سه‌شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۸۸ ساعت ۰۸:۳۵

پيراهن خاكي ام را داده بودم بچه هاي خوش نويس رويش خطاطي كردند:«مسافر كربلا» هر كس آن را مي ديد مي پرسيد :«شما كجا مي خواهيد برويد؟» من هم جواب مي دادم:«كربلا». بعضي مي گفتند:«حالا نمي شود به كربلا به بهشت بروي؟ راه بهشت نزديك تر است! اگر بخواهي بهشت بروي خود صدام هم حاضر است كمك كند. همين كه نيت كني ويزايش را برايت مي فرستد، نگاه كن، نگاه كن(خمپاره) دارد مي آيد... آمد. قرار نبود ديگر كلك بزني، مرد و مردانه بايست و بگير ديگر، چرا روي زمين مي خوابي و لباس هايت را كثيف مي كني؟»
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده