اسماعيل يكتايي لنگرودي آزاده و جانباز دفاع مقدس
سه‌شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۸۷ ساعت ۰۰:۰۰
با هم بخشهايي از خاطرات آزاده گرامي اسماعيل يكتايي لنگرودي را كه از دوران اسارت برايمان گفته است مرور ميكنيم.


دوستي خاله خرسه
زماني كه اسير شده بودم مجروحيت و پاي قطع شده ام توسط مين بسيار مرا آزار مي داد و درد تشنگي نيز بر من غلبه مي نمود گوشه اي افتاده بودم . نگهبان عراقي بالاي سرم آمده و در حالي كه يك دستش بيسكويت و دست ديگرش سيگار بود به من سيگار را تعارف مي نمود. اما من با توجه به اينكه سيگاري نبودم و از طرفي از درد به خودم مي پيچيدم تعارفش را رد نمودم اما او به زور قنداقه ي تفنگ به من سيگار را تعارف مي كرد و من امتناع مي نمودم و قادر نبودم كه سيگار بكشم و او هم به زور خود ادامه مي داد!
من در آن لحظه ياد دوستي خاله خرسه افتاده بودم !
عاقبت خنده
نگهباني داشتيم به نام « لفته » كه گويا چوپان بود كه او را وارد اردوگاه كرده بودند او اصلا سواد هم نداشت و بخاطر بي سواديش او را مسئول بند 2 كرده بودند . روزي در حين قدم زدن داخل اردوگاه يكي از بچه ها با ديدن وي بناگاه خنديد . نگهبان او را صدا زد و چون مي دانست كه بچه ها از وضعيت او آشنايي داشته ! و با منظور مي خنديدند! لذا آن فرد آزاده را به جرم خنديدن پنجاه سيلي به گوشش نواخت و وقتي گفتند برگرد برو او مجددا خنديد. اين حركت او باعث خنده همه بچه هاي اردوگاه شد در حاليكه تا لحظه اي پيش همگي بخاطر كتك خوردن هموطن و همرزمشان ناراحت و پكر بودند.
نتيجه اين كار سبب شده بود كه هم نگهبانان بعثي سوختند و هم ما نوعي درس مقاومت و شهامت گرفتيم تا با اين گونه كتكها خم به ابرو نياوريم .
هديه صدام
17 الي 30 ژوئيه سالگرد كودتاي بعث عراق است نه انقلاب ! كه در اين ايام برنامه هاي عراق تكميل و پر از جشن پايكوبي مي باشد و خيابانهاي شهر عراق هم آنطور كه از تلويزيون مشخص بود با برنامه هاي جشن شلوغ شده بود.
عصر يكي از همين روزها موقعي كه همگي در حياط مشغول قدم زدن بوديم نگهبانها صوت آمار را زدند! صوت به موقع به صدا درآمده و فهميديم كه مسئله اي هست .
پنج نفر پنج نفر سر آمار نشستيم . سرگرد بعثي عراقي فرمانده اردوگاه همراه با ديگر درجه داران وارد اردوگاه شده و مترجم را صدا زد و شروع كرد به صحبت كردن !
ايام با شكوه خودشان را كه ربطي به ما نداشت به ما تبريك گفتند! و همچون قبل از نصايح خود سخن گفته و ما را همچون مهمان خطاب نمودند!
در ميان صحبتهاي خود چندين مرتبه تكرار كرد كه به همين مناسبت يك قالب يخ به هر آسايشگاه 130 نفره هديه گرديد و اين مطلب را چندين مرتبه با منت تمام تكرار نمود و اعلام كرد اين هديه با سفارش اكيد رييس جمهور مبني بر رسيدگي به شما اسرا انجام گرفته ! و آنقدر از اين هديه صحبت كرد كه بچه ها در آن هواي گرم عرق از سر و صورتشان مي باريد و وقتي كه صحبتش به پايان رسيد با صوت آزادباش براي درست كردن آب يخ همگي به طرف يخ رفتند اما متاسفانه يخ آب شده بود!
گويا يخ بيچاره هم از صحبتهايشان خجالت كشيده بود و بدين ترتيب سفارش اكيد رييس جمهور بعث عراق صدام حسين آب شد و بر زمين ريخت !
مقاومت آزاده نگهبان بعثي را به زمين مي زد!
« ادنان » نگهباني بود كاملا به زبان فارسي مسلط گشته بود تا جايي كه اكثر ضرب المثلهاي فارسي را هم بلد بود. در اردوگاه تكريت 11 هنگام گرفتن آمار داخل آسايشگاه بوديم كه ادنان رو كرد به بچه ها و گفت : امروز مي خواهم شما را بزنم اما انتخاب با خود شماست براي كتك هر كدام مايلند كابل بخورند بگويند و هر كدام هم با سيلي خوردن موافقند نيز همينطور! و براي هر كدام نيز يك ضربه تعيين گرديده بود. مي گفت : ما انتخاب را به عهده ي شما گذاشته ايم ! و آنچه به نفع شماست خود انتخاب كنيد! بعد نگوييد كه در كشور عراق آزادي در انتخاب نبوده است !
در واقع انتخاب كابل يا سيلي به عهده ي ما بود و بحق كه آزادي در انتخاب قابل تحسين بود!
در نتيجه ادنان قبل از اينكه طرف مقابل را بزند سئوال كرد كابل يا سيلي ! و طرف مقابل هم به راي خود انتخاب مي نمود! بايد گفت كه سيلي نسبت به كابل كمي بهتر بود يعني با خوردن سيلي آدم يكباره راحت مي شد البته اگر دهان خون نمي آمد. اما كابل سوزش داشت و با درازايي كه داشت معلوم نبود از كجا تا كجاي كمر و بدن خواهد نشست و چه سوزشي خواهد داشت . در اين صورت بود كه غالبا اكثر بچه ها سيلي را انتخاب مي نمودند.
نوبت رسيد به محمدعلي گنبدي از برادران خوب و پاسدار او خوردن كابل را ترجيح داده بود. ادنان نگهبان عراقي نيز متعجب شده بود لذا از وي سوال كرد كه چرا كابل را انتخاب كرده اي محمدعلي در جواب ادنان بسيار قاطعانه و متين گفت : من متاهل و داراي دو فرزند هستم غيرتم به من اجازه نمي دهد كه تو به من سيلي بزني . بخاطر همين هم كابل را به سيلي خوردن ترجيح مي دهم .
ادنان در جواب گفت : ولي كابل را دو بار مي زنم . محمدعلي پاسخ داد : اشكالي ندارد و باز هم كابل .....
ادنان گفت : 3 تا! محمدعلي در جوابش گفت : كابل ! ادنان بيشتر مي كرد و او در جواب پاسخ مي داد و مي گفت كابل ! در اين ميان همگي متعجب به گفتگوي آن دو بوديم كه محمدعلي علاوه بر اينكه متاهل بود متعهد نيز بود!
ادنان عصباني شده غرشي زد و ددمنشانه با كابل بر بدنش مي كوفت و اين بار ضربات مهلكانه اش را با شدت بيشتر بر بدنش فرود مي آورد تا جائيكه از لگد كردن نيز كوتاهي نمي كرد. در واقع اينجا مقاومت محمدعلي بود كه او را به زمين مي زد زيرا محمدعلي معتقد بود كه غيرتم به من اجازه نمي دهد كه يك نگهبان بعثي عراقي از روبرو به من سيلي بزند بگذار از پشت همچون نامرد كابل را با تمام دردش بر بدنم فرود آورد كه در اينجا نامردي از پشت بر من خنجر زده است !
يكي از نگهبانان بعثي به نام « ادنان » به زبان فارسي مسلط بود . يكروز در اردوگاه تكريت 11 رو كرد به بچه ها و گفت : مي خواهم شما را بزنم اما انتخاب با خود شماست . براي كتك هر كدام كه مايلند كابل بخورند بگويند و هر كدام هم با سيلي خوردن موافقند نيز اعلام كنند. ما انتخاب نوع كتك خوردن را به عهده خود شما گذاشته ايم و آنچه به نفع شماست خود انتخاب كنيد بعد نگوييد كه در كشور عراق آزادي در انتخاب نبود!
در سالگرد كودتاي بعث عراق و نه انقلاب عراق ! سرگرد بعثي عراقي وارد اردوگاه شد و مترجم را صدا زد و شروع كرد به صحبت كردن . او اعلام كرد به مناسبت سالگرد انقلاب عراق با سفارش اكيد رئيس جمهور مبني بر رسيدگي به شما اسرا يك قالب يخ به هر آسايشگاه 130 نفره هديه گرديد! او آنقدر به سخنراني خود ادامه داد كه سفارش اكيد رئيس جمهور عراق صدام آب شد و بر زمين ريخت !

منبع: روزنامه جمهوري اسلامي
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده