينكه عمدتاً جوانان تحصيلكرده و دانشجو در حركت ها حضور داشتند.
و چهارم اينكه همه اقشار مردم در آن حضور داشتند؛ يعني همان ويژگي هايي كه انقلاب اسلامي داشت.
انقلاب ما، انقلاب اباعبدالله الحسين و فرهنگ شهادت طلبي است كه پيامش را به همه جهان صادر مي كند. اين پيام وقتي به انتفاضه مي رود، موجب مي شود مردم ترسي از رژيم صهيونيستي نداشته باشند و خيلي سريع و راحت در مقابل تانك ها و گلوله هاي اين رژيم اشغالگر سينه سپر كنند. علي رغم اينكه صهيونيست ها مدعي بودند كه تمام سرزمين هاي فلسطيني را اشغال خواهند كرد و علي رغم حرف هاي بسياري از رهبران ملاحظه كار و سازشكار عربي كه ادعا مي كردند اين قيام طي دو هفته به پايان مي رسد، اما وقتي نيروهاي مردمي و مقاومت لبنان و فلسطين وارد عرصه مي شوند، دشمن اعتراف مي كند كه اگر اين قيام به همين صورت ادامه پيدا كند، ما بايد ماه ها و ماه ها فلسطيني ها را بكشيم و كشته شويم؛ آخرالامر هم پيروزي از آن فلسطيني هاست.
پس ماهيت اين مبارزه كاملاً اسلامي است. حتي رييس جمهور وقت رژيم صهيونستي در مقاله اي كه براي يك روزنامه آمريكايي مي نويسد عنوان مي كند: اگر اين قيام مانند ديگر قيام هاي فلسطيني بود و جنبه حزبي و گروهي داشت ما هيچ مشكلي نداشتيم؛ امّا قيام فلسطين تغيير ايدئولوژي داده و قيام كنندگان فلسطيني پيرو تفكر خميني هستند. اگر اينها پيرو خط مشي قبلي و »ساف « بودند ما هيچ نگراني نداشتيم، ولي چون پيرو تفكر خميني هستند همين دليل بر شدت عمل ما بر ضد فلسطيني هاست. او مي گويد چون فلسطيني ها پيرو تفكر امام خميني هستند و در اين تفكر فرهنگ شهادت طلبي موجب مي شود مردم در مقابل قدرت هاي سلطه گر و نيرو هاي اشغالگر بايستند، ما بايد نسبت به آنها شدت عمل نشان دهيم. او با چنين تفكري به كشتار رژيم صهيونيستي مشروعيت مي دهد و دنيا را به سكوت وا مي دارد، اين در حالي است كه فلسطيني ها روز به روز بر قدرت مقاومت شان افزوده مي شود.

بحث عمليات استشهادي فلسطينيان در دنيا به عمليات انتحاري تعبير شده و با تبليغات خيلي گسترده آن را يكي از مصاديق ترور دانسته اند. همانطور كه گفتيد تا قبل از اين، تفكرات چپ كه در فلسطين و لبنان حضور داشتند و گاهي عمليات هاي انتحاري انجام مي دادند. وجه تمايز عمليات انتحاري و استشهادي و اينكه عمليات استشهادي موفق مي شود چيست؟ چطور مي شود كه مردم فلسطين آنقدر با جان و دل حاضرند عمليات استشهادي را انجام دهند و در مقابل كشته شدن خود، چند اسراييلي را بكشند. ما قبل از اين مي بينيم، كشته شده هاي فلسطين در مقابل اسراييلي ها 1 به 60بوده كه بعد از شكل گيري انتفاضه 1 به 3 مي رسد، روند اين اتفاقات به چه شكل است؟ و چه اتفاقي در تفكرات موجود در جامعه به وجود آمده كه چنين موازنه اي بر هم مي خورد، آيا در اين جريان علما نقش دارند، آيا روشنفكران جامعه گستره عظيمي از تبليغات را ايجاد كرده اند، اصولا چه اتفاقي افتاده كه از ديدگاه اينها عمليات انتحاري تبديل مي شود به عمليات استشهادي و مردم با جان و دل از اين قضيه استقبال مي كنند.

اوّلاً اينكه گفته مي شود عمليات استشهادي در جهان يك امر مذموم شده است اينچنين نيست. درست است كه هرگونه مقاومت ضد صهيونيستي و ضد استبدادي و به ويژه آمريكايي و اسراييلي را هم رديف با عمليات تروريستي مي دانند ولي در نزد فرهنگ عامّه مردم و حتي در ميان حاكمان اروپايي و امريكاي لاتين، حتي در برخي سياستمداران غربي مي بينيد عمليات شهادت طلبانه را تقديس مي كنند، پس نه تنها مذموم نيست، بلكه به عنوان يك ارزش تلقي مي شود. وقتي كه فلسطيني هيچ ابزاري ندارد براي اينكه حرف خود را به جهان برساند، ديواري به ارتفاع 8 متر بين شان كشيده شده است و در فلسطين تبعيض بيداد مي كند، سركوب در نهايت اعلي وجود دارد، در چنين فضايي است كه فرد فلسطيني هيچ راهي ندارد جز اينكه خود را در روستايي يهودي نشين و در يك رستوران يهودي در مركز تلآ ويو منفجر كند و تعدادي را بكشد؛ بنابراين عمليات شهادت طلبانه دو بعد را مورد بررسي قرار مي دهد كه يك بُعدش عمليات چريكي است امّا در سوي ديگر، فرهنگ شهادت طلبي و مبارزه استشهادي و عمليات شهادت طلبانه به عنوان يك حركت ارزشي پذيرفته شده، وجود دارد.
در گذشته وقتي كه مي خواستند از عمليات رزمندگان فلسطيني نام ببرند عمليات فدايي و فداييان فلسطيني مي گفتند. يعني همان عمليات شهادت طلبانه فلسطيني كه عمدتاً به صورت عمليات چريكي بود، يعني هم امكان بازگشت وجود داشت هم شهادت؛ اما تفكر حاكم، در غالب يك تفكر ناسيوناليستي و حتي ماركسيستي بود. اما اين مفومي كه ما از شهادت داريم به معناي آغاز ديگري در جهان ديگر است كه حدّ اعلي زندگي انساني است.
در مبارزه اي كه فداييان در پيش گرفته بودند مسئله مهم و ايدئولوژي انتحار اين بود كه تو اگر بميري نامت جاويدان مي ماند، مانند چگوآرا كه يك رهبر آزاديخواه است و نامش سمبل مبارزه است. به همين دليل خيلي ها حاضر نمي شدند تنها براي جاويدان شدن نامشان دست به چنين عمليات هايي بزنند و خود را فدايي كنند. اما بعد از انقلاب اسلامي ايران اين فرهنگ شكل ديگري به خود مي گيرد. يعني تو براي وطنت به استقبال مرگ مي روي، در حالي كه غير از نام نيك و جاويداني كه برايت مي ماند، در دنياي ديگر زندگي جاويدي خواهي داشت. انقلاب اسلامي ايران، فرهنگ ذوب شدن در اسلام را در ميان تمام مبارزان مسلمان جا انداخت و فرهنگ شهادت و فدا شدن و ايثار را جا انداخت.
اگر امام خميني(ره) در اسلام ذوب نمي شد قطعاً پيروان امام خميني هم وقتي كه امام(ره)دستور شكست حكومت نظامي را مي دادند مردم در خيابان ها دراز نمي كشيدند و حتي هيچ نگراني نداشتند از اينكه تانك هاي نظامي از رويشان رد شود، چون حضرت امام (ره) خودش در اسلام ذوب شده بود. تعبير جالبي شهيد آيت الله سيدمحمدباقر صدر از حضرت امام خميني(ره) داشت. ايشان به مقلدان و مريدانش مي گفت ذوب شويد در امام خميني، همان طور كه او ذوب شده در اسلام.
بنابراين بخشي از اين تأثيرگذاري به خاطر اين است كه رهبران قيام و نهضت هاي اسلامي خودشان چراغ شهادت طلبي را روشن كردند. امام خميني فرزندش را در راه انقلاب مي دهد، سيدحسن نصرالله بچه هفده ساله اش را مي دهد و شهيد سيدعباس موسوي هم همواره به استقبال شهادت مي رفته تا اينكه به شهادت مي رسد. وقتي كه مردم، اين رهبران را مي بينند قطعاً روي آنها تأثير دارد. در گذشته عمليات فدايي عمدتاً توسط عناصر رده چندم گروه هاي فلسطيني انجام مي گرفت، رهبران در جا هاي امن بودند با محافظان و امكانات عالي. ولي شما رهبر حزب الله را مي بينيد در ميان مردم حضور دارد و خودش در خط مقدم دفاع از وطن است و از هيچ تهديدي هم نمي ترسد، ضمن اينكه ساده زيستي اش در حد طبقه متوسط است. بگذاريد خاطره اي برايتان بگويم. من در يكي از جلسات سيدعباس موسوي حضور داشتم و از صبح تا بعداز ظهر جلسه داشتند، وقت ناهار كه شد ديدم سيب زميني سرخ كرده آوردند، از ماجرا سوال كردم كه سيدعباس گفت: ما هم مثل مستضعفين و فقرا هستيم، ناهار و شام ما هم بايد مثل آنها باشد.
خب، وقتي نگرش خدايي باشد بر قلوب مردم تأثير دارد. واقعا خيلي جالب است، مردم براي اينكه در عمليات شهادت طلبانه شركت كنند، صف مي كشند، لحظه شماري مي كنند، نذر مي دهند و دعا مي كنند كه چنين مرگ با عزتي نصيب شان شود. وقتي سرگذشت و وصيتنامه شهدا را بخوانيد و خاطراتشان را در فلسطين و لبنان ببينيد، متوجه مي شويد همه آنها در طول عمرشان آرزوي شهادت مي كردند. چرا؟ چون سيداحمد ياسين شهيد مي شود، آقاي فتحي شقاقي شهيد مي شود و رهبران فلسطيني بچه هايشان را تقديم مقاومت مي كنند. مادر شهيد محمد فرهان دو بچه اش شهيد مي شود و يك بچه اش در زندان اسراييلي ها گرفتار مي شود و بچه آخرش هم پيشاني بند يا شهيد مي بندد و مي رود تا عمليات شهادت طلبانه انجام دهد، و جالب اينكه مادر خوشحال است بچه هايش چنين سرنوشت با عزتي داشته اند. خب، اين نشان مي دهد از فرهنگ شهادت تأثير پذيرفتند و در مقابل اين امر هيچ تكنولوژي اي نمي تواند مقابله كند. نه با ماهواره نه با بمب اتم، نه با تكنولوژي هاي رايج ميدان زرهي و موشك. مگر مي شود جلوي كسي را كه مي خواهد خود را منفجر كند و به شهادت برساند گرفت. اصلا چگونه مي خواهد بفهمد در عمق سرزمين هاي اشغالي فلسطين مثل تلآ ويو و ساير شهر هاي اشغالي چگونه عمليات شهادت طلبانه انجام مي گيرد؟ وقتي اولين عمليات هاي شهادت طلبانه انجام مي گيرد، باعث مي شود كه يأس و نااميدي و عدم اطمينان و اعتماد نسبت به آينده، در جامعه اسراييلي به وجود بيايد و براي اولين بار پديده مهاجرت معكوس انجام بگيرد. مهاجرتي كه اگر به داخل اسراييل صورت بگيرد، مانند تزريق خون در شريان ها و رگ هاي حياتي يك بدن زخمي است. خود اسراييلي ها هم معتقدند كه اگر مهاجرت به داخل اسراييل بخشكد مثل قطع كردن شريان هاي حياتي و تزريقات خون در رگ هاي حياتي اين رژيم است. حالا اين اتفاق افتاده و در اثر عمليات شهادت طلبانه فلسطينيان مردم اسراييل در حال كوچ كردن هستند و اين به معناي فروپاشي و استيصال رژيم صهيونيستي است.

در نهايت مرگ براي فرد مبارز مسلمان تشويق كننده است و براي فرد جنگجوي صهيونيستي بازدارنده. مسلم است كه آنها مي خواهند شهركي را بنا كنند كه ساكنانش در آرامش به سر ببرند و اگر آرامش نباشد...

در نظرسنجي ها مشخص شده كه بيش از 78 درصد از يهودي هاي ساكن سرزمين هاي اشغالي فلسطين آماده براي كوچ هستند، چون به آنها وعده دادها ند كه اسراييل سرزمين شيروعسل و سرزمين توراتي اسراييل است و اينكه در امنيت و آرامش مطلق و اعتماد كامل نسبت به آينده به سر مي برند، اما حالا اين اتفاق كه نيفتاده جانشان هم در خطر است. البته اين وعده ها تا قبل از پيروزي انقلاب وجود داشت و حتي شارون طرح تصرف چاه هاي نفتي كويت و خليج فارس را پس از اشغال لبنان در سال 1982 مطرح مي كرد و مي گفت كه اگر ما چاه هاي نفت را تصرف كنيم، اين نفت، نفت يهودي خواهد بود. آنها چنين تفكرات توسعه طلبانه در سر داشتند. اين فرهنگ شهادت طلبانه كه از انقلاب اسلامي ايران شروع شد و حزب الله الهام گرفت و اجرا كرد موجبات پيروزي را فراهم كرد. رژيم صهيونيستي از لبنان عقب نشيني كرد، فلسطيني ها الگو گرفتند از حزب الله لبنان و همان الگو را در سرزمين هاي اشغالي فلسطين پياده كردند و كار به جايي رسيد كه بعد از حدود 37 - 38 سال از غزه عقب نشيني كردند.

انتفاضه بر جريانات منطقه و جريانات سياسي منطقه خاورميانه چه تأثيري داشته و چرا آمريكا دايم در تبليغاتش خاورميانه را ناامن جلوه مي دهد و اين مجوز را به خود مي دهد كه به اين منطقه سر بزند، اصلاً جداي از بحث اسراييل و فلسطين مجوزي داشته باشد كه به عراق و افغانستان لشكركشي كند، آيا انتفاضه در اين منطقه اي كه از لحاظ ناامني دايم سم پاشي مي شود جايگاهي دارد، و اگر جواب مثبت است چه آينده اي را پيش روي خود مي بيند؟ آيا اگر يك روز كشور فلسطيني تشكيل شود كه الآن هم هست، از نظر امنيت مي تواند در منطقه خاورميانه دوام بياورد و عليه اين سم پاشي ها مقاومت كند؟

در پاسخ به اين سوال اول از همه بايد موضوع انتفاضه و جايگاهش در سياست خارجي آمريكا را مورد توجه قرار دهيم، تا بتوانيم به يك نتيجه معقول و منطقي برسيم، پس سوال اينجاست كه انتفاضه در خاورميانه چه جايگاهي دارد؟
وقتي كه ديدگاهها و نظرات جغرافي دانان نظامي غربي را مطالعه و بررسي مي كنيم از ديدگاه آنها خاورميانه مهمترين منطقه در جهان است و حتي خليجف ارس در اين منطقه به عنوان مركز جهان تعريف مي شود. به عنوان نمونه آقاي پرفسور يوردس لوهاوزن كه جغرافي دان و يك ژنرال اتريشي است بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران كتابي نوشت به نام »خليج فارس جنگي بر ضد اروپا «. او در اين كتاب تعريف مي كند كه در دل دنياي قديم خاورميانه قرار دارد و در دل خاورميانه، خليج فارس است كه به مثابه مركز مركز شناخته مي شود كه هر قدرتي كه در اينجا مستقر مي شود به صرف همين واقعيت پشتيبان و يا تهديدي عليه ديگر كشورها و منافع ديگر كشورها حتي آفريقا و اروپا خواهد بود. حالا اين موقعيت ژئوپلتيكي و استراتژيكي حلقه وصل اروپا و آسيا و آفريقا مي شود كه مهمترين مركز وجود منابع و ذخاير عظيم سوختي و گازي در اين منطقه است.
با توجه به كاهش تدريجي منابع و ذخاير نفتي و وابستگي كشور هاي توسعه يافته به نفت منطقه خليج فارس، طبيعي است كه اين منطقه اهميت بسيار زيادي پيدا كند، چرا كه حيات اقتصادي خود را در گرو داشتن كليد نفت در منطقه خاورميانه مي دانند. تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران آنها سال ها از اين خان و سفره گسترده نفت استفاده مي كردند و آن را به يغما مي بردند. انقلاب اسلامي ايران كه شكل گرفت انديشه و تفكري كه از اسلام نشأت گرفته بود و معتقد بود مسلمان زير بار سلطه نمي رود، رواج پيدا كرد. طبيعي است با چنين تفكري منافع قدرت هاي سلطه گري كه مي خواهند از آن منابع استفاده كنند به خطر مي افتاد.
آقاي برژينسكي مشاور امنيتي جيمي كارتر رييس جمهور آمريكا در زمان پيروزي انقلاب اسلامي ايران، در اولين واكنش نسبت به اين رويداد تاريخي در ايران، بيان مي كند كه موقعيت ژئوپوليتيكي ايران آنقدر براي غرب اهميت دارد و داراي منافع حياتي است كه به هر طريق ممكن كه شده غرب حتي با اشغال نظامي نبايد اجازه دهد كه ايران از دست غرب خارج شود. حال خارج كه شده هيچ، تفكر انقلاب نيز بر منطقه و كشورهاي همجوار تأثير گذاشته است. خودشان بيان مي كنند كه اين تفكر با توجه به تأثيراتي كه در عراق، الجزاير، لبنان، فلسطين و در ساير مناطق ريشه دوانده چه بسا در منطقه خليج فارس هم تأثير مي گذارد و اگر چنين شود ما شاهد شكل گيري قيام هايي همانند انقلاب ايران خواهيم بود كه كل منافع غرب را در معرض تهديد قرار مي دهد و اين به اين معنا است كه غربي كه نيازمند به نفت خليج فارس است، ديگر مشروعيت نخواهد داشت. آمارها هم بسيار سرسام آ ور است. در سال 2003 برآورد كردند، آمريكا با توجه به نسبت توليد و مصرف و ميزان ذخاير نفتي موجود، تا 10 سال ديگر منابع نفتي نخواهد داشت. با توجه به نسبت توليد، مصرف و ذخاير، امريكايي كه حدود 5/ 19 ميليون بشكه نفت مصرف روزانه دارد و مجبور است بيش از 10 - 11 ميليون وارد كند، از كجا بايد وارد كند؟ اروپا كه ندارد، آمريكاي مركزي هم كه نمي تواند مقدار مورد نياز آمريكا را تأمين كند و با آن نيز دچار اختلاف هستند، پس بيشترين ميزان را بايد از خليج فارس وارد كنند.

يادم مي آيد چند سال پيش در روزنامه ها نوشته بودند؛ معاون جرج بوش آقاي ديك چني، نامه اي به بوش نوشته و گفته ما به 65 درصد نفت خاورميانه نياز داريم.

بله طبق همين گفته ها و آمار است كه آنها نياز مي بينند حركت هاي استعماري خود را آغاز كنند كه در عراق شاهدش بوديم، در لبنان شاهد بوديم، در افغانستان و پاكستان هم به نوعي و در فلسطين هم شاهدش بوديم. لذا براي اينكه بتوانند به لحاظ رواني بر موج بيداري ديني و بازگشت به خويشتن و جنبش احياي ديني غلبه كنند، بايد كاري انجام دهند. آنها از نيروهاي غربگرا و وابسته به خويش در كشورهاي اسلامي و حتي غير اسلامي به عنوان مبارزان آزادي خواه حمايت مي كنند در حالي كه آن فلسطيني را كه سرزمينش اشغال شده و مبارزه مي كند و به شهادت مي رسد، متجاوز و تروريست مي نامند. يعني بحث حقوق بشر، دموكراسي، تروريسم، آزادي خواهي و همه معاني ديگر، مفاهيمي است كه در فرهنگ و قاموس آمريكا و صهيونيست ها به گونه متفاوتي معنا مي شود، هر چند كه در گفتار چيز ديگري گفته باشند. جالب اينجاست كه در رسانه هاي آمريكايي به گونه اي از مردم خاورميانه صحبت مي كنند كه گويا مردم خاورميانه مي خواهند خون همه مردم جهان متمدن را بگيرند و در شيشه كنند.
بعد از فروپاشي شوروي جرج بوش پدر مي گويد: ما صاحب نظام سلطه جهاني هستيم كه توانست جهان دو قطبي را به يك قطبي تبديل كند كه خود ما هستيم. بنابراين بايد دنيا را از طريق نظامي اداره كنيم. ما در برابر شوروي نمايندگي مردم دنيا را بر عهده داشتيم و پيروز هم شديم و به دليل همين واقعيت، قرن آينده در دست ماست.
اين را هم بدانيد كه محافظه كاران دوره جرج بوش پسر طرحي مطرح كرده بودند با نام « پروژه قرن نوين امريكايي» و مي گفتند: ما نظام چين را هم بايد عوض كنيم. با چنين تفكر سلطه طلبانه اي بيشتر از اين هم از امريكا انتظار نمي رود. آنها خودشان را صاحب دنيا مي دانند.
همچنين در برنامه ريزي براي خاورميانه بحث برخورد با ايران را داشتند و معتقد بودند: تفكري كه در ايران شكل گرفته و اين پيروزي هاي پي درپي كه در حوزه هاي علمي، سياسي، اجتماعي و بين المللي براي ايران اتفاق افتاده، آن را به يك قدرت منطقه اي تبديل كرده است. علاوه بر دستيابي به فنآ وري هسته اي، از انتفاضه و مقاومت لبنان و فلسطين حمايت مي كند. اين وضعيت باعث شده وحدتي بين اقشار فلسطيني حاكم شده و در مقابل زياده خواهي هاي صهيونيست ها ايستادگي كنند. ضمن اينكه فلسطينياني كه پيرو تفكر رهبري هستند، آرزو مي كنند به امامت ايشان در قدس نماز بخوانند. اين تفكر براي رژيم هاي عربي مصر و عربستان و اردني كه همه چيزشان وابسته به غرب است و منابع خودشان را در استعمار توده ها مي دانند، ناسازگار است؛ لذا همين كشورهاي حاشيه خليج فارس با آمريكا و اسراييل حتي در سركوب مردم مسلمان غزه همگام و همنوا مي شوند. تنها سكوت نمي كنند بلكه حمايت هم مي كنند. غرب سال ها از شكسته شدن اين انحصارها مي ترسيد و الان مي بيند در حال اتفاق افتادن است.
بعد غرب از آن طرف ميزان قدرت و مقاومت مردم ولايت مدار فلسطين را مي بيند كه به خاطر داشتن تفكر ايثار و شهادت در مقابل چهارمين ارتش دنيا مي ايستد. ارتشي كه در جنگ 6 روزه سرزمين هاي اشغالي خود را چهاربرابر كرد، در 22 روز نتوانست يك منطقه به عرض 4 كيلومتري را فتح كند.
شما اگر تاريخ بعد از پيروزي انقلاب اسلامي را مرور كنيد، شاهد يك روند صعودي در موضوع آزادي خواهي خواهيد بود. شما تحولات منطقه خاورميانه را بعد از 8 سال دفاع مقدس نگاه كنيد تا همين جنگ 22 روزه و دستاورد هايي كه ايران داشته و نفوذي كه سيدحسن نصرالله پيدا كرده و گرايش هايي كه برخي از رژيم ها به اين تفكر داشتند مثل رژيم سوريه، مسلما به اين نتيجه خواهيد رسيد كه انقلاب اسلامي روند آزادي خواهي را در دنيا گسترش داده است.
خود تئوريسن هاي اسراييلي هم اعتراف كرده اند كه سرنوشت اسراييل نه تنها نامعلوم بلكه يك سرنوشت بسيار بدي خواهد بود. پروفسور وان كريفيلد از نظريه پردازان اسراييلي است. برخي از كتاب هايش را به 10 زبان زنده دنيا چاپ كرده اند. وي پيش از انتفاضه دوم(الاقصي) تئوري كشتار و جنايت، يكباره مطرح كرد و گفت دنيا براي يك بار كه شده جنايت بزرگ اسراييل را خواهد بخشيد. بعد از آن سيل خوني در لبنان و فلسطين راه افتاد، ولي مي بينيم كه بعد از شكل گيري انتفاضه مي گويد: من همانند فرمانده اي كه مي خواهد از روي پل عبور كند و پل را پشت سرش منفجر مي كند، هما كنون به مردم كرانه باختري و نوار غزه مي گويم كه تا دير نشده بياييد اين مناطق را تخليه كنيد وگرنه بايد بكشيد و كشته شويد و آخر هم پيروزي از آن فلسطيني ها خواهد بود. او مي گويد: من مي بينم كه مردم فلسطين با چه شور و شعفي كشته هايشان را تجليل مي كنند و به استقبال مرگ و شهادت مي روند و من ذلت و خواري را در ميان مردم اسراييل مي بينم كه چگونه بر مزار كشته هاي شان به گريه افتاده اند. او بيان مي كند كه ما مانند تيمي هستيم كه در خانه حريف بازي مي كنيم، امّا نتيجه بازي به ضرر ماست و ما از پيش باخته ايم.
همه اينها بيانگر اين است كه روندي كه الآن در سرزمين اشغالي فلسطين دنبال مي شود به سمت فروپاشي اسراييل پيش مي رود.

منبع: فصلنامه فرهنگي پژوهشي شاهد انديشه/ويژه ايثار و شهادت در انتفاضه/شماره 6
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده