يکشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۸۸ ساعت ۰۷:۴۱
فوكو از منظر فرهنگي، انقلاب ايران را تحليل مي كند. انديشمندان مختلف و صاحب نامي از مناظر متفاوت به پديده انقلاب نگاه كرده اند. گروهي عامل وقوع انقلاب را اقتصادي، گروهي سياسي، گروهي روان شناسانه (فردي و جمعي) و... ديده اند ولي فوكو به عامل فرهنگ امعان نظر دارد. او از فرهنگ اسلامي و شيعي به عنوان يك پتانسيل قوي سخن به ميان مي آورد . مي گويند غربي ها عادت دارند كه موضوعات مشخص در حوزه انديشه و فكر را علي رغم تفاوت هاي ماهوي جهان بيني ها و ايدئولوژي ها و بسترهاي سياسي و اجتماعي انديشه ها، با پاسخ هاي كليشه اي مشابه تحليل كنند و اسم اين تحليل را نيز تحليل علمي بگذارند. ميشل فوكو در تحليل رهيافت هاي انقلابي مي گويد: ما در صورتي يك انقلاب را به رسميت مي شناسيم كه دو ديناميك را در آن مشاهده كنيم: يكي، ديناميك تضادهاي درون جامعه يعني ديناميك مبارزه طبقاتي يا ديناميك رويارويي هاي بزرگ اجتماعي و ديگري، ديناميك سياسي يعني حضور يك پيشگام، يعني يك طبقه، حزب يا ايدئولوژي سياسي و خلاصه نيروي پيشتازي كه همه ملت را به دنبال خود مي كشد. اما آنچه در ايران روي داد هيچ يك از اين دو ديناميك را كه براي ما نشانه ها و علامت هاي روشن پديده هاي انقلابي اند، ندارد. جنبش انقلابي كه فقدان جايگاه مبارزه طبقاتي و تضادهاي دروني جامعه و يك پيشگام را (كه قالب عمومي رهيافت هاي غربي در تحليل انقلابات است) در آن مشخص كرد، از نظر ما چه مي تواند باشد؟

فوكو از منظر فرهنگي، انقلاب ايران را تحليل مي كند. انديشمندان مختلف و صاحب نامي از مناظر متفاوت به پديده انقلاب نگاه كرده اند. گروهي عامل وقوع انقلاب را اقتصادي، گروهي سياسي، گروهي روان شناسانه (فردي و جمعي) و... ديده اند ولي فوكو به عامل فرهنگ امعان نظر دارد. او از فرهنگ اسلامي و شيعي به عنوان يك پتانسيل قوي سخن به ميان مي آورد .
مي گويند غربي ها عادت دارند كه موضوعات مشخص در حوزه انديشه و فكر را علي رغم تفاوت هاي ماهوي جهان بيني ها و ايدئولوژي ها و بسترهاي سياسي و اجتماعي انديشه ها، با پاسخ هاي كليشه اي مشابه تحليل كنند و اسم اين تحليل را نيز تحليل علمي بگذارند. ميشل فوكو در تحليل رهيافت هاي انقلابي مي گويد:
ما در صورتي يك انقلاب را به رسميت مي شناسيم كه دو ديناميك را در آن مشاهده كنيم: يكي، ديناميك تضادهاي درون جامعه يعني ديناميك مبارزه طبقاتي يا ديناميك رويارويي هاي بزرگ اجتماعي و ديگري، ديناميك سياسي يعني حضور يك پيشگام، يعني يك طبقه، حزب يا ايدئولوژي سياسي و خلاصه نيروي پيشتازي كه همه ملت را به دنبال خود مي كشد. اما آنچه در ايران روي داد هيچ يك از اين دو ديناميك را كه براي ما نشانه ها و علامت هاي روشن پديده هاي انقلابي اند، ندارد. جنبش انقلابي كه فقدان جايگاه مبارزه طبقاتي و تضادهاي دروني جامعه و يك پيشگام را (كه قالب عمومي رهيافت هاي غربي در تحليل انقلابات است) در آن مشخص كرد، از نظر ما چه مي تواند باشد؟
تحير متفكريني چون ميشل فوكو در شناخت و تبيين انقلاب اسلامي اگر چه بيانگر عظمت انقلاب در دگرگوني هاي دوران جديد است اما از جهت ديگر نارسايي قالب هاي نظري فلسفه سياسي غرب را در تبيين انقلاب اسلامي نيز اثبات مي كند. فوكو حتي اگر در تبيين و تحليل بنيادهاي نظري انقلاب اسلامي به رهيافت جديدي نرسيده باشد، شجاعت و جسارت او در ساختارشكني سيطره قالب هاي نظري حاكم بر جنبش هاي انقلابي در غرب، قابل تقدير است و تحير فلسفي ـ جامعه شناختي او را در فهم انقلاب اسلامي، بايد تحير مبتني بر معرفت شناسي انتقادي اين متفكر دانست.
از اين زاويه، نقد و توصيف چنين ديدگاه هايي در شناخت ماهيت منحصر بفرد انقلاب اسلامي بي تأثير نيست. اگر چه، تأييد يا تكذيب اين گونه نظريات هيچ تأثيري در اصالت انقلاب اسلامي ندارد. انقلاب اسلامي با همه اركانش نمايان گر اراده مطلق جمعي مردم ايران در نفي رژيم كهنه و پوسيده شاهنشاهي، طرد نظريه هاي سياسي و اجتماعي غرب و پايه ريزي يك نظم جديد مبتني بر باورها و ارزش هاي نهادينه شده جامعه است. نظمي كه آرمان هاي خود را در اعتقادات اسلامي جستجو مي كند. مقاله حاضر كه توسط يكي از دانش پژوهان انديشه هاي سياسي اسلام و ايران به دفتر فصلنامه واصل شده است تلاش مي كند تحير فلسفي ـ سياسي اين متفكر فرانسوي را در تبيين انقلاب اسلامي نشان دهد. به اميد اهتمام هر چه بيشتر دانش پژوهان در تبيين اين گونه نظريات.
● درآمد
انقلاب اسلامي (۱۳۵۷ش) ايران في الواقع يكي از تحولات بسيار شگرف و بنيادي در تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران معاصر و حتي تحولات جهاني محسوب مي شود. اين انقلاب علاوه بر تأثيراتي كه در ايران به جاي گذاشت منشأ اثرات فراواني در منطقه و حتي دنيا شد. ايراني كه داراي فرهنگ و تمدن عظيم باستاني مي باشد، چه قبل از ورود اسلام و چه بعد از آن در عرصه هاي علمي، ادبي و فرهنگي در دنيا جزو طلايه داران فرهنگ و هنر بود، اما از بد حادثه و بنا به دلايل مختلف از حدود چهار الي پنج سده قبل دچار انحطاط و ركود و سستي علمي و فرهنگي شد. علل و ريشه هاي اين عقب ماندگي هرچه كه بود، اين پيامد ناگوار و سخت ويرانگر را به ايران و ايراني ديكته كرد؛ يعني عقب ماندن از قافله علمي، هنري، ادبي و فكري تمدن بشر، يعني سهم نداشتن در عرصه هاي مختلف فكري و انديشه اي در كارزار فكر و انديشه بشري.
تفكر فلسفي به عنوان يكي از پايه هاي استوار و قابل اعتناي بشر و به تبع آن وجوه ديگر انديشه و فكر در ايران بعد از زمان ملاصدراي شيرازي به اين طرف رو به خاموشي مي گرايد، فلذا اسمي و رسمي از ايرانيان را نمي توان آن گونه كه شايسته اين ملت بافرهنگ است در دوره هاي اخير جستجو نمود، تا اينكه انقلاب ۱۳۵۷ به وقوع پيوست. انقلابي كه دگربار ايرانيان را از حاشيه به متن كشاند. واقعه اي كه كانون توجه دنيا را به سمت خود جلب نمود. رخدادي كه سبب شد فيلسوف صاحب نام معاصر، يعني ميشل فوكو، دست به قلم برده و بنويسد: «ايرانيان چه رويايي در سر دارند؟» انقلاب ايران بدون اينكه بخواهيم كليشه اي و شعاري صحبت بكنيم، منشأ اثرات زيادي چه در عرصه عمل و چه نظر بود.
نهضت ها و حركت هاي زيادي با الهام گيري از انقلاب ايران پا به عرصه وجود نهادند يا اينكه به حركات خود سرعت بخشيدند. در عالم تئوري و نظرات سياسي و انقلابي نيز شاهد تأثيرات انقلاب ايران بوديم. چه بسيار تئوري ها و پارادايم هايي كه به واسطه حركت مردمي ايران توليد و ايجاد شد و چه نظرياتي كه با انقلاب ايران توان پاسخگويي و توجيه نداشتند. در ميان اين تئوري ها، به نظر مي رسد نظريه ميشل فوكو از جايگاه رفيع و منيعي برخوردار باشد. البته فوكو نظريه پرداز انقلاب نيست ولي چون شخص شاخص و قابل اعتنايي در عرصه انديشه مي باشد؛ فلذا نظرات وي در خور توجه و امعان نظر مي باشد. از اين رهگذر است كه به نظرات فوكو و خصوصا نظر وي درباره انقلاب اشاره مي كنيم.
● نگاهي اجمالي به انديشه هاي فوكو
ميشل فوكو (۱۹۸۴ ـ ۱۹۲۶) در پواتيه فرانسه زاده شد. در دانشگاه سوربون فلسفه خواند و ليسانس خود را در سال ۱۹۴۸ اخذ كرد. فوكو بعد از اخذ درجه دكترا در سال ۱۹۶۴ استاد فلسفه دانشگاه كلرمون در فرانسه شد. فوكو به سرعت در حوزه روشنفكري فرانسه شهرت يافت و ديري نگذشت كه نفوذي جهاني پيدا كرد. وي چشم اندازهاي نويني در فلسفه، تاريخ، جامعه شناسي و علوم سياسي گشود. (۱)
فوكو از آبشخورهاي مهم فكري در زمان خود سيراب شد. انديشمندان و بزرگاني چون مارتين هايدگر، فرويد، ماركس و خصوصا فردريش نيچه، بيشترين نفوذ را در فوكو داشته اند. ميشل فوكو در طول حيات علمي و فكري خود نظريات و مفاهيمي را وارد عرصه علوم اجتماعي نمود كه گامي بس مهم در پيشبرد اين علوم محسوب مي شد. در مرحله اول، فوكو وظيفه جامعه شناس و فيلسوف را چون «ديرينه شناس و باستان شناس» مي داند كه از گرد و غبار روزگار لايه هاي بر هم انباشته را شناسايي مي كند فوكو با نقد توالي و پيوستگي تاريخ معتقد است هر عصر و هر دوره گفتمان و صورت بندي دانايي خود را دارد كه اين صورت بندي تشكيل هويت و فضاي معنايي خود را مي دهد و غير خود را به كناري مي زند.
از نظر فوكو شكل گيري انديشه و دانش ناشي از صورت بندي دانايي يا اپيستمه اي است كه در هر عصر مسلط مي باشد و خود را بر وجود ديگر ديكته مي كند. از نظر فوكو سوژه يا محقق و به تعبيري هر انديشمند و دانش ورزي در درون اين گفتمان يا اپيستمه است كه انديشه هايش شكل مي گيرد. به بيان ديگر انديشه ها و شكل گيري سوژه ملهم از اين فضا و صورت بندي مي شود.
در مرحله دوم، فوكو از نظريه «ديرينه شناسي» به سمت نظريه «تبارشناسي» سير مي كند. در تبارشناسي است كه فوكو از رابطه قدرت و دانش صحبت مي كند. روابط قدرتي كه سازنده سوژه و ابژه است. در اين مرحله فوكو معتقد است قدرت و روابط قدرت در ساختن دانش و انديشه و سوژه نقش اساسي ايفا مي كند. به اين صورت كه نمي توان انديشه و دانش خالص را بدون توجه به روابط قدرت در نظر گرفت.
با تبارشناسي است كه فوكو حقيقت و معناي غايي را منكر مي شود و معتقد است اراده سياسي و قدرت كه در حوزه قدرت سياسي شكل مي گيرد، تعيين كننده حقيقت و معناي اصلي خواهد بود. بحث قدرت يكي از مباحث مهم و محوري فوكو مي باشد. و از آنجايي كه در تحليل انقلاب اسلامي از نظر وي، بحث قدرت و ويژگي هاي آن اهميت دارد، فلذا كمي در خصوص اين مفهوم تأمل مي نماييم. از جمله ويژگي هاي پست مدرنيسم و انديشمندان فرامدرن توجه به حاشيه هاست به جاي توجه به مركز. يعني پست مدرن ها در انتقاد به مدرنيست ها، اعلام مي دارند كه مدرنيته يك سري مفاهيم را جزو مفاهيم مركزي و محوري قرار داد و نتيجتا برخي مفاهيم را كه اتفاقا بسيار كليدي و اساسي نيز بودند مورد غفلت قرار داد. در اين راستاست كه پست مدرن ها از علم باوري، عقل گرايي، انسان محوري و ديگر مفاهيمي كه مدرنيته به آنها اصالت مي بخشيد احتراز مي كنند (۲) و به مفاهيم فراموش شده پيراموني يا حاشيه اي روي مي آورند.
نوع نگاه پست مدرن ها به مفهوم قدرت نيز برگرفته از مبناي معرفتي و روشي آنها است. به طور نمونه ميشل فوكو قدرت را منحصرا در اختيار يك شخص، گروه يا طبقه نمي داند كه به طور عريان و به صورت يك طرفه آن را اعمال كند. يعني قدرت از نظر فوكو در اختيار و انحصار فقط يك گروه مثلا هيأت حاكمه نمي باشد كه اين قدرت را بر اتباع خود اعمال كند. در اين نوع از قدرت با يك حالت سخت افزاري و ملموس، محسوس و مشاهده كردني روبه رو هستيم. يعني كسي كه اين قدرت را مي پذيرد احساس پذيرش را مي تواند لمس كند.
از نظر فوكو «قدرت» اين گونه نيست كه در دست حاكمان و در ملك شخصي اينان باشد بلكه قدرت حالت رابطه اي و شبكه اي دارد كه چون سيستم هاي عصبي در جامعه پخش مي شود و در انحصار يك گروه يا شبكه خاص نيست. از نظر فوكو چنين قدرتي ماهيت نرم افزاري داشته و قابل مشاهده و محسوس نيست. قدرت از نظر فوكو لزوما با ابزارهاي خشونت آميز اعمال نمي شود بلكه يك سخنراني، نوار كاست، كتاب، انديشه و... نيز مي توانند منابع قدرت باشند. توجه به اين نوع قدرت در تحليل انقلاب اسلامي، فوكو را بسيار مدد رساند. به نظر فوكو اين چهره از قدرت كه در تمام جامعه و تك تك افراد پخش مي باشد، اگر به وحدتي برسد، قدرتي ايجاد خواهد نمود كه هيچ نيرو و تواني و هيچ ارتش و سلاح و قدرت عرياني را ياراي مقابله با آن نخواهد بود.
● فوكو و انقلاب ايران
ميشل فوكو در هنگام وقوع انقلاب ايران دو بار در سال ۱۳۵۷ (۳) به ايران مي آيد. در اين سفرها به شهرهاي تهران، قم و آبادان عزيمت كرده و با مردم آن شهرها مصاحبه مي كند كه حاصل اين مصاحبه ها و گفتگوها را طي مقالاتي براي روزنامه معتبر «كوريه ره دلاسرا» (۴) در ايتاليا ارسال مي كند. (۵)
نظريات فوكو در خصوص انقلاب ايران جداي از تفكر و انديشه او نيست. به بيان ديگر اعتقادات فوكو در خصوص انقلاب ايران ناشي از باورها و فلسفه اي است كه او بدان تعلق دارد. در بخش انديشه هاي فوكو اشاره شد كه ماهيت قدرت از نظر او از ماهيت و تعريف «قدرت» به صورت رايج متفاوت است. ويژگي هاي بسيار مهمي را در نگاه فوكو به انقلاب ايران شاهديم. وي به نكات بسيار جالب و قابل اعتنايي اشاره مي نمايد كه درخصوص هر كدام اندك توضيحي ارائه مي شود.
الف) رويكرد فرهنگي
فوكو از منظر فرهنگي، انقلاب ايران را تحليل مي كند. انديشمندان مختلف و صاحب نامي از مناظر متفاوت به پديده انقلاب نگاه كرده اند. گروهي عامل وقوع انقلاب را اقتصادي، گروهي سياسي، گروهي روان شناسانه (فردي و جمعي) و... ديده اند ولي فوكو به عامل فرهنگ امعان نظر دارد. او از فرهنگ اسلامي و شيعي به عنوان يك پتانسيل قوي سخن به ميان مي آورد و معتقد است مردم ايران با مذهب شيعي و اسلامي خود قدرت و نيرويي توليد مي كنند كه به واسطه اين نيرو رژيم تا دندان مسلح پهلوي وادار به تسليم مي شود. فوكو در مقاله اي تحت عنوان «دين بر ضد شاه» مي نويسد: هويت واقعي خود را كجا بايد سراغ گرفت ؟ جز در اين اسلامي كه قرن ها پيش زندگي روزانه، پيوندهاي خانوادگي و روابط اجتماعي را با مراقبت تمام سامان داده است ؟ اسلام اين بخت را به سبب خشكي و بي تحركي خود به دست نياورده است. (۶)
فوكو به درستي اشاره مي كند كه هويت ايرانيان آميخته با دين و مذهب است. ولي دين راكد، بي تفاوت و خشك و بي روح توان انقلابي شدن و به عبارتي «گريزگاه شدن مردم» را ندارد.
گفتيم از نظر فوكو قدرت رابطه اي است و به صورت رشته ها و تارهايي در هم پيچيده در اجتماع پراكنده است و در انحصار يك گروه و طبقه خاص نيست. فوكو با اين بينش معتقد است كه اسلام شيعي نيز در ذات خود، اين قدرت و نيرو را دارد و در زمان مقتضي مي تواند قدرت را جمع آوري كرده و عليه حكومتي يا رژيمي به كار گيرد. در قسمتي از همين مقاله مي خوانيم: در برابر قدرت هاي مستقر، تشيع پيروان خود را به نوعي بي قراري مدام مسلح مي كند و در ايشان شوري مي دمد كه هم سياسي است و هم ديني... اين مذهب تنها زبان ساده اي براي بيان آرزوهايي كه الفاظ ديگري پيدا نكرده اند، نيست. بلكه چيزي است كه درگذشته هم بارها بوده: شكلي است كه مبارزه سياسي، همين كه لايه هاي مردمي را بسيج كند، به خود مي گيرد و از هزاران ناخرسندي، نفرت، بي نوايي و سرخوردگي يك نيرو پديد مي آورد. (۷)
دين به عنوان يكي از عناصر تشكيل دهنده فرهنگ، به زعم فوكو نقش اساسي را در آگاهي ملي ايرانيان ايفا مي كند. (۸) فوكو در جاهاي مختلف و در مقالات متعددي به نقش تاريخي امام حسين (ع) و قيام ايشان در برابر فساد و ظلم و نيز ايام و مراسمات مذهبي چون محرم، عاشورا و... اشاره مي كند و معتقد است اين مفاهيم به مثابه قدرت نرم افزاري هستند كه توان مقابله با قدرت هاي عريان و خشن را دارا مي باشد. در يك نگاه كلي، از نظر فوكو دين چون ملجأ و پناهگاه و گريزگاهي بود كه مردم ايران بدان واسطه خواهان تغيير و بركناري شاه و رژيم وي بودند و اين دين مفهومي بود كه تمام خواست ها و نيازهاي مردم را از هر قشر و طبقه اي تأمين مي كرد. فوكو، تمسك مردم ايران را به مذهب و دين نه به خاطر ارتجاعي و كهنه خواهي آنان و بازگشت به تعصب هاي ديني، بلكه آن را «واژگان، آئين و نمايش بي زمان مي داند كه مي توان در درون آن نمايش تاريخي ملتي را جا داد كه هستي شان را در مقابل هستي پادشاهشان قرار مي دهند.» (۹)مذهب نمادي بود كه ايرانيان مؤمن، مذهبي و نيز غيرمذهبي و لائيك يا بي تفاوت هستي و وجود ملي و تاريخي خود را در آن مي ديدند.
ب) مفهوم قدرت در انقلاب ايران
گفتيم كه براي فوكو قدرت معناي خاص خود را دارد. وي با اين فهم از قدرت و ماهيت آن از تعاريف كلاسيك و سنتي قدرت خود را رها مي سازد. براي فوكو چهره نرم افزاري و پراكنده قدرت در بين آحاد مردم كه به صورت رابطه اي و شبكه گسترده و پراكنده شده اند، بسيار حائز اهميت است. در انقلاب ايران نيز فوكو به ظهور اين چهره نرم افزاري و در عين حال بسيار تأثيرگذار از قدرت اشاره مي كند و معتقد است شاه قدرت هاي عادي و رسمي را حذف كرده بود، اما غافل از اينكه قدرت شبكه اي و پراكنده با اين اقدام تقويت شده بود. فوكو صف آرايي دو تعريف و دو چهره از قدرت را به خوبي به نمايش مي كشد. آنجا كه شاه و ارتش را نماد قدرت عريان و خشونت محض مي داند و در مقابل اراده عمومي مردم و قدرت تجميع شده آنان را جنبه نرم افزاري قدرت مي داند: آنچه در ايران مرا شگفت زده كرده است اين است كه مبارزه اي ميان عناصر متفاوت وجود ندارد. آنچه به همه اينها زيبايي و در عين حال اهميت مي بخشد اين است كه فقط يك رويارويي وجود دارد: رويارويي ميان تمام مردم و قدرتي كه با سلاح ها و پليسش مردم را تهديد مي كند. لازم نيست خيلي دور برويم، اين نكته را مي توان بي درنگ يافت؛ در يكسو كل اراده مردم و در سوي ديگر مسلسل ها. (۱۰)
فوكو معتقد است قدرت واقعي و اساسي را بايد در همين جنبه نرم افزاري جستجو كرد و به راستي اين چهره در ايران عيان شد. از نظر وي تفاوت انقلاب ايران با ديگر انقلاب ها در همين نكته است كه يك طرف دعوا رژيمي تا دندان مسلح مي باشد و طرف ديگر فاقد قدرت عريان، در عين حال داراي قدرت پنهان و نامرئي. فوكو يك مقاله از نوشته هاي خود را با عنوان «شورش با دست خالي» اختصاص به اين مهم مي دهد. از نظر فوكو حركت مردمي ايران مايه تشويش و تعجب همگان مي باشد، چرا كه رويدادهاي ايران در واقع «نه چيزي است كه در چين يافت مي شود، نه در ويتنام و نه در كوبا: يعني موج عظيمي است بدون ابزار نظامي، بدون پيشگام، بدون حزب... نخستين پديده متناقض نما و علت شتاب اين رويدادها از اين قرار است كه ده ماه مردم با رژيمي كه از مسلح ترين رژيم هاي جهان است و با پليسي كه از هولناك ترين پليس هاي جهان است درافتاده اند، آن هم با دست خالي، بدون روي آوردن به مبارزه مسلحانه و با سرسختي و شجاعتي كه ارتش را بر جاي ميخكوب كرده است.» (۱۱)
فوكو به خوبي اشاره مي نمايد كه فقط با ابزار و تجهيزات و ادوات نظامي نمي توان ارتش ساخت، نمي توان قدرت را صرفا در حضور و فراهم كردن اين موارد دانست، بلكه بايد به ايدئولوژي، اعتقاد و از اين قبيل مسائل نيز اشاره نمود.
البته بايد توجه كرد كه فوكو متفكري مذهبي و ديندار نمي باشد ولي اهميت اين عوامل را منكر نيست: ايران گويا پنجمين ارتش جهان را داشته باشد. از هر سه دلار درآمد كشور يك دلارش خرج اين بازيچه هاي گران قيمت مي شود. اما اصل قضيه اين است: تنها با بودجه، با تجهيزات، با هواپيماي شكاري و با هاوركرافت، ارتش ساخته نمي شود. چه بسا وجود تجهيزات، جلوي ساخته شدن ارتش را بگيرد. (۱۲)
مشخص شد كه از نظر فوكو انقلاب ايران تبلور و نماد ظهور قدرت نرم افزاري و پراكنده كه در دست مالك و شخص و گروه خاص نمي باشد، در مقابل قدرت آشكار و ملموس رژيم تا دندان مسلح بود.
ج) ظهور اراده عمومي در انقلاب ايران
تا بدين جاي گفتار حاضر، از اراده مردم، اراده عمومي و مفاهيمي از اين قبيل صحبت شد، ولي به راستي اراده عمومي به چه معنا است؟ اساسا چه ضرورتي دارد كه ما پيرامون آن بحث كنيم؟ يا اينكه اراده عمومي چه ربطي به انقلاب ايران دارد؟ پاسخ اين پرسش ها را بايد در عنايت و توجه فوكو به اين مقوله مهم در انقلاب اسلامي يافت. فوكو معتقد است با ظهور حالت دو قطبي در جامعه ايران كه يك قطب رژيم و عمالش بود و قطب ديگر همه مردم ايران، شاهد شكل گيري اراده عمومي در بركناري شاه و رژيم پهلوي مي باشيم.
نفي رژيم در ايران پديده اي است عظيم و اجتماعي، اما نه به اين معنا كه سردرگم و عاطفي باشد يا به خود چندان آگاهي نداشته باشد... پديده متعارض نما اين است كه با اين حال خواستي است جمعي و كاملا يگانه.... پزشك تهراني و ملاي شهرستاني، كارگر نفت و كارمند پست و دانشجوي چادري همه يك اعتراض و يك خواست دارند، در اين خواست چيزي است كه مايه تشويش خاطر است، يك چيز واحد و بسيار مشخص: شاه بايد برود. (۱۳)
براي ايضاح مطلب و اينكه مقصود و توجه فوكو به مقوله «اراده عمومي» روشن شود، بحثي مختصر در خصوص ابعاد اين موضوع ضروري به نظر مي رسد. در خصوص مفهوم و معناي «اراده عمومي» در علم سياست، حقوق و فلسفه و جامعه شناسي مباحث بسيار زياد و پردامنه اي صورت پذيرفته است و شايد يكي از مفاهيم اجتماعي و سياسي مهم همين اصطلاح باشد. به نظر مي رسد نخستين بار اين اصطلاح را ژان ژاك روسو فيلسوف نام آشنا و شهير فرانسوي در قرن هجده بيان نمود. به نظر روسو «اراده عمومي را نمي توان از بيرون به صورت قانون درآورد، بلكه اين اراده به صورت واقعيتي هنجاري و ايستاري اخلاقي است كه در قلب هاي شهروندان وجود دارد.» (۱۴)
براي روسو جامعه و اجتماع اهميت دارد و در قالب اجتماع و اراده عمومي است كه انسان به محتواي اخلاقي خود مي رسد. به تعبيري مي توان اراده عمومي را با مفهوم «همبستگي» پيوند زد كه اين همبستگي بين افراد جامعه صورت مي پذيرد. به نظر روسو «اين همبستگي عبارت است از مشاركت مستمر و آزاد و خودبه خود و فزاينده در امري كه به عنوان خير حقيقي همه شريكان دانسته مي شود.» (۱۵)
ژان ژاك روسو در كتاب معروف «قرارداد اجتماعي» خود كه تأثير فراواني در مسائل فلسفه سياسي و حقوق به جاي گذاشت، بحث اراده عمومي را مطرح مي نمايد و معتقد است «اراده عمومي» را با اكثريت آرا و به اتفاق و اجماع همه نبايد اشتباه گرفت. از نظر روسو «اراده عمومي، فقط نفع مشترك عمومي را در نظر مي گيرد... آنچه به اراده عموميت مي بخشد تعداد آرا نيست بلكه نفع مشترك است.» (۱۶)
چنان كه ملاحظه مي شود، اگر همه مردم يا اكثريت درخصوص بحثي نظر بدهند و يا رأي گيري شود، لزوما اراده عمومي را شكل نمي دهد، چرا كه در پي اراده عمومي، مفهوم خير، خرد و نفع مشترك نهفته است. ميشل فوكو، در انقلاب ايران، ظهور اين اراده عمومي را بيان مي كند و معتقد است اين مقوله فوق العاده مهم و قابل ارج است چرا كه كمتر ملتي توفيق خواهند داشت تا اراده عمومي را به منصه ظهور برسانند. فوكو اين مطلب را با بيان رساي خود چنين مي آورد، كه به رغم طولاني بودن سخن وي به دليل اهميت آن عينا نقل مي نماييم: يكي از چيزهاي سرشت نماي اين رويداد انقلابي اين واقعيت است كه اين رويداد انقلابي اراده مطلقا جمعي را نمايان مي كند، و كمتر مردمي در تاريخ چنين فرصت و اقبالي داشته اند. اراده جمعي اسطوره اي سياسي است كه حقوقدانان يا فيلسوفان تلاش مي كنند به كمك آن نهادها و غيره را تحليل يا توجيه كنند. اراده جمعي ابزاري است نظري: «اراده جمعي» را هرگز كسي نديده است، و خود من فكر مي كردم كه اراده جمعي مثل خدا يا روح است و هرگز كسي نمي تواند با آن روبه رو شود. نمي دانم با من موافقيد يا نه، اما ما در تهران و سراسر ايران با اراده جمعي و عمومي يك ملت روبه رو بوديم و خب بايد به آن احترام بگذاريم، چون چنين چيزي هميشه روي نمي دهد. (۱۷)
اراده عمومي را مي توان در اجماع مذهبي، غيرمذهبي، مرد، زن، فقير، غني و.... كلا در اقشار مختلف مردم ديد كه خيري مشترك و عمومي را مي خواستند. يعني از بين رفتن رژيم پهلوي كه عين فساد، وابستگي به غرب، استبداد و بي هويتي بود و به درستي فوكو به همه اين مسائل اشاره مي نمايد.
د) نقش رهبري در انقلاب اسلامي ايران
تفاوت نگاه فوكو با نگاه اكثر انديشمندان غربي در اين نكته نهفته است، كه وي به مسأله رهبري و هدايت عملي انقلاب عنايت ويژه و مخصوص دارد. فوكو در كنار عوامل و علل مختلف وقوع انقلاب در ايران به عامل مهم رهبري و تأثير بسزاي امام خميني (ره) اشاره مي نمايد. در خصوص اينكه افراد و يا به تعبيري سوژه انسان در تحولات اجتماعي و سياسي و حتي در ساختن تاريخ به چه ميزان و اندازه اي مي تواند ايفاي نقش بكند، مباحث عميق و گسترده فلسفي، سياسي و جامعه شناختي صورت پذيرفته است. به هر حال، فوكو نقش امام را پررنگ و پرتأثير مي داند. فوكو اين مطلب را در مقاله «رهبر اسطوره اي شورش ايران» بيان مي نمايد.
فوكو از امام با تعبير «قديس پيري كه در پاريس است» (۱۸) ياد مي كند و معتقد است مردم ايران از هر قشري به او عشق مي ورزند. فوكو مي گويد: شنيدن اين حرف از دهان يك خلبان بوئينگ عجيب بود كه از جانب همكارانش مي گفت: گرانبها ترين ثروتي كه ايران از قرن ها پيش تا كنون داشته در فرانسه پيش شماست خوب نگهداري اش كنيد. لحن او آمرانه بود و از آن مؤثرتر حرف اعتصاب گران آبادان بود: ما چندان مذهبي نيستيم. به كسي اعتقاد نداريم. نه به يك حزب سياسي و نه به يك شخص. به هيچ كس، به جز خميني و فقط به او. (۱۹)
فوكو، معتقد است امام خميني، به منزله رهبري كاريزما، با مردم ارتباط شخصي و عاطفي دارد: شخصيت آيت الله خميني پهلو به افسانه مي زند. امروز هيچ رئيس دولتي و هيچ رهبر سياسي، حتي به پشتيباني همه رسانه هاي كشورش نمي تواند ادعا كند كه مردمش با او پيوندي چنين شخصي و چنين نيرومند دارند. (۲۰)
فوكو دليل اين همراهي و همگامي مردم با امام را در سه چيز خلاصه مي كند:
۱) خميني اينجا نيست، پانزده سال است كه او در تبعيد است.
۲) خميني چيزي نمي گويد، چيزي جز نه ـ نه به شاه، به رژيم، به وابستگي.
۳) خميني آدم سياسي نيست، حزبي به نام خميني و دولتي به نام خميني وجود نخواهد داشت. (۲۱)
به طور خلاصه مي توان دريافت كه رهبري امام خميني در كنار ساير عوامل از جمله دلايل مهم پيروزي انقلاب به شمار مي رود.
هـ ) انقلاب ايران و معنويت در عرصه سياست
شايد مهم ترين بحث فوكو و عصاره مباحث وي را در تأثير انقلاب بر سياست روزگار دانست. فوكو معتقد است ايرانيان با انقلاب خود خواستار بازگرداندن معنويت به عرصه سياست مي باشند. گفتيم فوكو در كنار بزرگاني چون نيچه، هايدگر، دريدا، لاكان و... در زمره انديشمندان و نظريه پردازاني قرار مي گيرد كه تفكرات پست مدرن مرهون آراي ايشان است. اگر جريان پست مدرن را جرياني بدانيم كه عليه آموزه هاي مدرنيته و دوران مدرن شوريد، يكي از اين آموزه ها افراط در توجه به عقل، علم، سوژه خود آگاه، خود بنياد و... بود، فلذا دور از انتظار نيست كه فوكو به معنويت گم شده در عرصه سياست كه محصول دوران مدرنيته بود، نگاهي «نوستالژيك» داشته باشد.
علاوه بر تأثيراتي كه دين و مذهب شيعه و ايام محرم و عزاداري در گرايش هاي معنوي ايجاد مي كند، از نظر فوكو خواست و اراده مردم نيز بسيار مهم بود. خواست مردم از نظر فوكو «حكومت اسلامي» است، اما معناي حكومت اسلامي محدود به حكومت مذهبيون نمي شود، بلكه منظور از اين واژه آرماني است كه همه را با هر طيف و گروه و خواست و علايقي دور هم جمع مي كند.
جنبشي را كه ايرانيان به دنبال آنند به دنبال داخل كردن عنصري معنوي در زندگي سياسي مردم است... من (فوكو) دوست ندارم كه حكومت اسلامي را ايده يا حتي آرمان بنامم. اما به عنوان خواست سياسي مرا تحت تأثير قرار داده است... چون از اين جهت كوششي است براي اينكه سياست يك بعد معنوي پيدا كند. (۲۲)
فوكو ايجاد اين روحيه معنوي و عرفاني را در ايرانيان حاصل عوامل متعددي مي داند. فوكو در ادامه معتقد است معنويتي كه ايرانيان آن را مطرح مي نمايند. «جستجوي آن چيزي است كه ما غربي ها امكان آن را پس از رنسانس و بحران بزرگ مسيحيت از دست داده ايم.» (۲۳) اين مطلب دقيقا حلقه مفقوده اي است كه انسان با تحولات مدرنيته آن را از دست داد. يعني توجه بيش از حد به علم، عقل و تجربه در عين حال كنار گذاردن محبت، عشق، معنويت و دين... . فوكو معتقد است بازگشت معنويت به عرصه سياست توسط دين صورت مي گيرد، ولي اين دين نيز ويژگي هاي خاص خود را دارد و آن دين ارتجاعي و واپس گرا نيست: «اسلام در سال ۱۹۷۸ افيون مردم نبوده است، دقيقتا روح يك جهان بي روح بوده است.» (۲۴) مذهب و معنويتي كه ايرانيان خواهان آنند: بيش از آنكه از عالم بالا سخن بگويد به دگرگوني اين دنيا مي انديشد. (۲۵) يعني ديني كه به واقعيت هاي روز و زمانه واقف است و به تعبير ديگر دين روزآمد و كارآمد. ميشل فوكو، در ادامه مباحثش به اين نكته متفطن مي شود كه ايرانيان و انقلابشان به مثابه روح، مغز و گوهر جهاني است كه بي روح و بي مغز و گوهر شده است. فوكو ادامه مي دهد كه در بازگشت از ايران همه از او سؤال مي كردند، آيا وقايع ايران را مي تواند انقلاب بنامد؟ كه فوكو ادامه مي دهد: انقلاب نيست، يعني نوعي از جا برخاستن و برپا ايستادن نيست، بلكه قيام انسان هاي دست خالي است كه مي خواهند باري را كه پشت همه ما، و بويژه پشت ايشان، بر پشت كارگران نفت، اين كشاورزان مرزهاي ميان امپراطوري ها، سنگيني مي كند از ميان بردارند يعني بار نظم جهاني را. شايد اين نخستين قيام بزرگ بر ضد نظام هاي جهاني باشد، مدرن ترين و ديوانه وارترين صورت شورش. (۲۶)
با اين عبارت است كه فوكو قانع مي شود انقلاب ايران مفاهيمي بنيادين و جهاني را مطرح مي كند. انقلاب ايران يك تنه نظم جهاني مستقر را به چالش مي كشد و پيام خود را با زباني رسا اعلام مي دارد.
● جمع بندي
در يك نگاه كلي و اجمالي، مي توان نكات بديع و موشكافانه اي را در خصوص انقلاب اسلامي ايران از زبان ميشل فوكو يافت. نكاتي كه از آبشخورهاي مهم و انديشه اي سيراب مي شود.
اين نكات را در پنج محور به طور خلاصه ذكر نموديم. اما خواننده بايستي متوجه اين نكته باشد كه سخنان و نظرات فوكو نيز حرف اول و آخر نيست بلكه مي توان در برخي از مطالب گفته شده توسط وي تأمل نمود. ضمن اينكه بعد از اعدام انقلابي تعدادي از مهره هاي رژيم، به زعم عده اي، فوكو از نظر مثبت و اوليه خود به انقلاب اسلامي روي برتافت، كه البته رد يا اثبات اين مطلب مقالي و گفتاري ديگر مي طلبد. آنچه در آخر گفتني است، اينكه انقلاب ايران به هر حال نقطه اي روشن در تحولات سياسي و اجتماعي ايران معاصر است كه توجه بسياري را به خود مشغول داشته است. آنچه بايد براي نسل انقلابي ايران مهم باشد توجه به فرآيند شكل گيري اين انقلاب عظيم اجتماعي و نظريه سازي اين فرآيند در درجه اول و سپس توجه به مراحل بعدي، خصوصا آسيب شناسي انقلاب است تا از اين رهگذر آسيب ها، آفات و موانع فراروي اين انقلاب كه مي تواند جريان اصل انقلاب را منحرف كند بازشناسي و از اين آفات جلوگيري گردد.
نويسنده:احسان شاكري

۱. ميشل فوكو فراسوي ساخت گرايي و هرمنوتيك، هيوبرت دريفوس / پل رابينو، ترجمه حسين بشيريه، نشر ني، ص ۱۴.
۲. براي مطالعه گسترده در خصوص ويژگي هاي پست مدرنيسم ر. ك: پست مدرنيسم و علوم اجتماعي، پانولين مري روسنانو، ترجمه محمدحسين كاظم زاده، نشر آتيه، تهران: ۱۳۸۰.
۳. بار اول از ۲۵ شهريور تا ۲ مهر ۱۳۵۷ (۱۶ تا ۲۴ سپتامبر ۱۹۷۸) و بار دوم از ۱۸ تا ۲۴ آبان ۱۳۵۷ (۹ تا ۱۵ نوامبر ۱۹۷۸).
۴. Corriere della sera.
۵. اين مقالات در كتابچه اي تحت عنوان «ايراني ها چه رويايي در سر دارند» توسط انتشارات هرمس ترجمه و منتشر شده است.
۶. ايراني ها چه رويايي در سر دارند؟ ميشل فوكو، ترجمه حسين معصومي همداني، نشر هرمس، تهران: ۱۳۷۷. ص۲۷.
۷. همان، ص ۳۰ ـ ۳۲.
۸. همان، ص ۲۰.
۹. ميشل فوكو، ايران: روح يك جوان بي روح، ترجمه نيكو سرخوش و افشين جهانديده، نشر ني، تهران: ۱۳۷۹، ص۵۶ ـ ۵۸.
۱۰. همان.
۱۱. ايراني ها چه رويايي در سر دارند، همان، ص ۴۳، ۴۴.
۱۲. همان، ص ۱۱، ۱۲.
۱۳. همان، ص ۶۳، ۶۴.
۱۴. عبدالرحمن عالم، تاريخ فلسفه سياسي غرب، ج ۲، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، تهران: ۱۳۷۷. ص۳۵۳.
۱۵. و. ت جونز، خداوندان انديشه سياسي، ج دوم، ترجمه علي رامين، انتشارات علمي و فرهنگي تهران، ۱۳۷۶، چاپ دوم، ص ۴۶.
۱۶. قرارداد اجتماعي، ژان ژاك روسو، ترجمه مرتضي كلانتريان، نشر آگاه، تهران: ۱۳۸۰. ص۱۵۳.
۱۷. ايران: روح يك جهان بي روح، همان، ص ۵۷.
۱۸. ايراني ها چه رويايي در سر دارند، همان، ص ۵۶.
۱۹. همان، ص ۵۷، ۵۸.
۲۰. همان، ص ۶۴.
۲۱. همان، ص ۶۴.
۲۲. همان، ص ۴۱.
۲۳. همان، ص ۴۲.
۲۴. ايران، روح يك جهان بي روح، همان، ص ۶۱.
۲۵. ايراني ها چه رويايي در سر دارند، همان، ص ۶۵.
۲۶. همان، ص ۶۵.
منبع: فصلنامه ۱۵ خرداد
خبرگزاري فارس
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده