نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

اشک‌هایم را پنهانی بدرقه راهشان کردم

اشک‌هایم را پنهانی بدرقه راهشان کردم

«خاتون‌کاکاویسی»، مادر شهیدان گفت: فرزندانم کم توقع و دلسوز بودند. هر بار که از خانه بیرون می‌زدند دلشوره‌های عجیبی می‌گرفتم و وقتی که برمی‌گشتند تازه احساس خوشبختی می‌کردم. زمانی که از عراق راهی ایران شدند اشک در چشمانم جمع شده بود برای اینکه اشک‌هایم را نبینند برگشتم و با گوشه روسری‌ام آن را پاک و بدرقه راهشان کردم.
سومار را آزاد می‌کنم| روایتی خواندنی از برادر شهید «محمد بابایی»

سومار را آزاد می‌کنم| روایتی خواندنی از برادر شهید «محمد بابایی»

برادر شهید «محمد بابایی» می‌گوید: شهید، با عشق و علاقه‌ای که به خاک و وطنش داشت و لبیک به فرمان امام راحل به عضویت ارتش‌ درآمد و به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شد و می‌گفت؛ تا آخرین قطره خونم از کشورم دفاع خواهم‌ کرد و تا زمانی که سومار زادگاهم را از دست این متجاوزان بعثی آزاد نکنم، از مبارزه دست نخواهم کشید.
فرزندم تا آخرین لحظه با دشمن جنگیده بود

فرزندم تا آخرین لحظه با دشمن جنگیده بود

«عزیز فتاحی»، می‌گوید: دهم مرداد 1370 به همراه شش نفر دیگر به منطقه‌ای برای پاکسازی جاده از مین و گشت زنی اعزام شده بودند. کارشان را انجام داده و موقع برگشتن ضد انقلابیون کمین می‌کنند و آنها را زیر نظر می‌گیرند. وقتی نزدیک می‌شوند فریاد می‌زنند «تسلیم شوید و‌گرنه تیراندازی می‌کنیم» آنها هم تسلیم نشدند و سریع سنگر می‌گیرند و هر دو گروه به سمت هم تیراندازی می‌کنند. اکبر هیچ وقت حاضر به تسلیم نشد و تا آخرین لحظه با دشمن جنگید.
تله انفجاری شاهرخ را به شهادت رساند

تله انفجاری شاهرخ را به شهادت رساند

«سید حبیب شاهی»، می‌گوید: روز قبل از حادثه 50 کیلومتر پاک سازی کردیم و پیش رفتیم. صبح فردا که قرار شد بقیه ی عملیات پاکسازی انجام بگیرد، از پایگاه‌تی3 به سمت مقر مشترک با سایر نیروهای مقاومت به راه افتادیم، 40 یا 50 کیلومتر که جلو رفتیم، ماشین از سمت راست که سردار نشسته بود روی تله‌ی انفجاری رفت و منفجر شد و سردار به شهادت رسید.
نذر یک سرباز برای امام حسین (ع)

نذر یک سرباز برای امام حسین (ع)

«آمنه کمرخانی»، می‌گوید: «دو دختر به نام‌های زهرا و زینب دارم و یک پسر به اسم محمدحسین که بعد از شهادت حاجی به دنیا آمد. رفقایش گفتند حاجی رفت و کنار حرم امام حسین (ع) نذر کرد و از خدا خواست‌ که یک سرباز برای امام حسین (ع) به ما بدهد و اسمش را محمدحسین گذاشت.»