زندانیان سیاسی قبل از انقلاب

هر روز صبح از منزل مان در خيابان آريانا با پاي پياده به دبيرستان تاج در خيابان شاه رضا (آزادي) مي رفتم. مدرسه در دو نوبت صبح و عصر بود و بعد از مدرسه به مغازة لباسشويي پدرم در خيابان اسكندري مي رفتم.گاهي اوقات كاسبي خوب بود ولي گاهي كاسبي به قدري بد بود كه حتي پول نداشتيم نان براي منزل بخريم.
محمد ميرمحمدصادقي در سال 1324 در دامن مادري دلسوز به نام محترم و زير سايه پدري مهربان به نام مجتبي در يك خانواده سادات، متدين و مذهبي، در محله بيدآباد اصفهان متولد شد. پدر ومادرش سواد قرآني داشتند. پدر بزرگش حاج سيد مصطفي از خانواده هاي زمين دار اصفهان بودند و پدرش در شش سالگي وارث املاك زيادي مي شود، كه بر اثر بروز قحطي آنها را بتدريج از دست مي دهد.
پدرم در يك كارخانه ريسندگي در اصفهان كارگري مي كرد، ولي بعدها براي كار بين شهرهاي اهواز و تهران و اصفهان تردد داشت. من فرزند ارشد خانواده بودم. تا قبل از رفتن به مدرسه چون پدرم اصفهان نبود ما منزل پدر بزرگ مادريم كه وضع مالي خوبي داشت زندگي مي كرديم.تحصيلات ابتدايي ام در مدرسه جامع تعليمات اسلامي (مفيد) گذراندم و بعد از اتمام ششم ابتدايي با خانواده به تهران آمديم. با وجود شرايط بد اقتصادي پدرم مرا در مدرسه ملي ثبت نام كردند.
سال 1342 كلاس يازده بودم كه به حزب ملل اسلامي كه توسط آقاي سيد كاظم بروجردي و چند تن از دوستانش تشكيل شده، پيوستم. رويكرد حزب تشكيل حكومت اسلامي و مبارزات مخفي، مسلحانه بود وسه مرحله داشت:
1- جذب نيرو 2- آموزش نيرو 3- قيام مسلحانه؛
كه مسئوليت من در حزب جذب نيرو بود. براي اينكه بهتر بتوانم افراد را شناسايي و جذب كنم، در بازار در حجره يك شخص هندي با ماهي 200 تومان استخدام شدم. بعد از يك سال محل كارم توسط ساواك شناسايي شد. مجبور شدم از آن جا بيرون بيايم. ده روز در منزل اجاره اي يكي از دوستانم مخفي شدم. بعد از آن به جلسات آقا رضا اصفهاني كه در خيابان بوذرجمهري، اقتصاد اسلامي درس مي داد رفتم و در آن جلسات نيرو جذب مي كردم.بدليل اختلاف بين اعضاي حزب در نوع فعاليت، تصميم گرفتيم از امام كسب تكليف كنيم. از طريق حاج مهدي عراقي از ايشان وقت ملاقات گرفتيم. امام فرموند: «سرچشمه همه اين ها، حكومت اسلامي است به آن بپردازيد. فهميديم كه نظر امام اين است كه بايد اصل نظام شاهنشاهي از بين برود». در مهر 1344 يكي از اعضاي حزب در حرم حضرت عبدالعظيم همراه با كيفي حاوي نشريات و مدارك دستگير مي شود و بعد از 24 ساعت شكنجه اعتراف مي كند.
وقتي به منزل رفت و در را كه باز كرد مأمورين ساواك او بازرسي بدني كرده و با خود مي بردند. البته از 120 نفر عضو حزب 62 نفر دستگير مي شوند و بقيه به كوه هاي شاه آباد فرار مي كنند كه با حمله ارتش آنها هم دستگير مي شوند از جمله آقاي بجنوردي رهبر حزب؛ بدين ترتيب كل حزب شناسايي و دستگير مي شوند.
حزب ملل اسلامي اولين حزبي بود كه به صورت مخفيانه كار مي كرد و اعضا هيچ تجربه اي نداشتند. كه بايد هنگام بازجويي يا سكوت كند يا اطلاعات غلط بدهد. يك هفته را در اطلاعات شهرباني ، سپس به مدت سه ماه در كميته ضد خرابكاري مورد بازجويي قرار گرفتم. در كميته ضدخرابكاري 3 ماه در زندان موقت بوديم. در اين مدت از خانواده هاي مان خبري نداشتيم. بعد از آن ما را به پادگان جمشيديه منتقل كردند. دادگاه در پادگان جمشيديه برگزار شد، دادگاه اول كه رئيس آن تيمسار تاج الدين كه فرد متديني بود، بجنوردي را به حبس ابد و 7 نفر ديگر را به 15 سال حبس محكوم كرد؛ اما، در دادگاه دوم بجنوردي حكم اعدام و بقيه حكم ابد گرفتند.
پس از آن به زندان قصر منتقل شديم. آن جا ما را به 3 گروه تقسيم كردند. يك گروه به زندان شماره 2 يك گروه به زندان شماره 3 و بچه هايي را كه به سن قانوني نرسيده بودند را به دارالتأديب فرستادند. در زندان با گروه هاي سياسي مختلف آشنا شديم مثل: توده اي ها، ماركسيست ها، و مسلمانان كه خود شامل موتلفه، فدائيان اسلام و حزب ملل مي شد..
سال 1346 مصادف با جنگ 6 روزه اعراب و اسرائيل براي اعلام همبستگي با مردم و نهضت فلسطين، هزينه ي يك ماه خود را كه نفري 30 تومان مي شد، از طريق آقاي بجنوردي به سازمان آزادي بخش فلسطين فرستاديم. شاه كه از اسرائيل حمايت مي كرد، از طريق راديو فلسطين متوجه كمك ما شد. از آن به بعد، خيلي سخت گرفتند و جيره ي غذايي ما را قطع كردند. بهمن سال 1346، عده اي از زندانيان را به شهرهاي مختلف تبعيد كردند. با تعدادي از دوستان به اين اقدام اعتراض كرديم. همين ماجرا باعث شد كه در 24 فروردين سال 1347 من را هم به بيرجند تبعيد و در آنجا زنداني كردند. بيرجند زندان كوچك و مخوفي داشت، در اين مدت، شب ها مي خوابيدم و روزها را مطالعه مي كردم. براي حفظ سلامتي هر روز بابقيه زندانيان بعد از نماز صبح در حياط 9 متري زندان ورزش مي كردم. تا اينكه در تابستان سال 1348 مرا به زندان قصر بردند و در سال 1350 به مناسبت سالروز تاجگذاري شاه مورد تخفيف مجازات قرار گرفتم محكوميتم از ابد به 15 سال حبس تبديل شد . و در سال 1352 مشمول عفو باصطلاح همايوني! قرار گرفتم!
پس از آزادي تصميم گرفت درسش را ادامه بدهد. سال 1352 در مدرسه عالي كامپيوتر مشغول تحصيل شد. در تابستان 1355 پس از سه سال و نيم، با معدل بسيار خوب، توانست ليسانس آناليز سيستم ها را بگيرد.
سال 1354 با يكي از دوستان خواهرش كه از سوابق مبارزاتي و اعتقاداتش مطلع بوده ازدواج كرد و در طبقه دوم منزل پدر زندگي مشتركشان را شروع كردند. سال 1356 در فوق ليسانس هاردوِير دانشگاه شريف قبول شد، اما بدليل تعطيل شدن دانشگاه ها نتوانست ادامه تحصيل بدهد. مدت كوتاهي را در كارخانه گچ رامهرمز كار كرد. پس از آن 6 ماه در مؤسسه كاربرد مواد خواص انرژي بنام مِرك كه وابسته به دانشگاه شريف بود مشغول شد كه پرونده اش رابه ساواك فرستادند و عذرش را خواستند؛ سپس در بخش كامپيوتر شركت ايرانيت استخدام شد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، از طرف شهيد بهشتي حكم ويژه اي براي تشكيل و راه اندازي سازمان اموال مصادره شده به آقاي بجنوردي دادند. كه بعدها بنياد مستضعفان با آن سازمان ادغام و آقاي بجنوردي مسئول بنياد مستضعفان شد. و ايشان به عنوان مسئول بخش صنايع بنياد منصوب شدند. و تا سال 1359 در بنياد بودند.
عمده سمت ها وفعاليتهاي ايشان پس از پيروزي انقلاب اسلامي:
ـ وزيركار در دولت هاي شهيد رجايي، شهيد باهنر، آيت الله مهدوي كني(سال59)
-انتشار روزنامه كارگر مسلمان و طرح اشتغال 20 نفر از نيروهاي انقلاب در وزارت كار
ـ معاون وزير كشاورزي و تشكيل شركت بازرگاني شيلات (سال60)
ـ مدير عامل شركت سرمايه گذاري شاهد(سال 63)
ـ تأسيس بنياد خيريه عام المنفعه رشد (غير انتفاعي) (1365)
ـ تأسيس بنياد دائره المعارف با همكاري آقاي بجنوردي
او در سال 1372 در مقطع دكتراي رشته مديريت صنايع دانشگاه اميركبير پذيرفته مي شود
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده