زندانیان سیاسی قبل از انقلاب

اتاق دكتر شهرياري كه را بازرسي كردند، عكس امام لابه لاي كتاب هايش پيدا شد .
پرسيدند: اين عكس كيست؟
گفت: آقاي شريعتمداري .
دو تا سيلي خورد. با بي سيم اعلام كردند؛ ولي او را نبردند. هدف آنها من بودم.
...وقتي دستگير شدم به من گفتند: تو كه وضع خانوادگي خوبي داري . پدرت بايد برايت مطب مي ساخت و تو پزشك مي شدي. ما دفعه ي اول كه تو را بخشيديم، چرا دوباره تكرار كردي؟
...آقاي نوراحمد لطيفي فرزند محمدحسين و ربابه، در سال 1330 در محله ي حسين آباد شهر زابل متولد شد. او فرزند چهارم يك خانواده ي مرفه و مذهبي ـ سنتي بود.
پدر و مادر هر دو سواد قرآني داشتند. پدربزرگ مادري ايشان مكتب خانه داشت. مادرش هم به خانم ها قرآن آموزش مي داد. پدرش از معماري و بنايي به قنادي روي آورد وكم كم يكي از تجار معروف شهر زابل شد.
- در منزل مان هر هفته، شبهاي جمعه، مراسم روضه خواني برپا بود. ايام محرم نيز تا دو دهه، مراسم عزاداري مفصلي برگزار مي كرديم. پدرم روحانيون معروفي از جمله شيخ احمد كافي را از قم براي سخنراني دعوت مي كرد. از طريق روحانيوني كه از قم مي آمدند، در جريان اتفاقات روز و نيز افكار و سخنان امام قرار مي گرفتم .بعد از رحلت آيت الله بروجردي وآيت الله حكيم، مقلد امام خميني شديم كه رساله ايشان ممنوع بود .صبح هاي جمعه،هم دعاي ندبه در منزلمان برگزار مي شد، و با صبحانه ي مفصل شامل يك كاسه ماست و نان گرم، از دوستان و مشتاقان پذيرايي مي كرديم .
دوره ابتدايي را در مدرسه پهلوي و در زاهدان گذراندم. سيكل اول دبيرستان را در دبيرستان شاه رضا و سيكل دوم را در دبيرستان فروسي، در رشته رياضي و در تمام اين مدت شاگرد ممتاز بودم .
ـ ....مبارزات سياسي من از دوم دبيرستان شروع شد. در سال 48-1347 كه انجمن هاي ضد بهايي در ايران شكل گرفت. در منزل ما نيز جلساتي درباره آشنايي و مبارزه با بهائيت برگزار مي شد. بايد مراقب مي بوديم، جوان ها جذب بهائيت نشوند. در آن ايام دو تن از دوستانم كه در تهران دانشجو بودند، به زابل مي آمدند و در منزل ما جلسات تفسير قرآن وشرح آيات جهاد و مبارزه را برگزار مي كردند.كتابخانه اي داشتم كه در آن كتاب هاي استاد مطهري و دكتر شريعتي، مهندس بازرگان را نگهداري مي كردم و دوستانم نيز از آنها استفاده مي كردند.
ـ سال 49-48 در رشته ي پزشكي دانشگاه جندي شاپور اهواز قبول شدم.در آن جا نيز شاگرد ممتار بودم و توانستم از بورس دانشجويي رضا پهلوي و تحصيلات رايگان استفاده كنم. بتدريج كه ارتباطم با مردم و گروه هاي مذهبي و سياسي بيشتر مي شد، از نزديك فقر و بيچارگي مردم را حس مي كردم. وبي عدالتي هاي نظام حاكم را به چشم خود مي د يدم.
در جشن 2500 ساله شاهنشاهي، ساواك دانشجويان به اصطلاح خودشان، خرابكار را شناسايي كرد كه من هم جزو آنها بودم. به همين دليل سال دوم مرا ثبت نام نكردند،واز طريق رئيس دانشكده مرا احضار كردند. و48 ساعت دربازداشت بودم .پس از كلي اهانت و سيلي و شلاق از من تعهد گرفتند كه ديگر فعاليت سياسي نكنم. تا سال سوم دانشگاه در اهواز بودم. مي ديديم كه مردم آن جا با وجود داشتن ثروت زياد (نفت) در فقر دست و پا مي زنند. فساد اخلاقي، خانه هاي فساد، مراكز مشروب فروشي، كاباره ها در آن جا فراوان بود. خود من نمي تواسنتم براي فقرا كاري انجام دهم اما پدرم بدليل وضع مالي خوبي كه داشت، كمك مي كرد.
بعد از اين كه تحصيلاتم در اهواز به پايان رسيد، براي كارورزي بيمارستاني به تهران منتقل و در مركز آموزشي ـ درماني بيمارستان فيروزگر به كار مشغول شدم.
فعاليتهاي سياسي و دانشجويي ما در تهران به دو صورت مخفي و علني، صورت مي گرفت.اين دوران اوج فعاليتهاي سياسي من بود. سخنراني هاي پخش نشده ي دكتر شريعتي را مي نوشتيم وتوزيع مي كرديم. همچنين شركت هاي اقتصادي ـ تجاري اسرائيلي شناسايي مي كرديم، تا بتوانيم به آنها ضربه بزنيم.
17 فروردين سال 1353 در تهران دستگير شد، اما به واسته ارتباطات پدرش، آزاد شد ؛ و بار دوم در بهمن سال 1353 بدنبال دستگيري يكي از دانشجويان دانشگاه تهران، بدست ساواك؛ او را به كميته مشترك بردند، پرونده گروهشان به همراه مدراك و خانه هاي تيمي آنها بر ملا شده بود.
ـ تا چهار ماه هر چه شكنجه مي شدم، مقاومت مي كردم، تا اين كه با آن دانشجو روبه رويم كردند؛ وقتي متوجه شدم همه چيز رو شده است، همه اعترافات را در برگه اي نوشتم و تحويل دادم. هم زمان با دستگيري ما، دو مستشار آمريكايي توسط مبارزين ترور شده بودند. ولي چون عاملين را پيدا نكردند، پرونده را به ما نسبت مي دادند، و به همين دليل در دادگاه اول براي ده نفر ما حكم اعدام صادر شد كه من هم جزو آنها بودم.در اين فاصله عاملين قتل مستشاران، دستگير و اعتراف مي كنند و در جا اعدام مي شوند.
ـ در دادگاه دوم به همراه سه نفر ديگر به حبس ابد محكوم شديم. در زندان وقت خالي نداشتيم. هر كس هر چه بلد بود به ديگران آموزش مي داد.
ـ در سال 1356 به اتفاق شهيد رجايي به زندان قصر منتقل شديم.
حدود 500-400 نفر به حمايت از مردم و مبارزين اعتصاب غذا كرديم ولي اعضاي سازمان مجاهدين خلق و كمونيست ها در آن شركت نكردند.
پس از آزادي 72 نفر از اعضاي هيئت هاي مؤتلفه. در 4 آبان 57 «سالروز تولد محمدرضا پهلوي». لطيفي با گروهي از زندانيان در 26 دي ماه آزاد مي شود.
او بعد از آزادي به زابل مي رود. جمعيت عظيمي با سلام و صلوات به استقبال او آمدند.ابتدا به مسجد حكيم كه كانون مبارزات بود مي روند و در آن جا آقاي طباطبائي سخنراني مي كند.سپس به مسجد امام حسين(ع) مي روند و در آن جا آقاي لطيفي براي مردم صحبت مي كند و پيام زندانيان سياسي را به آنها مي رساند.
بعد از پيروزي انقلاب به تهران برمي گردد و با دوستان زندانش ارتباط برقرار مي كند،و با تشكيل سپاه، عضو شوراي هماهنگي سپاه مي شود.
در سال 59 با انقلاب فرهنگي و توصيه ي فرماندهان سپاه، ادامه ي تحصيل مي دهد و مدتي در انتقال خون كار مي كند.
ـ هم در دولت شهيد رجايي به عنوان معاون وزير بهداشتفعاليت مي كند. سال 1360 به سمت مدير كل شورايعالي پزشكي منصوب مي شود. در اين منصب كه اولين پست اداري او بود، با تلاش زياد مانع خروج ارزهاي كلان از كشور توسط ضد انقلاب مي شود .
سال 1358 و در سن 28 سالگي با دختري متدين و فعال و مبارز كه دبير فيزيك بود، ازدواج مي كند.
.آقاي دكتر نور احمد لطيفي علاوه بر فعاليتهاي متعدد آموزشي و علمي و شركت در كنگره هاي بزرگ، داراي مقالات بسياري در زمينه ي پزشكي مي باشد كه تعدادي از آنها در مجلات معتبر علمي داخل و خارج از كشور به چاپ رسيده است.
- مباحث كليدي در پزشكي مبتني بر مستندات و شواهد
- تعليم وتربيت در گروه پزشكي
- مجموعه مقالات كه توسط انتشارات دانشگاه علوم پزشكي ايران به چاپ رسيده، از جمله تاليفات دكتر لطيفي مي باشد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده