شهید «محمدحسين جانبازی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «امروز در مسابقات جام شهدای کوهمره سرخی ما یک بازی با تیم چنارفاریاب داشتیم. صبح به اتفاق اعضای تیم با اتومبیل برادر نامجو و تراکتور سیدمحمود همراه با تماشاچیهای زیادی به طرف ماصرم علیا محل برگزاری مسابقات حرکت کردیم. داور خیلی خوبی هم از سپاه آورده بودند و...» متن کامل قسمت هفتم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
شهيد «ابراهيم ساجدی» در نامهای به خانواده خود مینویسد: «ما مجهز به سلاح و تجهيرات جنگی شديم و ما را به شهر شوش آوردند، شهری که مانند شهرهای جنگی ديگر همانند سوسنگرد خونين شهر و... ويران گشته و هيچ آبادی ندارد و...» متن کامل نامه دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
شهید «محمدحسين جانبازی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «به دارالکتب شهید مطهری واقع در چهارراه زند جنب بسیج مستضعفین رفتم و کتابها را نگاه کردم و دو کتاب از استاد شهید سیدعبدالکریم هاشمینژاد به نامهای هستی بخش و مبارزه با جهل و مادیت را خریدم و...» متن کامل قسمت ششم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
شهيد «ابراهيم ساجدی» در نامهای به خانواده خود مینویسد: «در جبههها واقعا انسان وقتی اين معجزهها را میبيند و اين تعريفها که از برادران پاسدار میشنود ديگر به خود اجازه نمیدهد که در گوشه خانه بنشيند و...» متن کامل نامه اول این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
شهید «محمدحسين جانبازی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «دچی در دقایق اول گلی زد و طولی نکشید تیم بنگر حملهای روی دروازه دچی کردند و توپی نزدیک دروازه بود معلوم نشد روی خط وسط دروازه بود یا این طرف یا آن طرف معلوم نبود و...» متن کامل قسمت پنجم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
شهید «محمدحسين جانبازی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «امروز در دور مسابقات جام شهدا ما هم مسابقهای داشتیم با روستای بنگر. صبح بعد از مقداری تمرین به اتفاق اعضای تیم به طرف محل برگزاری مسابقات فوتبال که روستای ماصرم علیا بود رفتیم و...» متن کامل قسمت چهارم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.