در گفت و گو با دكتر محمد صادق كوشكي
سه‌شنبه, ۱۷ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۰۰:۰۰
امروز زنان فلسطيني با رجعت به افكار و انديشه هاي اسلامي و با كوله باري از تجربه و ايمان در تمامي صحنه هاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و نظامي و فرهنگي جامعه فلسطين حضور دارند و با الگو قرار دادن زنان صدر اسلام و ساير زنان مبارز جهان به دنبال حق و عدالت و آزادي و استقلال هستند. در گفت و گوي زير محمدصادق كوشكي در مورد زنان شهادت طلب و تأثير آنان بر انتفاضه فلسطين با ما سخن گفته است. دكتر كوشكي عضو هيأت علمي دانشگاه خواجه نصيرالدين طوسي است و از تأليفات او مي توان به كتاب هاي برگي از باغ (داستان مستند درباره انقلاب اسلامي) تأملاتي در انديشه سياسي امام خميني و مروري بر تاريخچه سازمان مجاهدين خلق از تأسيس تا فاز نظامي اشاره كرد. اين گفت و گو را عباس محبعلي انجام داده است.


اشاره:
امروز زنان فلسطيني با رجعت به افكار و انديشه هاي اسلامي و با كوله باري از تجربه و ايمان در تمامي صحنه هاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و نظامي و فرهنگي جامعه فلسطين حضور دارند و با الگو قرار دادن زنان صدر اسلام و ساير زنان مبارز جهان به دنبال حق و عدالت و آزادي و استقلال هستند. در گفت و گوي زير محمدصادق كوشكي در مورد زنان شهادت طلب و تأثير آنان بر انتفاضه فلسطين با ما سخن گفته است. دكتر كوشكي عضو هيأت علمي دانشگاه خواجه نصيرالدين طوسي است و از تأليفات او مي توان به كتاب هاي برگي از باغ (داستان مستند درباره انقلاب اسلامي) تأملاتي در انديشه سياسي امام خميني و مروري بر تاريخچه سازمان مجاهدين خلق از تأسيس تا فاز نظامي اشاره كرد. اين گفت و گو را عباس محبعلي انجام داده است.

انتفاضه ريشه در چه مقوله اي دارد و چرا اصولا اين اصطلاح در جهان عرب و مبارزات فلسطيني مطرح شده است؟

انتفاضه يك حركت سياسي نيست، انتفاضه يك حركت اجتماعي هم نيست، يك تحول فكري است. يعني اگر بگوييم انتفاضه قيام مردم فلسطين عليه رژيم صهيونيستي است، بي راه نگفته ايم؛ چون تا قبل از دهه 80 ميلادي گروه هاي فلسطيني چندين بار دست به قيام و مبارزه با دشمن زده بودند. همان طور كه مي دانيد انتفاضه رسماً از سال 1986 به بعد شروع شد و قبل از آن هم مردم فلسطين چندين بار عليه استعمار انگليس به رهبري عزالدين قسام قيام كرده بودند. بعد از قيام عزالدين قسام يعني بعد از سال 1948 نبرد كرامه به وجود مي آيد كه آن هم موفقيت چنداني براي مقاومت فلسطيني ها محسوب نمي شود. به هر حال غرض از اين مقدمه، گفتن اين مسئله است كه انتفاضه جنس ديگري از مقاومت را در خود دارد. انتفاضه يك تحول فكري و فرهنگي است كه در ميان بخش هايي از جامعه فلسطيني اتفاق افتاده است.
بهتر است براي شناخت انتفاضه كمي به عقب برگرديم؛ يعني به سال 1979 ؛ زماني كه هنوز انقلاب اسلامي ايران پيروز نشده و امام در پاريس و تبعيد هستند، ضمن اينكه در ابتداي نهضت جمهوري اسلامي ايران، امام خميني(ره) بحث اسراييل و فلسطين را به طور جدي مطرح مي كردند. آن زمان فتحي شقاقي دانشجوي فلسطيني آواره اي بود كه در دانشگاه قاهره درس پزشكي مي خواند. ايشان نسبت به صحبت هاي امام كه در پاريس مطرح شد، كنجكاو مي شود، تحقيق مي كند و با انديشه هاي امام آشنا مي شود. او در دي ماه 1357 كتابي مي نويسد با عنوان »خميني راه حل بحران فلسطين است «. اين كتاب با وجود اينكه نويسنده اش پزشك است به سرعت ناياب شده و 5 نوبت چاپ مي خورد. در چاپ ششم دولت مصر جلوي آن را مي گيرد و شهيد فتحي شقاقي را بازداشت مي كند. اين شهيد بعداً بنيانگذار جنبش جهاد اسلامي فلسطين مي شود. پس ريشه اين انتفاضه به چنين تاريخي بر مي گردد كه در واقع حاكميت انديشه سياسي اسلام ناب، انديشه سياسي تشيع بر زندگي بخشي از مردم فلسطين حاكم مي شود. نماد اين مسئله در حركت سال 1986 است، يعني زماني كه تحول فكري مثل چشمها ي بزرگ، منبع عظيم آب زيرزميني را يكجا بروز مي دهد. در واقع انتفاضه حاصل يك تحول فكري است كه در ميان مردم فلسطين اتفاق افتاد و در غالب حركت هاي فراگير و جدي عليه اشغالگران فلسطين بروز پيد ا كرد. اين معني دقيق انتفاضه است. اگر بخواهيم شروع انتفاضه را از سال 1986 بگيريم، اشتباه كرده ايم، چراكه ريشه هاي اين جريان خيلي پيشتر شكل گرفته بود و تنها در اين سال است كه بروز پيدا مي كند؛ در واقع بايد گفت ريشه ها و آبشخورهاي فكري اين جريان به زمان وقوع انقلاب اسلامي ايران بر مي گردد.

الگوي انتفاضه چيست و چه جايگاهي در ميان مباني جهاد اسلامي دارد.
انتفاضه با استفاده از الگوهاي اسلامي، برد خود را كشتن دشمن، كاهش تلفات خودي، به راه انداختن تظاهرات يا عقب نشيني دشمن از خاك فلسطين نمي داند؛ بلكه براساس الگوي انقلاب اسلامي مردان و زناني كه انتفاضه را پذيرفتند اولين هدف شان كسب رضايت خداوند و انجام تكليف شرعي شان بود. وقتي زندگينامه بسياري از شهداي بزرگوار انتفاضه را مي خوانيم، اكثراً بيان مي كنند: هدف ما كسب رضايت خداوند است و چون خداوند از مبارزه با اشغالگران قدس راضي است، ما وارد اين مبارزه مي شويم؛ چون خداوند به ما تكليف كرده از سرزمين مقدس قدس و مسجدالاقصي دفاع كنيم جهاد مي كنيم. چنين ديدگاه هايي نشان مي دهد، انگيزه هاي مبارزه فراتر از انگيزه هاي ملي و قومي است؛ در واقع انگيزه هايي كاملاً الهي در پشت آن نهفته و بر ذهن مردم فلسطين حاكم شده است. نتيجه حاكميت اين انگيزه ها اين است كه مردم دوباره شهادت، زندگي با كيفيت و زندگي با عزت را تجربه مي كنند و با باورهاي ديني شان تطبيق مي دهند.

ايثار و شهادت در ميان تفكرات مبارزاتي مسلمانان فلسطيني چه جايگاهي دارد؟
عزت، شهادت است. زندگي با عزت شهادت است. هر چند كه پايانش مرگ باشد، اين زندگي باعزت ملاكي براي عموم مردم مي شود و ملت، به كمال نترسيدن از مرگ مي رسد. يك بچه جلوي تانك اسراييلي مي آيد، سنگ پرت مي كند و جالب اينكه اين تانك است كه بايد عقب نشيني كند. جنگيدن در تاريخ بشر بوده، كشتن و كشته شدن هم در تاريخ بشر بوده، اما كشته شدني كه مبتني بر ارزش هاي ديني و اعتقادي باشد، كم بوده است.
در جنگ جهاني دوم خلبان هاي ژاپني سوار بر هواپيماهاي يكبار مصرف پر از بنزيني مي شدند تا خود را به كشتي هاي امريكايي بكوبند. اگر بگوييم امروز فلسطيني ها هم در عمليات شهادت طلبانه خود همين كار را مي كنند، شهادت را زير سوال برده ايم. شهادت اين نيست، شهادت مردن نيست، كيفيت زندگي، خوب زيستن و با عزت زيستن است. شهادت، خداپسندانه زندگي كردن است. انتفاضه با الهام از الگوي انقلاب اسلامي و الگوي عاشورا همين تفكر را رواج مي دهد.
شهيد فتحي شقاقي در يكي از سخنراني هايش خطاب به حضرت سيدالشهدا اين جمله را مي گويد: خون هاي پاك شما راه امروز ما را روشن ساخته است. اين ادعاي گزافه اي نيست. مبالغه نيست، انتفاضه يعني تزريق حيات حسيني به مردم فلسطين.
شهيد فتحي شقاقي، خودش بنيانگذار جنبش جهاد اسلامي است. او مي گويد: ما راه مان از شما روشن شده. اين جمله را در مورد اهل بيت رسول الله، حمزه سيدالشهدا و كساني كه در اين بين به شهادت رسيدند، مي گويد. انتفاضه اين است. به خاطر همين كيفيت زيستن است كه قيام مردم فلسطين از اغلب قيام هاي دنيا ممتاز مي شود و الا قبل از آن فلسطيني هاي زيادي با انديشه ماركسيستي براي مقابله با رژيم صهيونيستي كشته شدند؛ اما آنها شهداي انتفاضه نيستند، جنگ جوياني بودند كه در راه دفاع از وطن شان كشته شدند؛ اسمش را هر چه مي شود گذاشت، اما شهيد نيستند.

چرا در مبارزات مردم فلسطين بحث عمليات شهادت طلبانه مطرح شده و جايگاه مادران شهادت طلب در اين ميان كجاست. جالب اينكه كشورهاي غربي از اين حركت مردم فلسطين به عنوان عمليات انتحاري ياد مي كنند؟
يكي از دانشجويانم از من سوال كرد: در مقاومت مردم فلسطين، عمليات استشهادي با انتحاري چه فرقي مي كند، هر دو بر آمده از اعتقاد وطن پرستي و دفاع از ارزش هاست، چطور مي شود كه يكي شهادت است و ديگري هلاك كردن خود؟ در جواب اين سوال گفتم: عمليات شهادت طلبانه يعني اينكه انسان مسلمان، مؤمن و مكلف، زندگي خود و هر چه دارد را وقف تكليفش كند و هر هزينه اي هم لازم باشد براي آن پرداخت كند. لازم باشد آبرويش را هزينه كند، لازم باشد مالش را هزينه كند، لازم باشد جانش را هزينه كند، بچه اش را هزينه كند يا عشقش را هزينه كند. اين آمادگي براي هزينه دادن، شهادت است و عمليات شهادت طلبانه عملياتي در اين مسير است كه با بسياري از فعاليت هاي چريكي جنگجويان فرق مي كند. يك جنگجو مي كشد و كشته مي شود؛ اما شهادت كيفيت زندگي است. به همين دليل است كه مي بينم؛ اين حركت در بين مردم فراگير مي شود.

عمليات هاي زنان شهادت طلب از چه زماني آغاز شد؟
در جريان انتفاضه كه منجر به فراگيري عمليات شهادت طلبانه شد، در آغاز جوان ها وارد ميدان شدند و چون ماهيت كار هم نظامي بود، جوان هاي مرد شروع كننده بودند. در همان زمان نظرات بسياري در مورد اين حركت ها وجود داشت. مسلمان هاي مؤمن به دلايل متفاوتي موافق اين حركت نبودند، با حضور زن ها در جريان اين عمليات ها مخالفت ها بيشتر شد. از شروع انتفاضه تا مقطع انتفاضه دوم يعني انتفاضه مسجدالاقصي تعداد شهداي زن مسلمان در فلسطين خيلي انگشت شمار و محدود بود. آن ها اغلب شهدايي بودند كه در بمباران ها يا در قتل عام ها، جان به جان آفرين تسليم مي كردند.
انتفاضه دوم مسجدالاقصي، در واقع مرحله دوم ظهور آن تحول فكري است كه پيش از اين بدان اشاره كرديم. در اينجا مردم فلسطين يك گام پيشتر مي گذارند و به سمت اين مي روند كه با استفاده از توانمندي هاي خودشان و با استعانت از آنچه كه دارند، يعني فكر، نيرو، اسلحه و هر چه كه هست مشكلات شان را حل كنند و مانعي به نام صهيونيسم را از پيش پاي بشريت بردارند. نه از پيش پاي خودشان، بلكه از پيش پاي بشريت. صهيونيستي كه آمده، ارزش هاي انساني را نابود كند، ارزش هايي مثل برابري انسان ها را تبديل به نژادپرستي كند، انسان مسلمان فلسطيني تصميم مي گيرد جلوي تمام اينها بايستد و با حركتش جلوي اين حركت ضد بشري را بگيرد.
نگاه فرد فلسطيني كاملا جهاني ا ست. هدفش انجام وظيفه شرعي است، به همين خاطر كاري كه رزمندگان شهادت طلب جهاد اسلامي فلسطين و بقيه گروه ها با افق انجام تكليف، انجام مي دهند معنا پيدا مي كند و آن چنان فراگير مي شود كه دختران فلسطين هم با سنين مختلف در آن سهيم مي شوند. در اين راه شهيدان بزرگواري داريم. شهيد بزرگواري داريم به نام شهيد »زينب ابوسالم « كه در هجده سالگي به شهادت مي رسد و اين چشمه جوشان را به شكل ديگري مطرح مي كند. چرا؟ چون كاملتر شده است.
شهيد »وفاء ادريس « اولين زن شهادت طلب فلسطيني است كه در يك عمليات شهادت طلبانه در خيابان »يافا « لرزه بر اندام رژيم صهيونيستي مي اندازد. او در عملياتش، يك صهيونيست را هلاك و 90 تن ديگر از آنان را به شدت زخمي كرد.
شهيد ديگري داريم به نام »دارين ابوعيشه 24 « ساله، مجري عمليات شهادت طلبانه در پاسگاه »مكابيم « واقع در بين »قدس « و »تلآ ويو « كه در اين عمليات، دو نظامي صهيونيستي به شدت زخمي شدند. جالب اينكه او دانشجوي دانشگاه »النجاح « واقع در شهر نابلس بود.
شهيد »عندليب طقاطقه « را با 23 سال سن داريم كه با اجراي عمليات شهادت طلبانه در بازار »محني يهودا « در قدس غربي شهيد شد و 6 صهيونيست را هلاك و 60 تن از آنان را زخمي كرد.
خلاصه جريان انتفاضه پر است از زنان شهادت طلبي كه با پشت پا زدن به تمام تعلقات دنيوي به راهي قدم گذاشتند كه انتهاي آن زندگي جاويدان است. ما در اين مرحله از مبارزه مي بينيم، ملت فلسطين به كمال نترسيدن از مرگ رسيده است. اگر انتفاضه اول را انقلاب سنگ نام گذاشته بودند، اينجا ديگر انقلاب سنگ نيست، انقلاب شهادت طلبانه است. در اين راه شهادت طلباني براي انجام وظيفه آماده اند هر تعلقي را زير پا بگذارند، حتي اگر جسم و جان باشد. اين تحول مهمي است كه موجب مي شود ضربه سنگيني به پيكره رژيم صهيونيستي وارد شود و الاّ اسراييل قبلاً كشته داده بود، اما زماني كه زن فلسطيني به خود بمب مي بندد و پايگاه نظامي اسراييل را منفجر مي كند، اسراييل احساس خطر مي كند و مشروعيتش زير سوال مي رود.

چه اتفاقي مي افتد كه فراتر از زنان شهادت طلب مادران شهادت طلب هم وارد عرصه مي شوند؟
در اين مرحله از مبارزات فلسطيني، باز يك گام جلوتر مي رويم. در اين گام، رهايي از تعلقات، در زن فلسطيني خود را نشان مي دهد و بعد در مادر فلسطيني كه ديگر اوج رهايي از تعلقات است، بروز مي كند. شما مي بينيد يك مادر جوان كه زندگي اش مطابق ميلش است، محور عشق خانواده است، همسرش را دوست دارد، بچه هايش را دوست دارد، زندگي اش را دوست دارد و با چنگ و دندان از اين زندگي دفاع مي كند، مي آيد و تمام اين عشق ها را در مقابل يك عشق اساسي ديگر ناچيز و كوچك مي بيند، اينجاست كه انتفاضه به بلوغ فكري خود مي رسد.
«ريم صالح الرياشي» مادر دو فرزند و كانون عشق خانواده در يك عمليات شهادت طلبانه شركت مي كند و دنيا را از اين حركت خود متأثر مي كند. مادر جوان فلسطيني، سمبل عشق و تعلّق است، تعلّق به بچه ها، تعلّق به آينده بچه ها، عروس و داماد شدن بچه ها، تعلّق به ديدن نوه ها، تعلّق به زندگي خوب داشتن و با شوهرش از مواهب دنيوي لذت بردن. جالب اينكه همه جنبه هاي زندگي، اين امكان را برايش به وجود آورده است و به طور رسمي تكليفي براي مبارزه ندارد، امّا احساس تكليف مي كند. چرا؟ چون به بلوغ رسيده. يعني آنقدر بزرگ شده كه خود را مكلّف مي ببند. به همين خاطر، اين شهيد بزرگوار كه مادر دو بچة 1,5 و 3 ساله است، مي آيد وصيت نامه اش را قرائت مي كند و پا به عمليات شهادت طلبانه مي گذارد.
روز چهارشنبه 14 ژانويه 2004 ميلادي يادآور خاطره مادر شهادت طلب فلسطين »ريم صالح الرياشي « است كه به هنگام شهادت تنها 22 سال داشت. او اولين مادري است كه با شهادتش، همسر و دو فرزندش را تنها گذاشت. «صالح» پدر «ريم » نماينده يكي از شركت هاي باطري سازي خودروهاي آلماني بود و اوضاع مالي مناسبي داشت. دخترش هم در دوران تحصيل به انجمن اسلامي دانشجويي مقاومت اسلامي فلسطين(حماس) پيوست. ريم براي خواستگارانش شروط عجيبي گذاشته بود. « زياد عواد» جوان 28 سالهاي بود كه شروط مذهبي ريم را پذيرفت و پس از مدتي آن دو با هم ازدواج كردند. ازدواج ريم و به دنيا آوردن دو فرزند براي او مانعي نبود تا در راستاي عمليات گردان هاي قسام به سمت شهادت گام بردارد. انتخاب وي براي اجراي اين عمليات استشهادي كار آساني نبود. ريم در صبح روز عمليات (در گذرگاه بيت حانون كه دژي نظامي در يك منطقه نظامي كاملاً بسته به شمار مي آيد) يك كمربند انفجاري به خود بست و با پاي پياده به سوي هدف راه افتاد. موقع عبور او از دستگاه بازرسي الكترونيكي، دستگاه از وجود فلزات در زير لباسش خبر داد و او نيز ادعا كرد كه پلاتين در پايش قرار داده است. به هر حال سربازها او را براي بازرسي به اتاق ويژه 29 بردند و در همين لحظه دكمه انفجار را فشار داد و چهار صهيونيست را كشته و 10 نفر را زخمي كرد.
وقتي كه وصيت نامه اين بزرگوار را مي شنويم، متوجه مي شويم او سراسر آگاهي است. مي داند چه مي خواهد، مي داند چه مي كند و مي داند چرا اينكار را مي كند. اصلاً تقليد و تحريك احساساتي در آن نمي بينيم. وصيت نامه اي كه ايشان قرائت مي كند، آگاهي محض است. مي داند چه مي خواهد، چه مي كند و جمله مشهور ايشان كه مي فرمايد: «خدا مي داند كه چقدر بچه هايم را دوست دارم، امّا شهادت را بيشتر دوست دارم » آدم را متأثر مي كند.
اين شهادت فقط مردن نيست، اين آدم زندگي خوبي دارد، امّا مي خواهد زندگي اش كيفيت ديگري پيدا كند، به همين خاطر در وصيتنامه به شوهرش مي گويد: بچه هاي من پيش تو امانت هستند، بايد آنها را تربيت ديني كني. نكته مهم اينجاست كه در حال شهادت نگران تربيت ديني بچه هايش هم هست. مي گويد: امانت مي سپارم امانت چيزي است كه روزي بايد پس بگيرم، به همين خاطر ممكن است بعضي ها فكر كنند اين شهادت ها از سر استيصال و خودكشي شرعي است؛ نه اتفاقاً در اوج اميد به زندگي است.معناي زندگي است.
ما در اين واقعه مي بينيم براي او اهميتي ندارد كه به شهادت مي رسد يا نمي رسد، اهميتي ندارد كه لطمه اي به دشمن وارد مي شود يا نمي شود؛ او اينها را بحث هاي حاشيه اي مي داند. او به اوج بلوغ رسيده است. تا حدي كه اين مادر، از 17 سالگي تا 22 سالگي بيش از پنج سال براي انجام عمليات شهادت طلبانه دنبال كسب اجازه بود. اين شهيد بزرگوار مي گويد: من با اين عشق ازدواج كردم، با اين عشق بچه دار شدم، با اين عشق بچه هايم را بزرگ كردم.
با كدام عشق؟ عشق به شهادت. آيا شهادت يعني مردن؟ يعني همه اين كارها را كرده تا بميرد؟
نه مردن نيست، خوب زندگي كردن است و خوب زندگي كردن را براي همه مردم و براي همه بشريت مي خواهد. مي خواهد با اسراييل مبارزه كند، چون اسراييل را دشمن بشريت مي داند؛ دشمن رشد و تكامل انسان مي داند. اين يك تحولي است كه خود بيشترين ترس و وحشت را در اردوگاه صهيونيسم ايجاد مي كند و جالب اينجاست كه اين تحول دامنه اش به اروپا هم مي رسد. يعني در چند كشور اروپائي مثلاً دانمارك يا در فنلاند دانشجوهاي مسيحي مي آيند مراسمي براي اين شهيد بزرگوار مي گيرند و جالب اينكه در بخشي از دانشگاه كه محل موزه بوده به ياد ايشان حوضچه اي ساخته مي شود و قايقي مزين به تصوير اين بزرگوار در اين درياچه مصنوعي رها و شمع روشن مي كنند.
اتفاقاً سفير رژيم صهيونيستي مي آيد از نمايشگاه باز ديد مي كند، بدون اطلاع از موضوع نمايشگاه و اين تصوير را كه مي بيند بسيار برآشفته مي شود و نمايشگاه را ترك مي كند و روابط دو كشور در آستانه تيرگي قرار مي گيرد. اين يعني قدرت؛ يعني تحول. اين تحول به قدري عظيم است كه حتي تركش هايش روابط رژيم صهيونيستي و كشورهاي اروپائي را تحت تأثير قرار مي دهد و معلمي مي شود براي ساير شهادت طلبان لبناني. انتفاضه دوم معناي واقعي شهادت را براي مردم زنده مي كند، به همين خاطر قدرت ايجاد مي كند. يعني همين فلسطيني كه از ترس مرگ حاضر به تن دادن به هر خفّتي بود، مرگ را تبديل به سلاحي مي كند تا دشمن به زانو در بيايد. آنچه رژيم صهيونيستي را به زانو درآورد، موشك هاي حماس نيست، موشك هاي جهاد اسلامي نيست، بيش از 1500 شهيد بزرگواري است كه حلقوم رژيم صهيونيستي را فشرده اند و اسراييل را وادار به تسليم كرده اند.
به همين دليل مي بينيم جنس پيروزي نظامي نيست، فرهنگ است؛ اينكه فرهنگ شهادت، فلسطيني ها را قدرتمند مي كند، بر دشمن تأثير منفي مي گذارد به حداكثر ضعف مي رساند.
رژيم صهيونيستي اسلحه دارد، امكانات دارد، توانمندي دارد، با اين حال اكنون مجبور شده بخشي از سرزمين هاي اشغالي را پس بدهد.
با اين تفاسير بايد گفت: شهادت مرگ نيست، شهيد كسي است كه »بل أحياء عند ربهم يرزقون « است. ما نمي خواهيم بگوييم، بعد از شهادت، دوباره زنده مي شويم. مي خواهيم بگوييم؛ شهادت يك شيوه زيستن است؛ عزّتمندانه زيستن است. نهايتش چه مي شود؟ شهيد از 17 سالگي تا 22 سالگي پنج سال تلاش مي كند براي عمليات شهادت طلبانه. با شوق اين كار ازدواج مي كند و بچه دار مي شود. اين زندگي است، مرگ نيست. مرگ يعني تمام شدن و نيستي. توجه كنيد، مي گويد: به شوق اين كار زندگي كردم، با عشق اين كار، بچه هايم را بزرگ كردم. او زندگي، شوهر و بچه هايش را عاشقانه دوست دارد و تأكيد مي كند: اسراييلي ها نمي توانند درمقابل اين شكل و اين سلاح بايستند.
براي همين است كه در برابر ملتي كه به بلوغ و رشد ذهني و عقلي رسيده، ديگر هيچ سلاحي كارگر نيست. در واقع شهادت مصداق بلوغ ذهني و عقلي ملتي است كه مي خواهد با دشمن مقابله كند، حقّش را بگيرد، با نژادپرستي مقابله كند و آفتي را از بين ببرد كه اين آفت بشريت را نشانه گرفته است. به همين خاطر در اوج نبود امكانات، وسيله اي را مي سازد كه دشمن را به زانو در مي آورد. اين وسيله شهادت است.
منبع:فصلنامه فرهنگي و پژوهشي شاهد انديشه/ويژه ايثار و شهادت در انتفاضه/شماره 6
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده