شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۸۸ ساعت ۰۸:۱۹
آنچه در اين بحث به آن پرداخته مي شود، شامل مهمترين ادعا و نظريه اين سلسله مقالات است. و آن اينكه وقوع انقلاب اسلامي در سال ۱۳۵۷ در كشور ما، دو ويژگي منحصر به فرد داشته است. يكي قدرت توليد معنا و معناگرايي آن است كه به واسطه احياي نگاه وحياني و تجديد حيات دادن به اسلام و مذهب تشيع به عنوان مبناي خود صورت گرفته و ديگري نفي مدرنيسم معرفتي غرب كه سبب خروج از حيطه تمدن غربي گشته و آرمان جديدي را فراروي انسان اسير در دنياي مدرن قرار داده است. در نتيجه با بيانات قبلي، مسلما اين اسلام، تشيع و انقلاب اسلامي ايران است كه خلا توليد معنا را پر خواهد كرد كه حاصل آن نيز دادن نويد به تمدني جديد و تاثيرگذاري و قدرت روزافزون خواهد بود كه در نهايت به ايجاد و تقويت اعتماد به نفس ملي منجر مي شود.

آنچه در اين بحث به آن پرداخته مي شود، شامل مهمترين ادعا و نظريه اين سلسله مقالات است. و آن اينكه وقوع انقلاب اسلامي در سال ۱۳۵۷ در كشور ما، دو ويژگي منحصر به فرد داشته است. يكي قدرت توليد معنا و معناگرايي آن است كه به واسطه احياي نگاه وحياني و تجديد حيات دادن به اسلام و مذهب تشيع به عنوان مبناي خود صورت گرفته و ديگري نفي مدرنيسم معرفتي غرب كه سبب خروج از حيطه تمدن غربي گشته و آرمان جديدي را فراروي انسان اسير در دنياي مدرن قرار داده است. در نتيجه با بيانات قبلي، مسلما اين اسلام، تشيع و انقلاب اسلامي ايران است كه خلا توليد معنا را پر خواهد كرد كه حاصل آن نيز دادن نويد به تمدني جديد و تاثيرگذاري و قدرت روزافزون خواهد بود كه در نهايت به ايجاد و تقويت اعتماد به نفس ملي منجر مي شود.
● ماهيت و مباني انقلاب اسلامي
نخستين تعريف انتزاعي و كلي از واژه انقلاب متضمن نوعي دگرگوني است، روي برگرداندن از يك جهان به جهاني ديگر يا تغيير نظرگاه و وجه نظر كلي. با اين تعريف انقلاب كه “بالكل كل جديدي مي آيد و حقيقت زندگي تاريخي يك قوم يا امت را تغيير مي دهد،« انقلاب ديني نيز معنايي جز اين ندارد كه يك انقلاب فرهنگي عميق و وسيع است و در قرآن از آن به زنده كردن- احياء- تعبير شده. همان طور كه پيامبران مردم را احياء مي كنند. استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم” (عباس زارع، ۱۳۷۹، ص ۱۳۶.) نزديك به سه دهه از وقوع حادثه اي بزرگ به نام انقلاب اسلامي در جهان گذشته است. در اين ادوار صدها كتاب و هزاران مقاله درباره چرايي و چگونگي و ماهيت و هويت انقلاب نوشته شده است. از آنجا كه در جهان كنوني بيشترين پژوهشها از سوي پژوهشگران غربي انجام مي گيرد، پاسخ به چرايي و ماهيت انقلاب اسلامي نيز با رويكرد غربي به مفهوم و معني انقلاب و يكسان سازيهاي فرهنگي صورت گرفته است. يعني ديدن جهان غيرغربي در حوزه انديشه شرقي و غلبه مدرنيته در همه حوادث بزرگ.
“مشكل عام همه اين نظريه ها، فقر اصطلاحات و فهم و درك ناقص انقلاب ديني و اسلامي است كه به سخن ميشل فوكو در مقام نخستين انقلاب پست مدرن بعد از رنسانس هرگز رخ نداده است و از اين رو درك آن در قلمرو تئوريهاي روشنفكري مدرن نمي گنجد” (محمد مددپور، ۱۳۸۰، ص ۸.) در واقع براي ميشل فوكوترديدي نيست كه انديشه مردم در صحنه، همان اسلام است كه به آگاهي ملي حقيقي شكل داده و به يك منبع تحريك و تهييج و تغيير و دگرگوني مبدل شده است. اما مهمترين نكته آن است كه تغيير بنيادي در تجارب ما رخ دهد تا انقلاب واقعي تحقق يابد و همين جاست كه اسلام نقش عمده اي ايفا مي كند. اين يكي از اسرار اسلام بود كه براي مردم جذابيت داشت.
بايد گفت: “ قبل از هر چيز مذهب در ارتباط با روش زندگي از نظر آنها، تضمين و حصول اطمينان از يافتن چيزي بود كه مي تواند ذهنيت آنها را تغيير دهد. شيعه دقيقا شكلي از اسلام است كه با مضمون آموزشي و اسرارآميز خود تفاوت بين آنچه كه اطاعت محض است و آنچه كه زندگي عميق روحاني است نشان مي دهد” (علي ذوعلم، ۱۳۷۷، ص ۹۰.) در فرايند انقلاب اسلامي گفتماني هژمونيك شكل گرفت كه با تمامي بداعتش ريشه در سنت ديرينه اسلام داشت. در واقع قرائت خاص امام خميني از اسلام، چهرهاي ايدئولوژيك بدان بخشيده بود. كه تمام دقايق و عناصر آرماني، انساني و انقلابي را در خود داشت.
“انقلاب اسلامي از همه انقلابها جداست... ترديدي نيست كه اين تحفه الهي و غيبي بود از جانب خداوند منان...” (امام خميني، وصيت نامه سياسي- الهي.) در بستر و فرايند انقلاب، مذهب هم به مثابه فناوري توليد و اعمال قدرت و هم به عنوان راه و هدف جلوه گر شد. از همين روست كه به راستي انقلاب ايران در سال ۵۷، انقلاب با تباري اسلامي ناميده مي شود. “انقلاب اسلامي ايران تداوم و تعالي بخش مهمي از ميراث اسلامي ايران است. آغاز اين ميراث زمان ورود اسلام به ايران و نقطه مناسب براي آغاز بررسي زمينه ها و ريشه هاي تاريخي انقلاب مقطع تاريخي تشكيل سلسله صفويه است” (محمد شجاعيان، ۱۳۸۲، ص ۱۸۷.) به تعبيري، انقلاب اسلامي خيزش بزرگ معرفتي و سياسي اسلام و بويژه مكتب تشيع بود. از همين روست كه منبع جهت ده و مبناي شكل گيري انقلاب را اسلام و معارف شيعي مي دانيم.
“با توجه به اينكه در ايران، مذهب تشيع فرهنگي است كه سابقه طولاني دارد، نفس آن يا دگرگوني دروني اش مي تواند توضيح دهنده تحولات سياسي- اجتماعي از جمله فرايند بسيج مردمي منجر به انقلاب ۱۳۵۷ باشد” (عباسعلي عميد زنجاني، ۱۳۶۶، ص ۲۷.) اسلام و بويژه تشيع، مبناي ايدئولوژيك انقلاب اسلامي است. “-۱ تشيع دكترين ها، نظريه ها و آموزه هايي داشته است كه به ارائه قرائت هاي راديكال از آنها با كنار گذاشتن محافظه كاري به گونه اي ايدئولوژيك شده است. -۲ از طرفي تشيع مكتبي است كه هر دو عامل قابليت حصول و در دسترس بودن و مقبول بودن كه در هژمونيك شدن يك ايدئولوژي نقش تعيين كننده دارد، بهره مند بود. -۳ تشيع مكتبي كه از هرويژگيهاي آن در ايدئولوژي انقلابي امام خميني تبلور يافت كاركردهاي معمول يك ايدئولوژي در فرايند انقلاب را در انقلاب اسلامي به نحو مطلوب انجام داد” (محمد رضا اخوان منفرد، ۱۳۸۱، ص ۱۳۳.) بنابراين مكتب تشيع عامل و مبناي غيرقابل انكار انقلاب اسلامي است. “اسلام (شيعي) مناسبترين آرمان و بهترين پايگاه به نظر مي رسيد. پيامي كه همه مي شناختند و آن را مظهر شخصيت و هويت از دست رفته خويش مي ديدند” (ناصر كاتوزيان، ۱۳۶۰، ص ۶.)
● انقلاب اسلامي و حيات طيبه
انقلاب اسلامي در جريان توليد و بازگرداندن دوباره معنويت و دين به عرصه زندگي و معادلات بشر با مباني اسلام و شيعي خود نويد بخش آرماني تازه و دوره اي جديد براي انسان است. “انقلاب اسلامي از نوع انقلابات تكاملي است كه در پي وقوع آنها، افراد جامعه فرايند ويژهاي را طي مي كنند كه از آن به عنالي تعبير مي شود. تعالي عبارت است از ارتقاي حيات افراد به حيات طيبه” (محمد شجاعيان، ۱۳۸۲، ص ۵۷.) صاحبان حيات طيبه مردم مومن، خداپرست و پرهيزگار هستند و فرايند تقوي، ايمان، تسليم و توكل در روح و درون آنها ايجاد شده است. ايدئولوژي انقلاب اسلامي در وحي ريشه دارد.
از آنجا كه انقلاب اسلامي يك انقلاب مذهبي بود، داراي مباني خاصي است. “اولين مبناي انقلاب، فطرت يا يك معرفت شهودي و وجودي و يا علم حضوري يا خلقت هدايت يافته بود... فطرت با زندگي رابطه مستقيم دارد و رمز و راز زندگي مردم است... انسان كامل (در نظريه تشيع و انقلاب اسلامي) از آن جهت كامل است كه فطرت كامل دارد و... زندگي كامل... به همين دليل حكومت او يك حكومت جباره نيست. بلكه دولت كريمه است... دولت كريمه در پي ايجاد حيات طيبه و زندگي پاك است. زندگي پاكي كه مردمان به عنوان يك آرمان در زندگي روزمره خود دنبال آن باشند... همه اينها در قالب يك مبناي كلامي ديگر رخ مي دهد و آن فلسفه تاريخ شيعه است.” (ابراهيم فياض، نشريه پگاه حوزه، شماره ۱۲۱.) اين فلسفه تاريخ با تجلي دو انسان كامل شروع شده و خاتمه مي يابد. انسان كامل در عاشورا تا تجلي انسان كامل ديگر در آخر الزمان. حيات طيبه نيز در اين فلسفه تاريخي معنا پيدا مي كند. در اين تقدير از حيات طيبه در قالب جامعه ولايي كه جامعه آرماني شيعه است محقق ميشود. بنياد جامعه ولايي بر معنويت خواهد بود و تمامي ويژگيهاي بعدي آن از اين مشرب منشعب و سيراب مي شود. اين “جامعه ولايي بر جهاني معنايي به نام جهان وراء متكي است كه اين جهان نسبت به آن حياتي ناقص دارد” (ابراهيم فياض، پگاه حوزه، شماره ۱۲۱.) البته جهان به اصطلاح وراي ارتباط وجودي با اين جهان دارد كه از طريق انسان كامل صورت مي گيرد. انسان كامل از آن جهان وراء معني دريافت مي كند، از اين جهت جامعه ولايي هرگز بدون معنا نخواهد شد. البته اين جامعه هم معنويت گرا و هم واقعيت گرا است. لذا معرفت شناسي آن جامع ميان معرفت شناسي آفاقي و انفسي است (براي مطالعه بيشتر به سرمقاله هاي نشريه پگاه حوزه- ابراهيم فياض مراجعه شود.) انقلاب اسلامي با اين مباني معرفتي كه مختصرا ذكر شد، داعيه دار توليد معناي جديد و به صحنه آوردن اسلا م، معنويت و تشيع بوده و مسلما قدرت قرنهاي بعد از آن، اين حركت است. درك همين ريشه هاي مهم انقلاب اسلامي از سوي دشمنان است كه آنها را به ضديت با اسلام و علي الخصوص تشيع كشانده است. “در اين راه ضد حمله از دو جبهه آغاز كردند. كه يكي تخريب انقلاب را از داخل نشانه مي گرفت و ديگري بر تخريب چهره بيروني آن همت گمارده بود. تحديد و توصيف انقلاب اسلامي به انقلاب شيعي و سپس تلاش در زشت جلوه دادن چهره تشيع” (سيد حسين طباطبايي، ۱۳۸۶، ص ۷.)
● انقلاب اسلامي، احياي دين و توليد معنا
هرچند از اوايل قرن نوزدهم در دنياي غرب جريانهاي بسياري به انتقاد از غرب و تمدن مدرن حاكم پرداخته اند اما بيشتر داراي جنبه سلبي بوده و هيچگاه نتوانسته اند جرياني فراگير و آرماني حركت زا ايجاد نموده و عاملي را به صحنه حيات بشر وارد سازند كه به رفع مشكلات و پركردن خلاهاي رواني، معنايي، اخلاقي و... كمك كند. بلكه پيش زمينه هايي را فراهم آورده اند. مي توان گفت اين اتفاق تاحدي توسط انقلاب اسلامي كه نماينده احياي دين اسلام، معنويت و توليد معنا در جهان معاصر است، افتاده است. هرچند بايد گفت: مسئله انقلاب معنوي و جستجوي معنويت امري محلي نيست. در درون غرب، جريانهايي از پايان قرن نوزدهم و در سراسر قرن بيستم، از نيچه تا هايدگر، از جريانهاي هرمنوتيكي تا پديدار شناسي و اگزيستانس، به نحوي در جستجوي معنويت و حقيقت بوده اند. لذا طلب و جستجوي معنا در پس ويرانگري جهاني مدرنيته امري جهاني خواهد بود: “حال اگر چه نهضت بازگشت به خانه و يافتن الوهيت ديگر در غرب به صورت نهفته اي اقليتي در جستجوي معنا و تفكر معنوي ظهور پيدا مي كند، در شرق به صورت ستيز با قدرتهاي بيگانه ستمگر و دولت هاي وابسته سياسي از دوران ورود سطحي يا عميق به عالم مدرنيته آغاز شده است” (محمد مددپور، ۱۳۸۰، ص ۲۰.) به هرحال نقش بي بديل انقلاب اسلامي در تكميل جريان احياي معنويت و توليد معنا و تاويل آرمانهاي جديد از سابقه تاريخ بشر غيرقابل انكار و اساسي است.
“در گذشته سه تحول فكري جامعه شناسي، يعني ماركس، دوركيم و ماكس وبر با كم و بيش اختلافي، فرايند عمومي جهاني را به سمت سكولاريزاسيون و به حاشيه رفتن دين مي ديدند ولي از آغاز دهه هشتار و با انقلاب اسلامي ايران شاهد تحقق عكس اين قضيه هستيم. يعني فرايند عمومي جهان روند معكوس را آغاز كرده و به سمت ديني شدن پيش مي رود” (آنتوني گيدنز، ۱۳۷۴، ص ۷۵.) اين امر البته به واقعيت اسلام هم مربوط است. “معجزه اسلام علاوه بر احياي انديشه، تفكر، اديان، فلسفه و... احياي بشريت است. با اسلام، آدم از نو متولد مي شود. آدميت، معنويت و محبت دوباره طلوع مي كند. پس انقلاب اسلامي با احياي تفكر ديني اسلام با قرائت به روز و كار آمد ناخودآگاه تمام ويژگي هاي اسلام را نمودار كرده و به عرصه آورده و نويد عالمي پرمعنا و جديد را مي دهد “ (عباس زارع، ۱۳۷۹، ص ۱۳۸.) از همين روست كه امام خميني آن را “رفتن از ظلمات به سوي نور” تعبير نموده يا مقام معظم رهبري در صحبتهايشان دائما تاكيد مي كنند كه “ما در پي تمدن ديگري هستيم كه منجر به حيات طيبه شود”. از عواملي كه يك انقلاب ديني چون انقلاب اسلامي را موجب مي شود، توجه به باطن معنوي انسان و حقيقت الهي جهان است كه دو مولفه اساسي در فرايند معنابخشي به هستي مي باشند. لذا بايد گفت كه “انقلاب در ابتدا يك تحول روحي است، سپس اين تحول روحي عموميت پيدا مي كند و بر عوامل و عناصر ديگر تاثير مي گذارد” (عباس زارع، ۱۳۷۹، ص ۲۱۷.) معنا، انديشه و هسته اوليه حركت هاي عظيم همواره مربوط به لايه هاي باطني و عميق جوامع است. كه با حركتي مستمر و وجودي سيال مثلا در اوج تمدن مادي حاضر بوده و نقطه ظهورش انقلاباتي چون انقلاب اسلامي ايران است.
گويي جهان تشنه حرف نو بود. “در سالهاي قبل از سال ۵۷ تمام نهضتهاي دنيا كمونيستي است اما در سال ۵۷ و بعد از فتح لانه جاسوسي، حتي يك انقلاب غيرمذهبي در دنيا به وجود نيامده. همه انقلابها مذهبي بود” (دفتر فرهنگستان علوم اسلامي، ۱۳۸۰، ص ۲۳.) آنچه اكنون به وضوح مشهود است، با استمرار انقلاب اسلامي و گسترش حيرت آور دايره نفوذ پيامهاي آن، دنياي ما شاهد تحولات عظيمي گشته و “عصر توبه انسان در حيثيت كل وجود آغاز گشته و او مي رود تا خود را بازيابد” (سيد مرتضي آويني، ۱۳۷۳، ص ۴۴.) در واقع موهبت آسماني انقلاب عظيم اسلامي كه در حقيقت سرآغاز عصر جديدي در حيات بشري گرديده، مبدا زماني تجديد هويت معنوي و ديني و اسلامي انسان معاصر محسوب مي شود. “دين نقش اساسي و حياتي در اجتماع دارد و انقلاب اسلامي اين نور را به بشريت تاباند و روشني بخشيد... ما در عصر انقلاب اسلامي شاهد رجوع و تمسك مسلمين و غيرمسلمين به اصل دين شديم” (دكتر سعيد محمد الشهابي، سردبير العالم) (ميراحمد حاجتي، ۱۳۸۱، ص ۴۸.) به قول دكتر غياث الدين صديقي رئيس پارلمان مسلمانان انگلستان احياي اسلام در جريان انقلاب اسلامي باعث نگراني غرب شده است. “غرب نگران اين مسئله است كه صف وسيع طالبين رسميت دين در اروپا و آمريكا به تدريج به سرنگوني تمدن غربي بينجامد و بي ترديد شخصيت امام خميني در اين ارتباط تاثير عميقي بر دنياي مدرن... داشته است (مير احمد حاجتي، ۱۳۸۱، ص ۳۴۱.) پس به حق گفته شده كه “اسلام عرضه كننده انديشه اي نو به بشريت در جهان امروز است (مقام معظم رهبري، ۱۳۷۷/۱۰/۲۱.)
پس انقلاب اسلامي با توضيحات پيش گفته از جمله نقش آن در احياي معنويت، معارف اديان و بويژه احياي اسلام فرايند توليد معنا كه خلا عصر حاضر است را آغاز نموده و با همين طريق از دايره سلطه مدرنيسم معرفتي خود را خارج نموده و مي نمايد. چون در واقع “بشر مي داند كه معنا و معنويت را نه از علم، نه از فلسفه و نه از هنر نمي تواند بگيرد، بلكه آن را بايد از دين بگيرد (عماد افروغ، ۱۳۸۰، ص ۱۵۰.)
● انقلاب اسلامي و نفي مدرنيسم معرفتي (تمدن غرب)
به هر حال براي آنكه كسي بتواند به وضعيتي اعتراض كند يا نويد وضعي جديد را بدهد لا جرم بايد به وضعيت موجود آگاه باشد. و لازمه اين آگاهي هم آن است كه بتواند خود را خارج از وضعيت مطرود تصور نمايد و با تسلط بر آن هردو را همراه داشته باشد. كه اين از ويژگيهاي مكاتب جامع نگر و كمال جوست. “ريشه هر انقلاب دو چيز است: يكي نارضايتي از وضع موجود و ديگر آرمان يك وضع مطلوب» (مرتضي مطهري، ۱۳۷۰، ص ۳۰.) بنابراين اوضاع جهان امروز را به درستي با عنوان دوران گذار ياد كرده اند. “جهان امروز در دوران انتقال از يك عصر به عصري ديگر قرار دارد و تا آن گاه كه اين انتقال به انجام رسد ديگر روي ثبات را به خود نخواهد ديد. اين دوران با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران آغاز شده است و به همين لحاظ دهه شصت را بايد اولين دهه از اين تجديد عهد محسوب داشت... چراكه بعد از چهار پنج قرن از رنسانس، انقلاب اسلامي ايران تنهاتحولي است كه خارج از عهد فرهنگي رنسانس روي مي دهد” (سيد مرتضي آويني، ۱۳۸۰، ص ۳۰.)
عصر و زمانه ما، زمانه اي است كه شايد بتوان گفت در خود غرب نيز با ظهور پست مدرنيسم از اواخر قرن ۱۹ و اوايل قرن ۲۰ به نوعي مدرنيته به انكار خودش برميخيزد. و ارزشها و مفروضات اساسي آن و باورهاي مبناي آن مورد انكار و سوال قرار مي گيرد. اين انكار به اين معناست كه يك تمدني كه بر پايه مفروضات مدرن بنا شده است حالا به تماميت و روزگار پايان خود رسيده و در حال نفي كردن خودش است. دوراني كه براي كشوري چون ايران در قالب گذار از غربزدگي شبه مدرن به احياي تفكر ديني با رويكردي كه مي خواهد يك نوع تمدن ديني را بازسازي كند در قالب انقلاب اسلامي نمايان مي شود. “از منظر فوكو انقلاب اسلامي نخستين انقلاب فرامدرن عصر حاضر و يا به تعبير ديگر او «اولين شورش بزرگ عليه نظامهاي زميني» و مدرنترين شكل قيام است... امتناع كل يك فرهنگ و كل يك ملت از رفتن زير بار يك جور نوسازي [مدرنيته] كه در نفس خود كهنه گرايي است” (علي ذوعلم، ۱۳۷۷، ص ۸۹.) در واقع درونمايه و محتواي اسلامي انقلاب سال ۵۷ ايران چون مخزن سوخت حركت عظيم معرفتي مردم شيعه ايران براي نفي قدرت حاكم و معناي مسلط و تمدن گسترده و ثابت مدرن است. “طبيعي است كه چنين قومي با تفكر و انديشه خود تسليم جهان خودبنياد و نيست انگار مدرنيته نشود. و آن انديشه و تفكر عبارت است از حكمت وحياني و معنوي اسلام...” (محمد مددپور، ۱۳۸۰، ص ۱۰.) انقلاب اسلامي ايران بر خلاف بسياري انقلابهاي هم عصر خود حتي در كشورهاي اسلامي، تسليم مدرنيته نشد، علي رغم سرسپردگي برخي تئوريسينهاي غربزده، بلكه بالعكس “جريان انقلاب اسلامي در تعارض جدي با آموزه هاي فرهنگي نظام مادي و سلطه جوي جهان مي باشد” (مقام معظم رهبري، ۷۸/۵/۲۵.) چراكه اعماق وجدان ديني طبقات اجتماعي تسليم وضع موجود و ديكته شده قداست ستيز غربي نشده بود و انديشه ديني دائما با نفوذ در اركان تئوريهاي مدرن غربگرا مانند جامعه مدني و دموكراسي و امثال آن خود را بازتوليد و بازسازي مي كرد و روح ديني و سنتي را بر آنها ضميمه مي كند و حتي از اين تئوريها انديشه مدينه النبي و مردمسالاري ديني و... ظهور مي كند. بنابراين با توجه به آرمانها و آرمانشهرهاي بسيار متفاوتي كه ترسيم مي كنند و محتوا و مبناي متضاد طبيعي است كه انقلاب اسلامي داراي جنبه نفي و سلب قوي نسبت به تمدن مدرن غربي باشد. منتهاي حركت تكاملي انسان و جهان و تاريخ در قرآن الله است... الي ربك المنتهي (نجم/ ۴۲) الي الله المصير (آل عمران/ ۳۸...) اصل و ريشه اين حركت در جوهره و معناي عالم است كه جريان دارد. “اوتوپياي افلاطوني غايت حاكميت انسان بر كره زمين است، حال آنكه حكومت جهاني عدل براي مسلمانان، آرماني است كه در حاكميت احكام خدا بر اجتماع بشري معنا پيدا مي كند. همين دو آرمان يا ايده آل تاريخي است كه يكي به تمدن غرب و سيطره شيطاني آن مي انجامد و ديگري به انقلاب اسلامي و برپايي حكومت جهاني اسلام...” (سيد مرتضي آويني، ۱۳۸۱، ص ۱۹.) نتيجه اين امر نيز امروزه كاملا در بسترهاي عميق معرفتي و فرهنگي جهان در حال نمايان شدن است.و« پيروزي انقلاب اسلامي در ايران نخستين شكست غرب به دست اسلام و در دنياي معاصر است” (كليم صديقي، ۱۳۷۵، ص ۱۹۳.)
“اين آخرين عصر جاهليت بشر (عصر مدرنيته غربي) كه با هبوط بشر از آسمان معنوي شروع شد بي ترديد بازگشتي متعالي را منجر مي شود. عصر توبه و بازگشت و نفي كه با “پيروزي انقلاب اسلامي در ايران كه ام القراي معنوي سياره زمين است اين عصر آغاز شده و مي رود تا همه زمين و همه بشريت را فراگيرد” (سيد مرتضي آويني، ۱۳۷۳، ص ۳۳.)



اسماعيل آجرلو
روزنامه رسالت ( www.resalat-news.com )
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده