ميخواهم پسر داشته باشم
رضا خسته و كوفته ازجاليز كه برگشت. همسرش معصومه را ديد كه پشت دارقالي نشسته و به سختي كار ميكند. آنها دخترخاله و پسرخاله بودند. رضا به معصومه گفت:
ـ خانم الان وقت كار كردن تو نيست، فشار كار قاليبافي و براي خودت و بچّه كوچولوي تو راهمان به صلاح نيست.
ـ ميدانم امّا چاره اي نيست، مواظب هستم.
سال 1317 بود كه «راضيه» دوّمين فرزند رضا و معصومه ديده به جهان گشود. پس از او پنج بچّه ديگر به دنيا آمدند پنج خواهر و دو برادر.
خانوادهاي زحمتكش، اهل قناعت و آبروند. راضيه نوزده ساله شده بود كه حاج موسي در سنّ 42 سالگي، با داشتن زن و بچّه به خواستگاري او آمد.
روحاني محل ـ حاج آقا شمس ـ كه همسايه رضا بود، معرّف و واسطه اين وصلت شد. او كه براي تبليغ و روضه خواني به روستاي «زاويه» رفته بود. متوجّه ميشود موسي از نداشتن پسر رنج ميبرد و قصد ازدواج مجدّد دارد. موسي سال 1294 متولد شده بود و از نعمت خواندن و نوشتن و سواد قرآني نيز برخوردار بود. پدرش نيز كاسب و از سواد قرآني بهره وافر داشت. موسي 2 ساله بود كه پدرش فوت كرد و مادرش به عقد كربلايي محمّدعلي در آمد؛ او نيز متأهل بود، مادر موسي زني با ايمان و زحمتكش بود. كربلايي مردي مهربان بود و محمدعلي چون فرزندان خود دوست داشت. موسي هم كربلايي را بسيار احترام ميكرد.
. موسي كه بزرگ شد، شغل كربلايي را انتخاب كرد در زاويه كاسب شد و ميخريد و مي فروخت. شده بود بقال زاويه .
حاج آقا شمس، پس از معرفي راضيه، جريان را با رضا در ميان گذاشت . و چون مرد با خدا و معتمد مردم محلّ بود، رضا پس از طرح موضوع با معصومه موافقت خود را اعلام كرد و با تعيين 600 تومان مهريه عقد آن دو جاري شد.
مجلس ساده اي با حضور تعداد كمي از فاميل هاي نزديك، برگزار شد. زندگي مشتركشان ابتدا در منزل رضا ـ ودر شهر قم ـ شروع كردند . راضيه خيلي زود آرزوي موسي را برآوردة كرد؛ پس از يكماه، موسي از شنيدن خبري شاد و شوكه شد؛ راضيه 6 ماهه بود كه به زيارت مشهدمقدّس مشرف شدند و پس از بازگشت به زاويه رفتند و در كنار همسر و فرزندان موسي، به زندگي مشترك ادامه دادند؛ رابطه راضيه و ربابه ـ همسر اول موسي ـ خوب بوده و بدون مشكل با هم زندگي ميكردند!
محمدعلي كه به دنيا آمد حاج آقا شمس و موسي هر دو در گوش او اذان و اقامه خواندند؛ زماني كه موسي از راضيه صاحب پسر شد. از ربابه و دخترانش، همه روي يك سفره و در يك جا زندگي ميكردند.
بعد از 17 سال زندگي در زاويه به قم مهاجرت كرده. سال 1354 در قم ساكن شدند. محمّدعلي آن زمان جوان فعّالي بود و در صحنه هاي مبارزه با رژيم سفاك پهلوي حضوري فعّال داشت؛ بعلاوه در ساختن منزل مسكونيِ خانواده، زحمات فوق العادّهاي متحمّل شد.
چند ماهي از ازدواج محمدعلي نگذشته بود كه خبر شهادتش توسط سپاه به خانواده اعلام كردند، حاج موسي خيلي صبور بود، با شنيدن اين خبر، سجده شكر به جا آورد. فرزند محمد علي 4 ماه پس از شهادت پدر متولد شد.
راضيه معتقد است كه شهدا به خواسته هايش جواب ميدهند:
ـ قبل از شهادت محمّدعلي، به خاطر بيماري نمي تونستم روزه بگيرم، امّا بعد از شهادت از او خواستم كمكم كنه تا بتونم روزه بگريم، از شهادت او تا حالا همه روزه هام رو ادا كردم.
پس از شهادت محمّدعلي، علي اصغر راهي جبهه شد، و در عمليّات والفجر4 به شهادت رسيد و از خود 2 پسر به يادگار گذاشت.
قبل از شهادت او، همسرش خواب ديده بود. راضيه هم يك شب قبل از شهادت علي اصغر، در خواب ميبيند كه براي ديدن امام به جماران رفته است، دو خانم از دور براي او دسته گلهاي سفيدي را تكان ميدهند، وارد اتاق شده و به دنبال جايي براي نشستن ميگردد، در كنار يك صندوق جايي براي خود پيدا ميكند. اتاق حاج احمد آقا را ميبيند كه سراسر آن صندوق هايي با مخمل قرمز قرار دارد. پسر بچه اي يك جفت گوشواره ياقوت قرمز به او ميدهد، او ميبيند و ميگويد: مبارك صاحبش باشد.
از خواب كه بيدار ميشود، تصوّر ميكند آن صندوقها تابوت بوده و يك جفت گوشواره، محمدعلي و علي اصغر اوست. فرداي آن شب خبر شهادت علي اصغر را ميشنود و خواب خود را تعبير شده ميداند.
«محمدجواد» سوّمين شهيد خانواده، پس از شهادت برادرانش با بيتابي و اصرار زياد، رضايت پدر و مادر را جلب كرد و عازم مناطق عمليّاتي شد. پس از 6 ماه، او نيز در 17 سالگي بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. و در گلزار «علي بن جعفر» قم مدفون گشت. حاج موسي و راضيه، با شنيدن خبر شهادت محمّدجواد نيز، جز شكر خدا هيچ نگفتند و به داشتن چنين فرزنداني افتخار ميكنند. آن دو 4 پسر و 3 دختر داشتند. «عباسعلي» تنها پسر باقيمانده آنها، اكنون ليسانس حسابداري دارد، ازدواج كرده و در سازمان برنامه و بودجه مشغول است. دخترانش نيز ازدواج كرده و با افتخار زندگي ميكنند.
سال 1375 حاج موسي بر اثر بيماري و پس از 25 روز بستري شدن در بيمارستان «ساسان» دارفاني را وداع گفت. چند سال پس از در گذشت حاج موسي، راضيه به تهران آمده و در جواديه ساكن ميشود. راضيه اكنون هفتاد سال دارد .
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده